مجله نوجوان 133 صفحه 26

کد : 139406 | تاریخ : 19/06/1395

آسمانیها قربان ولیئی از دوست داشتن می خواهم از دوست داشتن بگویم.اما مگر می شود از دوست داشتن حرف زد؟شاعران همیشه گفتهاند عشق گفتنی نیست.شنیدنی نیست.خواندنی نیست و عشق آموختنی نیست.عشق آتش است.مگر می شود آتش را روی کاغذ نوشت؟عشق را روی دل روی دل می نویسند و دل با سوختنش بزرگ تر می شود.هر کس که بیشتر می تواند دوست داشته باشد به هماناندازه بزرگتر است.نفرت دل را کوچک و کوچکتر می کند تا آنجا که در نهایت دل را نابود می کند.با دوست داشتن دل آماده ی پذیرایی از زیبایی می شود و دل زیبا می شود. کسی که خود را دوست دارد می تواند دیگران را دوست داشته باشد.کسی که خود را دوست دارد دلش را از خوبی و نیکی و مهربانی پر می کند و اجازه ی ورود به تاریکیها را نمی دهد.و دل مهربان می شود و دل مهربان همه را دوست دارد حتی سنگها و درختها و رودها و. .. وی اینهمه وارد دل می شود و دل بزرگ می شود. دوست داشتن دل را بزرگ می کند تا آماه ی پذیرش بزرگترین زیبایی شود و خداوند به دلهای بزرگ وارد می شود و خداوند بزرگترین است. در آینه ی شعر عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید ناخواده نقش مقصود از کارگاه هستی (حافظ) حافظ می گوید مقصود و منظور از آفرینش و حیات و هستی عشق ورزیدن است.اگر کسی عاشق نشود و از دنیا برود منظور و مقصود هستی را در نیافته است.خداوند گنجی پنهان بود که دوست داشت شناخته شود پس دوست داشتن بنیاد هستی است: «به عشق است ایستاده آفرینش» کسی که عاشق زیبایی مطلق نیست و شیدای خداوند نشده است نمی تواند هیچ چیز دیگر را به راستی دوست داشته باشد و دوست داشتن او بی اساس است آن که به خداوند مهر می ورزد همه را دوست دارد و چون همه را دوست دارد نمی تواند به هیچ کس و هیچ چیزی آسیب برساند.اخر آفریدههای خداوند را مگر می توان آزرده کرد؟

[[page 26]]

انتهای پیام /*