مجله نوجوان 233 صفحه 4

کد : 138036 | تاریخ : 20/06/1395

ایام دوست هم نفس بهار خاطراتی از امام خمینی (ره) درگفتاری از نزدیکان ایشان فرزندان فریده مصطفوی در گوشمان دعا می خواندند امام خیلی صمیمی ، خودمانی و مهربان هستند . مخصوصاً با مادرمان که از همه جهت احترام ایشان را دارند . رفتار ایشان از زمان طلبگی تا کنون هیچ فرقی نکرده است. از موقعی که به خاطر دارم همین برخوردها را با ما داشته اند . ما (فرزندانشان) از اول نسبت به ایشان احترام خاصی قایل بودیم و مقید بودیم که کاری خلاف میل ایشان انجام ندهیم . هم اکنون نیز امام با ما چنین رفتاری دارند و با این همه گرفتاری هایی ایشان و اجتماعی ، ایشان هیچ فاصله ای با خانواده نگرفته اند . الآن مثل گذشته به خدمتشان می رویم و در موقع خداحافظی ، مثل اکثر پدرهای مقید ، دعا به گوشمان می خوانند . (پدر مهربان ، ص 82) دوای مرا بده امام با نوه هایش خیلی صمیمی و خیلی مهربان بودند . شاید چون آن ها بچه سال و بعضاً جوان بودند ، ایشان با آنها خیلی رفیق تر و مهربانتر بودند . مثلاً وقتی که ما خدمتشان بودیم به ما کاری واگذار نمی کردند . اما مثلاً به نوه ها می گفتند : "این لیوان را آب کن" یا "آن دوای مرا بده" یا "آن استکان را بردار" خلاصه با آن ها صمیمی تر و خودمانی تر بودند ، آن ها هم شیفتۀ آقا بودند . (همن ، ص 56) انسان باید خودکفا باشد در جمع که نشسته بودیم یک مرتبه می دیدیم که آقا دارند به طرف آشپرخانه می روند . از ایشان سؤال کردیم کجا تشریف می برید ، می گفتند : "می روم آب بخورم" می گفتیم : "به ما بگویید تا برایتان آب بیاوریم" . می فرمودند : "مگر خودم نمی توانم این کار را انجام بدهم؟" . بعد با خنده می گفتند : "انسان باید خودکفا باشد" . (همان ، ص 54) کسی جرئت غیبت نداشت یاد ندارم کسی جرئت کرده باشد در منزل ، نزد امام به شوخی هم غیبت بکند چون آقا بسیار ناراحت می شوند . (همان ،ص 50) به قم که رسیدی تلفن کن من ساکن قم بودم . هر وقت که می رفتم با امام خداحافظی کنم به من می فرمودند : "به مجردی که به قم رسیدی تلفن کن" . و قید می کردند که : "تلفن که می کنی به حاج عیسی بگو که بیاید به من بگوید . همین طور تلفن نکن که من رسیده ام . این ها نمی آیند به من بگویند . فکر نمی کنند که من دلواپسم ، تو قید کن به حاج عیسی که برو به آقا بگو" . من پیش خودم فکر می کردم که آقا چقدر دلواپس من هستند . در صورتی که خیلی ها هم بودند ، ولی هیچ کس به من چنین حرفی نمی زد و دیگر بعد از ایشان هم هیچ کس به من چنین حرفی نزد . این سخن آقا باعث می شد که من فکر کنم لابد آقا خیلی نسبت به من علاقه مند بودند . (آرشیو مؤسسه) دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 21 پیاپی 233 / 14 شهریور 1388

[[page 4]]

انتهای پیام /*