مجله نوجوان 146 صفحه 9

کد : 139667 | تاریخ : 19/06/1395

دشتها سر­مست گردد چهره­ها گلگون شود مرغ دل پر می­زند تا زین قفس بیرون شود جان به جان آمد توانش تا دمی مجنون شود کس نداندحال این پروانۀ دلسوخته در برِ شمع وجود دوست آخر چون شود رهروان بستند بار و بر شدند از این دیار باز مانده در خم این کوچه دل پر خون شود راز بگشا پرده بردار از رخ زیبای خویش کز غم دیدا ررویت دیده چون جیحون شود ساقی از لب تشنگان بازمانده یاد کن ساغرت لبریز گردد مستی­ات افزون شود گر ببارد اَبر رحمت باده روزی جای آب دشتها سر مست گردد چهره­ها گلگون شود

[[page 9]]

انتهای پیام /*