مجله نوجوان 245 صفحه 9

کد : 138329 | تاریخ : 20/06/1395

«قصه؟ کدوم قصه؟» بلند داد میزنیم. - «قصه کر شدنت.» میخندد. - «ای بابا! قبلاً تعریف کردم که واسهتون» صدایمان را بلند میکنیم، همه. - «یه بار دیگه بگو.» باز هم سرش را خم میکند یک طرف و گوش راستش را میگیرد سمت ما. - «ها؟» دوباره داد میزنیم. - «یه بار دیگه تعریف کن.» تکیه میدهد به دیوار، فین میکند توی دستمال بزرگش و به حرف میآید. سراپا گوش هستیم. - «اسمش بابا بود، پینهچی بابا6.کفاش بود.» مکث میکند و همه را از نظر میگذراند. - «به ما گفته بودن صبح آفتابنزده نباید رفت حموم. گفته

[[page 9]]

انتهای پیام /*