30 نما
حامدقاموس مقدم
یادنوشتهای از رسول سینمایایران
شهیدان زندهاند...
جادوی سینما چیزغریبی است، یک روز یک پسرک جنوب شهری که عاشق داستانهای شبانۀ پدرش است می فهمد که قصههای پدردرواقع داستانهای فیلمهایی است که مخفیانه وبه تنهایی درسینما می بیند. پسرک رؤیاهایش را درسینما پیدا می کند وقهرمانان
فیلمهایی که میبیندکمبودهای ذهنی او را
جبران میکند و جای خالی بسیاری از
نداشتهها را برایش پرمی کند.
***
پشت لب پسرک سبز می شود و در
این سن عکاسی را انتخاب می کند؛ هم
برای امرار معاش، هم برایاینکه قدری
به سینما نزدیک ترشود.
جادوی سینما چیز غریبی است، اولین فیلمی که پسرک درسینما دیده فیلمی روسی بوده که درآن یک جادوگر آرزوهای بچّه ها را برآورده می کرده واین یعنی همان جادوی سینما.
پسرک دیگر مردشده. آنقدر مرد
که دوربینش را برمی دارد و به
جایی می رودکه جای مردان
است. مردان مردی که به
ندای مقتدایشان گوش دادهاند
و مقاومت می کنند. پسرک که
دیگر مرد شده مقاومت و ایثار را
ثبت می کند و پیام آن ایثارها
و شهادتها و مردانگیها را به
دیگران میرساند. او رسول ایثار میشود؛
پیام آور مردانگیها.
رسول آنقدر مرد می شود که
وقتی خرمشهردر محاصره
است، درست زمانی که
عراقیها درخانۀ مردم غنیمت
جمع می کنند، مقاومت مردم
فیلم شناسی
1362نینوا
1364بلمی به سوی ساحل
1365پرواز در شب
1367افق
1369مجنون
1371خسوف
1372پناهنده
1373دشت ارغوانی
1374سفر به چزابه
1374تا آخرین نفس
1376کمکم کن
1377هیوا
1378نسل سوخته
1380قارچ سمی
1381مزرعه پدری
1385میم مثل
مادر
[[page 4]]
انتهای پیام /*