مجله نوجوان 227 صفحه 36

کد : 137852 | تاریخ : 20/06/1395

شعر دوست هبوط آب فاطمه عبدالعظیمی این مشک خالی نیست دریای وفای توست زمزم درون مشک باران مبتلای توست حالا که آتش شد نگاه مشک در چشمت تنها نجات بچه ها دست دعای توست پای تو جرعه جرعه تا بی انتها رفته است در دست تو تصویر زیبای خدای توست دارد زمین آرام می گیرد و می خوابد وقتی که در این خانه اندوه ، جای توست یک چشم بر هم خورد و دنیا خواب شد آری آرامش دنیا فقط از ماجرای توست سرگیجه می گیرد دو چشمت در هبوط آب سیل بزرگ حادثه در چشم های توست تا لحظه آخر برایت سبز می بارد اشک زمین- دریاچه های غم- برای توست معصوم امید مهدی نژاد با هر امام بوده و مأموم بوده است . امّا یقین کنید که معصوم بوده است . از چند سالگی ت که شب را ورق زدی ماه از میان چشم تو معلوم بوده است آب از فراتِ تشنه نخوری ، فقط هموست کز فضل بی حساب تو محروم بوده است یا دست یا که بال؛ همین است ، از ازل اوج و فرود لازم و ملزوم بوده است ای خاک تیره ! رحم نکردی به صورتش این رسم در کجای تو مرسوم بوده است ؟ پایان تو مقدّمه فصل تازه ای ست فصلی که پُر زخنجر و حلقوم بوده است . دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 15 پیاپی 227 / 3 مرداد 1388

[[page 36]]

انتهای پیام /*