مجله نوجوان 190 صفحه 34

کد : 138606 | تاریخ : 19/06/1395

سید محمد ضیاء قاسمی وقتی تو با منی فرو می­بارد و در اطراف ما باغی می‏آفریند می­تواند این باران رؤیا نباشد نگاه کن دو پرنده کتابی به هم می‏دهند و یکدیگر را به اسم کوچک می‏خوانند نگاه کن رنگین کمانی را که رنگهایش دست در گردن هم لابه لای شاخ و برگ درختان عاشقانه آواز می‏خوانند: ما فرزندان آفتابیم با جامه‏های رنگارنگمان عریان آمده­ایم تا عشق را و شادی را به زمین به زمین غمگین ببخشیم نگاه کن وقتی تو با منی هر اتفاقی هر حرفی می­تواند شعر باشد می تواند جهان تلخ نباشد نگاه کن بارانی را که بر شانۀ درختان عاشق بر شانۀ من و تو آرام آرام

[[page 34]]

انتهای پیام /*