مجله نوجوان 14 صفحه 28

کد : 139516 | تاریخ : 19/06/1395

به مناسبت روز بزرگداشت عطار نیشابوری خود را بگویدت که چون باید رفت کمتر کسی است که دست کم برای یک بار نام پرآوازه «شیخ فریدالدین عطار نیشابوری» را نشنیده باشد؛ همان کسی که شعر و عرفان را از دربار و مدرسه به میان مردم آورد و این رباعی شورانگیز و بهیادماندنی را سرود. گه پیشرو نبرد میباید بود گه پیرو اهل درد میباید بود این قصه به سرسری به سر مینشود کاری است عظیم، مردمی باید بود عطار نیشابوری، بنا بر روایتی در سال 504 هجری قمری در یکی از روستاهای نیشابور به نام «کد کن» متولد شد و نام پدر او ابوبکر ابراهیم بود. از زندگی تاریخی و احوال دنیوی عطار، اطلاعات زیادی در دست نیست. در تذکره دولتشاه و نفحاتالانس جامی با اشارات مختصری مواجه میشویم که از نظر برخی پژوهشگران، از جمله مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب و مرحوم فروزانفر، افسانههایی بیش نیستند و نمیتوان این حکایات را واقعی دانست. جامی در کتاب «نفحاتالانس» مینیوسد: «گویند سبب توبه وی (عطار) آن بود که روزی در دکان عطاری مشغول و مشعوف مطالعه بود. درویشی به آنجا رسید و درخواست چیزی کرد. وی به درویش نپرداخت. درویش گفت: «ای خواجه! تو چگونه خواهی مرد؟» عطار گفت: «همانطور که تو خواهی مرد.» درویش گفت: «تو همچون من میتوانی مرد؟» عطار گفت: «بلی.» درویش کاسه چوبینی داشت، زیر سر نهاد و گفت: «الله» و جان داد. حال عطار (با دیدن این صحنه) متغیر شد و دکان را به هم زد و به این طایفه درآمد.» مرحوم فروزانفر حکایت مزبور را غیرقابل اطمینان میداند و مینویسد: «شیخ عطار از آغاز عمر و زمان کودکی به سخن صوفیان متمایل بود و ایشان را دوست میداشته است. چنانکه در تذکرهالاولیاء میگوید: «دیگر باعث (دلیل) آن بود که بیسببی، از کودکی، دوستی این طایفه در دلم موج میزد و همه وقت،مفرح (شادیبخش) دل من، سخن ایشان (صوفیان) بود.» دلیل دیگر هم اینکه عطار بنا بر اظهارات خود، کتابهای «مصیبتنامه» و «الهی نامه», را در دکان عطاری و داروخانه به نظم درآورده است، چنانکه در «خسرونامه» میگوید: مصبتنامه کاندوه جهان است الهی نامه کاسرار نهان است به داروخانه کردم هر دو آغاز چه گویم زود رستم زین و آن باز البته افسانه بودن یا نبودن این آشنایی که باعث تغییر عطار میشود، شاید زیاد مهم نباشد زیرا از طرفی اگر این داستان

[[page 28]]

انتهای پیام /*