قصه ی برگها
پاییز می گفت :
یک عالمه اینجا و آنجا برگ دارم
من سکّه های زرد خود را
هر روز و هر شب می شمارم
نجوا میان باغ برخاست !
سرمایه ی پاییز بر باد است
بر باد
هر شاخه ای با برگ سبز کوچکی
بر مرگ می خندد
دنیای ما با برگ های سبز آباد است
آباد
آذر 88
[[page 13]]
انتهای پیام /*