مجله نوجوان 142 صفحه 5

کد : 139600 | تاریخ : 19/06/1395

لغات خاصّی بهره می­برد که مصطفی از آن استفاده نمی­­کند، حاج یونس و تهرانی چون همکار هستند مانند هم سخن می­گویند. وقتی فرزاد در اولین دیالوگش با کارگر شرکت زبان به گفتگو باز می­کند می­توان فهمید بچۀ جنوب شهر است و بعداً تحصیل کرده است و به یک مقام در یک کارخانه رسیده است، این مسئله یعنی استفاده از دیالوگهای خاص برای کارکترهای مختلف باعث می­شود که بیننده متوجه نیرنگ هستی درابتدای فیلم بشود، زمانی که او برای دادخواهی نزد حاج یونس رفته است و می­خواهد با استفاده از لغات مربوط به فرهنگ حاج یونس اورا مجاب کند که جلال فتوحی به او ظلم کرده است. از آنجایی که این اثر بیشتر از آنکه بر داستان تکیه کند بر مدار دیالوگ حرکت می کند، جنس دیالوگها باعث شده است که بیننده با یک اثر رادیویی مواجه نباشد واز طریق حرکت بر روی گفتگوها و تعقیب آنها رشتۀ داستان را از دست ندهد. داستان سریال در سه مرحله اتفاق می­افتد و هر مرحله پوچی و بی اهمیت بودن مرحلۀ قبل را نمایان می کند و پلّه پلّه بیننده را به فاجعه نزدیک می­کند. مرحلۀ اول سقوط مالی و ورشکستگی، مرحلۀ دوّم حضور نابهنگام یک عشق نامتجانس و ممنوع که بنیان خانواده را به هم می­ریزد و در مرحلۀ سوم قتل که جزو گناهان کبیره است و بیننده با رسیدن به این نقطه آخرین تکّه پازل فاجعه را پیدا می­کند و خود را با آن روبرو می­بیند و وقتی کلّ داستان را لحظه­ای از نظر می­گذراند به وقوع خزندۀ فاجعه پی می­برد. میوۀ ممنوعه بی شک جزو آثار کم خطا و ماندگار سیماست، اثری که به استانداردهای یک کار گروهی و حرفه ای در جهان نزدیک است. وقتی قرار نیست کارگردان به درام بیندیشد و گفتگوها را تنظیم کند، تمام انرژی­اش صرف هدایت گروه می­شود، بازیها در این فیلم خیره کننده است. علی نصیریان به خود می­پیچد و از میان هزاران جمله­ای که برای احساساتش در ذهن دارد بهترین را انتخاب می­کند و می­گوید، گویی در لحظه در حال اندیشیدن به موقعیتی است که برایش پیش آمده است. گوهر خیراندیش با اینکه ظاهراً در حالا تکرار خویش در آثاری مانند «دنیا» است یک آدم جدید است، آنقدر جدید که بیننده به خودش اجازۀ مقایسۀ او را با «زن حاجی» در فیلم «دنیا» نمی­دهد. عمّار تفتی، بغض می­کند، ابروها را تاب می­دهد و وقتی اشک بر گونههایش می­لغزد، بیننده باورش می­کند، امیر جعفری که همه عادت کردهاند او را در لباس طنز ببینند به گونه­ای حرف می­زند، فریاد می­زند و گریه می­کند که بیننده، گذشته او را از یاد می­برد، به همین ترتیب، هانیه توسلی، جواد انصافی، نیما رئیسی، هرمز هدایت، کیانوش گرامی، کاظم بلوچی و همه بازیگران آنقدر در کاراکتر خود خوب جا افتادهاند که انگار خود خودشان همان کاراکتر است. خاطرۀ دیدن میوۀممنوعه در تلویزیون خاطراه­ای فراموش نشدنی خواهد بود.

[[page 5]]

انتهای پیام /*