مجله نوجوان 44 صفحه 23

کد : 138739 | تاریخ : 19/06/1395

شعر شکوه مشرقی باران شکوه مشرقی اش را به ما سپرد گل مشرب شقایقی اش را به ما سپرد پیری که با تجرد این جاده انس داشت اسب و قبای عاشقی اش را به ما سپرد چشمی که در حوالی دریا غروب کرد طرح بلند مشرقی اش را به ما سپرد دستی که در تبسم صحرا سهیم بود زنبیلهای رازقی اش را به ما سپرد ای قوم قریه های بلوغ از کدام سوست؟ مردی تمام عاشقی اش را به ما سپرد زکریا اخلاقی در کوچه های کوفه این موج مد چیست که تا ماه می رود؟ دریا درد کیست که در چاه می رود؟ اینسان که چرخ می گذرد بر مدار شوم بیم خسوف و تیرگی ماه می رود گوئی که چرخ بوی خطر را شنیده است یک لحظه مکث کرده به اکراه می رود آبستن عزای عظیمی است، کاین چنین آسیمه سر، نسیم سحرگاه می رود مرغان نوحه خوان سحر را چه شیونی است؟ وقتی که او به جانب درگاه می رود دیشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان یا آفتاب روی زمین راه می رود در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟ گویا دلی به مقصد دلخواه می رود دارد سر شکافتن فرق آفتاب آن سایه ای که در دل شب راه می رود دکتر قیصر امین پور

[[page 23]]

انتهای پیام /*