مجله نوجوان 249 صفحه 28

کد : 138456 | تاریخ : 19/06/1395

خنده­های زورکی ع. ش روانشناس مردی به مطب روانشناسی رفت. دید روی در مطب نوشته شده: اولین مشاوره: ده هزار تومان. مشاورهی دوم: پنج هزار تومان. مرد کمی فکر کرد. بعد در مطب را باز کرد و به روانشناس گفت: سلام من باز هم اومدم! اردوی لاغری مردی بعد از مدتها دوستش را دید. گفت: تو قبلاً خیلی چاق بودی. چی شد که اینقدر لاغر شدی؟ دوستش گفت: با یک شرکت پزشکی دو هفته به اردوی لاغری رفتم و وزنم به نصف رسید. مرد گفت: کاش که دو هفتهی دیگر میماندی. آرایشگاه یک مرد تر و تمیز شیک به یک شهر دورافتاده رفت و وارد یک آرایشگاه شد تا صورتش را بتراشد. آرایشگر خمیرریش را توی دستش خالی کرد و تف گندهای روی آن انداخت و به صورت مشتری شیکپوشش مالید. مشتری که حالش به هم خورده بود با عصبانیت گفت: مرد حسابی چرا توی خمیرریش تف میکنی؟ آرایشگر گفت: چون مشتری خاصی هستید و خاطرتان را میخواهیم این کار را میکنیم. وگرنه در اینجا اول تف میکنیم توی صورت مشتری و بعد خمیرریش را میمالیم به صورتشان.

[[page 28]]

انتهای پیام /*