مجله نوجوان 133 صفحه 4

کد : 139384 | تاریخ : 19/06/1395

گفتگو مژگان بهمنش گفت وگوی اختصاصی با حسین محب اهری من از دست نوجوانان عصبانی ام! در آخرین روز تمرین،«حسین»متن نمایشنامه ی «آدم،آدم است»نوشته ی «برتولت برشت»را در دست گرفته است و برای آخرین بار مرور می کند.او همچنان محو نمایش است که باز فراموش می کند دیالوگش راب بگوید.«حمید»با عصبانیت می گوید:«حسین،بهتر نیست تو از این هنر دست بکشی؟تو حتی نمی توانی یک جمله ی خطی را درست بگویی!»حسین فقط لبخند می زند. یکسال پس از آن ماجرا حمید یک بلیط برای دیدن نمایش«بازی قتل»نوشته ی«یونسکو» در سالن اصلی تئاتر شهر می خرد و وارد سالن می شود.بنابر اقتضای دکور نمایش،چارچوبهایی در سالن انتظاز زدهاند.بازی شروع می شود.بازیگری از چارچوب بالا می رود و در حدود 3 صفحه مونولوگ می گوید.حمید سرش را بالا می گیرد تا آن بازیگر قهار را ببیند.برق چشمان حمید و حسین که بالای چارچوب سخنرانی می کرد.با هم تلاقی می کند. برق چشم یکی از شادی و دیگری از حیرت است. «حسین محب اهری» بازیگر،کارگردان و نمایشنامه نویس،تا کنون در بیش از صد سریال و مجموعه ی تلویزیونی و فیلم سینمایی بازیگری و کارگردانی کرده است. کوکی و نوجوانی شما چه شکلی بود؟ - من ار بچگی خیلی شیطان بودم.راستش به بابام کشیده بودم.آخر او هم خیلی شیطان بود.مثلا در 80 سالگی پشت پنجره می ایستاد و برای رهگذران سوت می کشید

[[page 4]]

انتهای پیام /*