مجله نوجوان 227 صفحه 28

کد : 137844 | تاریخ : 20/06/1395

یادمان دوست اهدای خون ضرورت اهدای خون خون سالم نجات دهنده زندگی است . همه روزه ، در سراسر جهان بسیاری از افراد به خون و فرآورده های خونی نیاز پیدا می کنند ، به طوریکه از هر سه نفر مردم دنیا ، یک نفر در طول زندگی احتیاج به تزریق خون و فرآورده های خونی پیدا می کند . بارزترین مثال برای موقعیت هایی که در آن نیاز مبرم به خون پیدا می شود عبارتست از زمان بروز حوادث و سوانح گوناگونی نظیر تصادفات رانندگی ، سوختگی ها و اعمال جراحی . همچنین خانم های باردار در حین زایمان ، نوزادان و بخصوص نوزادان نارسی که زردی دچار می شوند ، از جمله دیگر نیازمندان به خون می باشند . از طرفی بیماران سرطانی که تحت شیمی درمانی یا اشعه درمانی قرار دارند هم از مصرف کنندگان خون و فرآورده های آن هستند؛ و بسیاری از دیگر بیماران نیز ناگززیرند برای بهره مندی از یک زندگی نسبتاً طبیعی برای تمامی عمر به شکل منظم خون یا فرآورده های خونی دریافت نمایند ، مانند بیماران تالاسمی و هموفیلی. ادای دین دختر کوچکم تازه خوابیده بود . طفل معصوم از اول شب در تب می سوخت . نشسته روی کاناپه چرت می زدم که با صدای تلفن از جا پریدم . از ترس اینکه مبادا دخترک بیدار شود چنان سریع گوشی را برداشتم که فرصت نشد حتی شماره را نگاه کنم . تلفن از بیمارستان بود . خون +B لازم داشتند . ظاهرا 7 واحد خون ذخیره برای بیمار اورژانس مصرف شده بود و پزشک معالج اصرار بر تهیه خون گرم داشت ، مات مانده بودم چه کنم ، ساعت 45 : 3 سحر بود . همسرم شب کار بود و ماشین را برده بود؛ بچه هم هنوز تب و احتیاج به مراقبت داشت . از آن سو وضعیت بیمار اورژنسی بود . باید فوراً تصمیم می گرفتم . بار اول نبود قبلا هم موارد مشابه پیش آمده بود . به اجبار دختر 12 ساله را بیدار کردم . به سرعت موقعیت را برایش شرح دادم؛ نمی دانم فهمید یا هنوز خواب بود ولی این را متوجه شد که باید کنار خواهرش بنشیند تا من یا پدرش به خانه برگردیم . با دلواپسی بچه ها را به خدا سپردم و آژانش را خبر کردم تا راهی انتقال خون بشوم . انتظار داشتم با رسیدن به پایگاه با صف همراهان بیمار مواجه شوم ولی درنهایت تعجب یک نفر را هم ندیدم . یک لحظه هول برم داشت نکند دیر رسیده باشم . به دو در را باز کردم و شماره بخش را گرفتم . بیمار همراه نداشت ! مسافر بود و تصادفی . وضع پیچیده تر شده بود ، باز اگر روز بود فراخوان می کردم و از اهداکنندگان مستمرمان که همیشه داوطلب کار خیر بودند کمک می گرفتم ولی این موقع سحر برای کدامشان می توانستم مزاحمت فراهم کنم ؟ چاره ای نبود . چند شماره به اپراتور بیمارستان دادم و خواستم که از طرف پایگاه به آنها زنگ بزند . از بخش دوباره زنگ زدند امکان اعزام بیمار نبود ، خون باید زودتر می رسید . شماره مسجد جامع را گرفتم کسی جواب نداد امیدوار بودم در شبهای قدر کسی به اعتکاف نشسته باشد یا زودتر از اذان صبح در مسجد باشد به سوپر وازیزر بیمارستان زنگ زدم و خواستم پیک به مسجد بفرستند . خیلی وقتها تلفن مسجد جواب نمی داد ولی داخلش مردم حضور داشتند . از دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 15 پیاپی 227 / 3 مرداد 1388

[[page 28]]

انتهای پیام /*