مجله نوجوان 41 صفحه 11

کد : 138655 | تاریخ : 19/06/1395

منظومه نورانی شوق تیره شد آینه صبح درخشان بی تو تار شد مشرق روحانی ایمان بی تو نزهت این چمن از نکهت انفاس تو بود زرد شد سبزی احساس بهاران بی تو جنگل عاطفه را دست تو وسعت میداد میرود قوت زانوی درختان بی تو چه شود رونق بازار تهجّّد پس از این؟ چه رسد بر دل سجاده و قرآن بی تو نالهها میدمد ای نور دل شب خیزان! از ستونهای سیه پوش شبستانی تو ضجه ها میزند از داغ جگرسوز فراق در و دیوار غم آلود جماران بی تو بی جمال تو دل آینه و آب گرفت آتشین شد نفس باد پریشان بی تو پاره شد رشته منظومه نورانی شوق گشت آفاق، همه، کلبه احزان بی تو من چه گویم که چسان آینه روز گرفت رنگ دلگیرترین شام غریبان بی تو کاش پیش از شب اندوه سفر می کردیم تا نبودیم در این باغ، غزلخوان بی تو زکریا اخلاقی

[[page 11]]

انتهای پیام /*