باغ تبسم
علی باباجانی
باز روی شاخه ی خشک دلم
برگه های نوجوانی سبز شد
باز احساس پریدن می کنم
در دل من آسمانی سبز شد
*
دست من پر می شود از بوی گل
تا شکفتن ازدلم سر می زند
روی دستم باز مثل یک خیال
شاپرک می روید و پر می زند
*
باز یاد کودکی افتاده ام
باز باران می شود همبازی ام
ماه از آن دور می گوید به ما
بچه های کوچه ، من هم بازی ام !
*
آی گندم زار های کودکی
روز های رقصتان در باد کو؟
آن درخت روشنی که دائماً
از نگاهش سیب می افتاد ، کو؟
*
دورم از دوران بودن های سبز
من به گل های خیالی دلخوشم
دیگر آن باغ تبسم زرد شد
من به جای خیالی دلخوشم
*
می شود با این همه ، درذهن خود
مثل باغ نوجوانی سبز بود
می شود با این همه ، گنجشک شد
شادمان در آسمانی سبز بود .
[[page 5]]
انتهای پیام /*