مجله نوجوان 124 صفحه 13

کد : 139285 | تاریخ : 19/06/1395

اعجاز بود و از حیث بلاغت بی نظیر، «شعر» خواندند و عده ای او را «ساحر» خطاب کردند که سحر را از یهود آموخته. جمعی نیز دیوانه­اش خواندند؛ همه،اما، در دل می دانستند این سخنها از جنس دیگری است که ربطی به شعر و سحر و جنون ندارد؛ خاصه آنکه در سخن محمد صلّی الله و علیه و آله بشارت بهشت و وعدۀ تلخ عذاب هم بود و این دو گانگی و جمعیت، به سخن یکسو نگرانۀ ساحران و جنون دیوانگان شبیه نبود. وعدۀ عذابش، وحشتی را در دل عامه میانداخت، اگر بشارت بهشتش، در آن اوایل چندان گیرایی نداشت و کسی بدو نمی گروید. کم کم، اما کسانی به او گرویدند، خدیجه همسرش، علی علیه السّلام پسر ابوطالب که بعدها دامادش شد و آن گاه کودکی بیش نبود، ابوبکر دوستش، زید بن حارثه پسر خوانده اش و جمعی دیگر. نقل است که در مجلس دعوت فامیل به اسلام، بیش از چهل کس بودند از فرزندان ابوطالب و خویشان و خاندانش، اما جز علی علیه السّلام هیچ کس در آن مجلس، دعوتش را برای یاری لبیک نگفت؛ لبیکی که حتی تمسخر و استهزای حاضران دیگر را نیز در پی داشت. دعوت محمد صلّی الله و علیه و آله که انتشاری عمومی تر پیدا کرد، خاصه با بد گفتن او از بتهای قوم و طرد آنها و سنتهای خرافی، مخالفتها آغاز شد، اگر چه این مخالفتها در آغاز کم رنگ بود اما بی زحمت هم نبود و در قبول آیین محمد صلّی الله و علیه و آله مشکل میانداخت. یهود و نصاری هم علاوه بر قریش که می دانستند پیامبری باید می آمد و وعدۀ آمدنش را در کتب خود داشتند، نمی توانستند بپذیرند که محمد صلّی الله و علیه و آله آن پیامبر موعود است و می پنداشتند که آن رسول، بایست یهودی باشد یا نصرانی. سخن محمد صلّی الله و علیه و آله اما با همۀ این موانع، هر روز خواهندگانی می یافت بیشتر کسان زیادتری گرد او می آمدند. کلام معجزه آسای محمد صلّی الله علیه و آله که آن را از فرشته می گرفت، به هر روی در جانِ اعراب بی تأثیر نبود و کسانی را به او متمایل می کرد؛ اگرچه عده ای هم صرفاً برای شنیدن نقلها و قـصههـایی که در خـلال سـخنـان مـحـمـد صـلـّی الله عـلیـه و آله می آمد، گرد او تجمع می کردند و او را قاص (قصه گو) می خواندند. اندک اندک و در گذر چند سال، ثروتاندوزان و مشرکان بزرگ قریش، خطر را جدّی تر از آن چه می پنداشتند، دیدند.گرایش به محمد صلّی الله و علی و آله بیش از تصور آنها بود و پایمردی و استواری بر عقیدۀ او، چیزی نبود که پیروانش آن را با تهدید شلاق و شکنجه ترک کنند. پیشتر اگرچه تمسخر محمد صلّی الله و علیه و آله و یارانش ترجیع بند مخالفت مخالفان بود، این گاه اما مطلب جدی تر از چیزی بود که با تمسخر و استهزای مؤمنان از سوی اشراف قریش سپری شود. علی الخصوص آنکه محمد صلّی الله و علیه و آله به تنهایی با همۀ سنتها، آداب و خرافه پرستیهای اعراب جاهل در افتاده بود و با بدگویی و طرد بتهایی که خدایان اعراب بودند، همه را به «یک خدا» می خواند؛ خدایی که رحمان بود و رحیم و این بخشندگی و مهربانی خدای محمد صلّی الله علیه و آله، اعرابی را که سالها در سایۀ خشم و شمشیر اشراف قریش زیسته و ستمدیده بودند و از بتها جز خشونت متولیان آنها لطفی ندیده بودند، به سختی مجذوب می کرد؛ مجذوب خدایی تازه در سرزمین هزار خدای عرب جاهلی....

[[page 13]]

انتهای پیام /*