گفتگو
مژگان بهمنش
گفت وگوی اختصاصی با
حسین محب اهری
من از دست نوجوانان عصبانی ام!
در آخرین روز تمرین،«حسین»متن
نمایشنامه ی «آدم،آدم است»نوشته ی «برتولت برشت»را در
دست گرفته است و برای آخرین بار مرور می کند.او همچنان محو نمایش
است که باز فراموش می کند دیالوگش راب بگوید.«حمید»با عصبانیت
می گوید:«حسین،بهتر نیست تو از این هنر دست
بکشی؟تو حتی نمی توانی یک جمله ی خطی را
درست بگویی!»حسین فقط لبخند می زند.
یکسال پس از آن ماجرا حمید یک بلیط برای
دیدن نمایش«بازی قتل»نوشته ی«یونسکو»
در سالن اصلی تئاتر شهر می خرد و وارد سالن
می شود.بنابر اقتضای دکور نمایش،چارچوبهایی در
سالن انتظاز زدهاند.بازی شروع می شود.بازیگری از
چارچوب بالا می رود و در حدود 3 صفحه مونولوگ
می گوید.حمید سرش را بالا می گیرد تا آن بازیگر
قهار را ببیند.برق چشمان حمید و حسین که
بالای چارچوب سخنرانی می کرد.با هم تلاقی
می کند.
برق چشم یکی از شادی و دیگری از حیرت
است.
«حسین محب اهری» بازیگر،کارگردان
و نمایشنامه نویس،تا کنون در بیش از
صد سریال و مجموعه ی تلویزیونی و فیلم
سینمایی بازیگری و کارگردانی کرده
است.
کوکی و نوجوانی شما چه شکلی بود؟
- من ار بچگی خیلی شیطان بودم.راستش
به بابام کشیده بودم.آخر او هم خیلی
شیطان بود.مثلا در 80 سالگی پشت پنجره
می ایستاد و برای رهگذران سوت می کشید
[[page 4]]
انتهای پیام /*