مجله نوجوان 142 صفحه 10

کد : 139605 | تاریخ : 19/06/1395

آن روزهای سبز یاد دوست آن روزهای سبز آن روزها چیزی به نام قلب درچارچوب خستۀ این سینه می­تپید آن روزها که خاک آبی آبی بود و ماه ماه مرموز دامن کشان از فراز سر شهر می­گذشت رنگها محدود بود و گرم مردم، برادران تنی بودند درکنعان یوسفی عزیز بود او در میان کوچۀ ما می­زیست بی تخت، بی کلاه، بی ریا، بهشت فراوان بود خدا خدا مواظبمان بود و عشق، احترام عجیبی داشت اما، مرگ این ترس بی نهایت لاکردار تیپاخور جوانی ما بود دیگر کسی سیاه نمی­مرد سرخ بود و سبز آن روزهای غبطه برانگیز دستی عظیم برسر این شهر می­وزید. مجید نظافت

[[page 10]]

انتهای پیام /*