مجله نوجوان 246 صفحه 16

کد : 138372 | تاریخ : 20/06/1395

گزارش نابرده رنج . . . نرگس فراهانی بشر در طول تاریخ برای رفع احتیاجاتش همواره یک چیز را متحمل می شده. فکر میکنید چه چیزی را؟ میدانم که میدانید. جواب «زحمت» است. یا به عبارتی رنج، سختی، مشقت. در هر صورت زندگی خالی از زحمت نیست. حتی خوردن آب هم با اندازة خودش دارای زحمت است. هر روز صبح بلند شدن از خواب و آماده شدن برای رفتن به مدرسه، یاد گرفتن درسی که معلم سر کلاس میدهد، خواندن و تمرین کردن درسهایی که تجدید شدهاید، بلند شدن از روی مبل و خاموش کردن تلویزیون! مسواک زدن هرشب!! ( این را یواشکی میگویم بین خودمان باشد، در مورد بعضیها حمّام رفتن)، شستن جوراب و شانه زدن موی سرتان ، جواب دادن آیفون، جمع و جور کردن وسایل بازی، سلام کسی را جواب دادن، مرتب کردن رختخواب شخص خودتان. البته اینهایی که شمردم تعدادی از ریزهکارهای شخصی هرکسی است که وظیفه دارد خودش انجام دهد. اما به امید خدا وقتی بزرگتر شدید دایرة مسئولیت شما هم وسیعتر و عمیقتر می شود. گذشته از تمام این حرفها، هستند کودکان و نوجوانانی که به اقتضای شرایط زندگی، فرصت ندارند سرشان را شانه بزنند، بازی کنند، تلویزیون ببینند، مهمانی بروند و یا حتی درس بخوانند. با همین سنی که دارند مجبورند کار کنند. یعنی زحمت میکشند و پول درمیآورند برای مخارج زندگی خود و خانوادهشان. بدون شک شما هم بارها و بارها امثال این افراد را دیدهاید. این پسر نوجوانی که کنار نردهها کف پیادهرو میبینید، از دلخوشی نیست که لم داده. او فلج است. به سختی هم حرف میزند. نامش میثم امیدی است. تعدادی قرآن در قطع کوچک کنارش گذاشته و میفروشد. اگر کسی از روی دلسوزی مقداری پول مقابلش بگذارد او شدیداً عصبانی میشود و با صدای بلند و به دشواری این جمله را ادا میکند: «گدا نیستم!» و فرد خیرخواه را مجبور میکند پولش را بردارد. خودش میگوید که ساکن شهریار است، پدر ندارد و برای اینکه بتواند به بیمارستان برود و دکترها عملش کنند به پول نیاز دارد. و اما این دختر نازنین که مثل یک غنچة نو شکفته به درخت تکیه داده و لقمة نیمه خوردهاش را کنارش و ترازویی مقابلش گذاشته شکوفه سلطانی است. هفت سال دارد و به مدرسه هم نمیرود. وقتی پرسیدم چقدر میگیری وزن کنی؟ گفت: هر چقدر که دادی. بنظر شما در طول روز چند نفر ممکن است روی ترازوی او بایستند؟

[[page 16]]

انتهای پیام /*