مجله نوجوان 242 صفحه 16

کد : 138264 | تاریخ : 20/06/1395

شب عید سید سعید هاشمی پیاده رو شلوغ است پر از صدای گام است چقدر ازدحام است * چقدر رفت و آمد چقدر آدم این جاست پیاده رو سراسر پر از صدا و غوغاست * صدای یک خریدار دم دکان بلند است : - پدر بلوز داری ؟ لباس بچه چند است ؟ * صدای دوره گردی گرفته ، پیر ، لرزان : - بدو لبوی تازه لیوی داغ و ارزان و ناله ی گدایی که کرده گوشه ای کز : - کمک کنید مردم به این فقیر عاجز *در آن شلوغی و دود صدای جیغ یک زن - خدای من کجا رفت ؟ کجاست بچه ی من ؟ *صدای من : - بدو واکس بدو بیا که شب شد نگاه می کنم باز به دخل خالی خود * فقط صدا و غوغاست صدای داد و فریاد صدای بوق ماشین صدای زوزه ی باد از این صدا و غوغا دل همه شکسته چقدر مردم شهر گرفته اند و خسته * و من پرم پر از فکر به فکر صبح فردا به فکر عید نوروز و آن بهار زیبا* - بیا بهار زیبا که بی قرار هستم دوباره مثل هر سال در انتظار هستم* بیا و از ته دل دل مرا صدا کن به من . . . . . به هر گرفتار بیا و اعتنا کن

[[page 16]]

انتهای پیام /*