مجله نوجوان 231 صفحه 21

کد : 137981 | تاریخ : 20/06/1395

یک امید ، یک بهار آتوسا صالحی بارها تو را میان آسمان / دیده ام ، بزرگ ، خوب و مهربان من همیشه با تو حرف می زنم / چون خود تو گفته ای "مرا بخوان" ابر وقتی از تو حرف می زند / بید زرد ، سبز رنگ می شود وقتی آب شعر حفظ می کند / من دلم دوباره تنگ می شود باز توی دفترم برای تو / یک امید ، یک بهار می کشم روی پله های رنگ رفته مان / می نشینم ، انتظار می کشم بعد ، لحظه ای خیال می کنم / رو به روی من تو ایستاده ای گوش کرده ای به حرف های من / خواهش مرا جواب داده ای دست های سرد من که بی دلیل / گاه گاه اشتباه می کنند مثل یک غروب چشم های تو / خشمگین مرا نگاه می کنند فکر می کنم بدون یاد تو / قلب ها سیاه و زشت می شوند در دلم همیشه ذکر خیر توست / با تو خانه ها بهشت می شوند . دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 19 پیاپی 231 / 31 مرداد 1388

[[page 21]]

انتهای پیام /*