مجله نوجوان 49 صفحه 20

کد : 138844 | تاریخ : 19/06/1395

محسن . ش یادداشت یک عاشق قدیمی پرواز شاید شما هم جزو افرادی باشید که از دوره بچگی از آنها می پرسیدند می خواهی چه کاره شوی؟ فورا جواب می دادند: "خلبان"! خوب بیشتر بچه ها یا می خواهند دکتر و مهندس بشوند و یا خلبان. اما فقط تعداد کمی از آنها می توانند به رویا خود دست پیدا کنند؛ خیلی ها هم وقتی بزرگتر می شوند اصلا یادشان می رود که روزی چه ذوق و شوقی برای خلبان شدن داشته اند! من عشق به هوانوردی و چیزهای مربوط به آن را در دوره راهنمایی در خودم حس کردم. یادم هست که در آن زمان وقتی چشمم به هواپیمایی می افتاد؛ تا چه حد به هیجان می آمدم! وقتی که در فیلمها صحنه های پرواز هواپیما را نشان می داد؛ ضربان قلبم چند برابر می شد و خلاصه کلی به وجد می آمدم. البته در دوره بچگی از هواپیماهای نظامی خوشم نمی آمد؛ مثلا نشستن در یک جنگنده f22 فوق مدرن با آن همه امکانات و بعد مانور دادن یا به جایی حمله کردن در رویای من کار فوق العاده ای نبود. برعکس نشستن در کابین بوئینگ 747 و پرواز کردن با بیش از 300 مسافر را کار بزرگی می دانستم. چون در نگاه آن زمان من خلبان این هواپیما علاوه بر جان خودش، مسئولیت حفاظت از جان 300 انسان دیگر را هم بر عهده داشت و این برای من خیلی قشنگ تر از کار یک خلبان هواپیمای نظامی بود. بعدها با وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود که فهمیدم وجود هر کدام از انواع هواپیماها در نوع خود لازم است و به اصطلاح هر چیزی را برای کاری ساخته اند و دفاع از آب و خاک نیز جزئی از کارهای واجب به شمار می رود. هر چند که هنوز هم نسبت به هواپیمای مسافربری احساس دیگری دارم... در ان سالها متاسفانه دست یافتن به اطلاعات و یاد گرفتن مطالب در مورد هر چیزی مثل حالا این قدر آسان نبود، چون که اینترنت که هنوز وجود نداشت و کتاب هم سخت پیدا می شد. بنابراین تنها منبع من در مورد هواپیما و پرواز یکی دو مجله مثل "ماشین" و "دانشمند" بود و گاهی هم برنامه های تلویزیون. هیچ یک از اینها نمی توانستند مرا سیراب کنند تا این که بالاخره پای اینترنت به کشور ما باز شد و دنیای بیکران اطلاعات مثل همه دنیا به ما هم لبخند زد! کم کم موسسه هایی باز شدند و کتابهای خارجی را وارد بازار کردند و به فروش گذاشتند. این طوری بود که توانستم هر چه را که دلم می خواهد راجع به این عشق قدیمی یعنی پرواز تهیه کنم. با این همه در تمامی آن سالهایی که تشنه علم هوانوردی بودم ودستم به جایی نمی رسید. این حس نه تنها در من از بین نرفت، بلکه روز به روز قوی و قوی تر شد. شاید باور نکنید اما من هنوز هم از دیدن یک هواپیما - به خصوص از نوع مسافربری! - به وجد می آیم و هنوز هم وقتی صدای غرش موتورهای ایرباس را می شنوم رنگ صورتم تغییر می کند! من به دلیل فیزیک بدنی و ... هیچ گاه نتوانستم خلبان بشوم؛ اما همیشه دنبال یاد گرفتن چیزهای تازه در مورد خلبان و هواپیما بودم و هستم. حالا من گنجه ای از کتاب، مجله، سی دی و ... اعم از ایرانی و خارجی در مورد پرواز، پریدن، پرندگان، خلبانها، انواع هواپیما و جزئیات مربوط به هر یک در خانه دارم و مرتب با ذوق و شوق فراوان آنها را مرور می کنم. هنوز هم اعتقاد دارم که احساس یک خلبان موقع فرود در شب وقتی که از دور سوسوی چراغهای اطراف باند فرودگاه را می بیند؛ قشنگترین حس دنیاست.

[[page 20]]

انتهای پیام /*