عاشورا
نو قلمهای عاشورایی
سیزده ساله ام و دستهایم خالی نیست و می توانم کاری بکنم . کاری هر چند کوچک وآمده ام اینجا و می خواهم برای دلم پنجره ای باشم .
ملیحه غنی زاده
اگر چه هنوز کودکم اما قلبی بزرگ در سینه دارم . قلبی که می تواند قطره قطره خونی را که از بدن شما بر زمین ریخته اند جبران کند .
آزاده السادات حجتی
چه بگویم من کوچک که عاشورا چه بود . خورشیدی که در میان راه ، راه را برای همه روشن کرد .
سهیلا چهاردانگی
تکه ای از ندبه بر چشمهایم جاری می شود : کجایی ای طلب کنندۀ خون مقتول کربلا؟ ! مهدی فاطمه سلام الله علیها جمکران نگاهت آروزی من است که در آن سجده عاشقانه از تو بیاموزم و رکعتی نماز زیارت به جای آورم .
حمیده طرفدار
مگر نمی دانی که بزرگ شده ام ، من می توانم آخرین سرباز سپاه تو باشم . می توانم سپر تیرهایی باشم که به قصد سینه مهربانت می بارند .
نجمه فصیحی پور
تشنه ترین ظهر عاشورا سروی صبور ، زیر باران نیزه ها را زمزمه کند . همیشه دلم می خواست در ثانیه های عطشناک خیمه های منتظر عباس علیه السلام جاری شوم .
فاطمه حجت زاده
می دانم روزی عطر نرگس جهان
را پر خواهد کرد و ما هم ، آن وعده
یادمان هست و دلهایمان را آیینه ای
نگه داشته ایم و نام کربلا را بر روی
قلبمان حک کرده ایم . . . .
حسینیه کشاوز
[[page 16]]
انتهای پیام /*