مجله نوجوان 247 صفحه 15

کد : 138407 | تاریخ : 20/06/1395

عصر و ایوان باز هم دعوا شده در خانهی ما میزند فریاد، صاحبخانهی ما باز بابا مینشیند روی پلّه داد صاحبخانه او را کرده زلّه میرود در فکر، فکر غصههایش غصههای بیشمار و بیصدایش این که باید باز هم فردا بگردد خانه خانه، شهر را تنها بگردد این که باید خانه را خالی کند زود میکشد سیگار و بیرون میدهد دود *میروم من توی فکری خوب و بهتر میروم در فکر چندین سال دیگر میشوم من یک جوان خوب و رعنا خانهای نو میخرم در بهترین جا خانهای مثل دل مادر پُر از گل سخت و محکم، مثل بابا پُر تحمّل خانهای زیبا که باشد در دل آن هم حیاط و پنجره هم حوض و ایوان کیف دارد: عصر و ایوان، مادر و من چشم در راه پدر، آنجا نشستن شب که برمیگردد او از دورهگردی میزند بر شانهام «بهبه! چه مردی! آفرین! کردی دلم را شاد بابا! زنده باشی خانهات اباد بابا!»

[[page 15]]

انتهای پیام /*