مجله نوجوان 142 صفحه 12

کد : 139607 | تاریخ : 19/06/1395

قاسم رفیعا شعر گفتن روی موتور خیلی بد است آدم توهّم شاعری داشته باشه. دانشجو باشه و از آن طرف نامه رسان افتخاری یک دفتر پست منطقه­ای، صبح تا ظهر نامه­رسانی و بعد بدون نهار، گاز و گرفتن و رفتن به دانشکده، در عین حال شعر گفتن روی موتور و نصف شب برگشتن به شهر و دیار با همون موتور.... مثل یک سفرنامۀ خیالی که قهرمانش نه تنها قهرمان نیست که خل و چل است. من از آن دست آدمها - اوه ببخشید!- از آن دست شاعرها بوده­ام که هرجا رفته­ام قلمم همراهم بوده... نه این که بخواهم این موضوع را امتیاز بدونم، بلکه برعکس، معتقدم این بی­مایگی، آدم رو می­رسونه، چرا؟... مثلاً سر کلاس جای شعر گفتنه؟ یا روی موتور درحال حرکت جای شعر گفتنه؟ این بر می­گرده به سر شلوغ و اجباری که برای خودم به وجود آورده­بودم، که اگر زمین به آسمون می­رفت باید روزی چند بیت شعر می­گفتم و اگر چیزی نمی­نوشتم خوابم نمی­برد. می­ترسیدم بگن، فلانی مرده. روی باک موتور، یک کش انداخته بودم که نامهها رو می­گذاشتم زیرش تا جلو چشمم باشه و وقتی به آدرسهای مورد نظر می­روم راحت تر نامه را بردارم. وقتی به دانشکده می­رفتم توی سرما و توی گرما کاغذی زیر کش، روی باک، همان جای همیشگی می­گذاشتم و در حال حرکت شعر می­گفتم. آنهایی که شاعرند می­فهمند وقتی آدم یک سوژۀ ناب، با یک قافیه و ردیف منحصر به فرد پیدا می­کنه. چه ذوقی می­کنه، اگه توی خلوت باشه بیشتر از انیشتین موقع کشف اتم و ادیسون موقع اختراع چراغ برق ورجه وورجه می­کنه، ولی روی موتور این خوشحالی نمی­تونه شکل واقعی خودشو داشته باشه. مگه آدم فقط گاز بده، بوق بزنه و جیغ بکشه، امّا همون طوری که همۀ قوانین طبیعی قابل خدشه است، خوشحالی روی موتور هم می­تونه، شکل و قیافۀ خاصی پیدا کنه. شما بالاخره فهمیدید معنی این بحث فلسفی چه شد؟ نفهمیدید؟ خب تازه مثل هم شدیم. * * * اون روز گرم، بعد از تموم شدن کلاس، تازه یادم اومد پنج شنبه است و باید برم جلسۀ شعر، بنابراین وقتی موتور روشن شد، مثل این که چراغ ذهن من روشن شده باشد. یک سوژۀ ناب که اصلاً به پایان نرسید، ترکید توی مغزم و دستم به قلم و یک چشم به جاده و یک چشم به باک شروع کردم به نوشتن که یک دفعه در حالی که از خوشحالی داشتم دستامو به هم می­زدم، نه موسیقی وحشتی، نه مقدمۀ منطقی، یک پسر بچه یک راست از توی کوچه مثل باد اومد توی خیابون، من رفتم ترمز بگیرم، چرخ عقب موتور چرخید.

[[page 12]]

انتهای پیام /*