مجله نوجوان 144 صفحه 19

کد : 139641 | تاریخ : 19/06/1395

رمال ابتدا ازپذیرفتن مرددانا خودداری کرد ولی بعدازاصرارفراوان تاجر،رمال قبول کرد که درهفته بعداوراببیند. مهمانها آمدندوسرسفره نشستند.مرددانا جلوی هرکدام بشقاب پلوگذاشت که فقط در بشقاب خودش وتاجرمرغ بودولی بشقاب رمال پلوی خالی بود... ای بابا...پس مرغ من کو... مرددانا بامسخره گی باقاشق پلوی بشقاب رمال را جابهجاکردوران مرغ رااززیرپلوبیرون آورد. توکه مرغ زیرپلونمی توانی ببینی چطورمی خواهی گنج پنهان را پیداکنی؟! مرددانا برای نهارتاجرورمال رابه خانه اش دعوت کردوبرایش نهارمفصلی تدارک دید رمال اعتراض کرد. این چه رسم مهمان نوازی است؟واقعاً که... ورمال عصبانی ودماغ سوخته شهرراتر کرد...

[[page 19]]

انتهای پیام /*