مجله نوجوان 154 صفحه 22

کد : 139752 | تاریخ : 19/06/1395

حامد قاموس­مقدم مرد مردان السلام علیک یا ابوالفضل العباس بوته های پشت سر، تکان خورد. گویا خرگوشی لا به لای آن پنهان شده بود. نسیم از پشت سرش سرک کشید و هجوم صدای شمشیرها لطافت نسیم را از هم درید. چکاچک ضربات شمشیر از دور فرا رسید و به یادش آورد که در میانه میدان نبرد است. او برخود مطمئن بود. وقتی کودکان جلو دویدند و خود را در آغوشش رها کردند با تمام وجود لطافت اندامشان را در آغوشش احساس کرد. تن نحیف آنها طاقت تشنگی نداشت. مشکها را در آب فرو کرد. مشکها با همهمه آب را می­بلعیدند. آنها هم برای رسیدن بی­تاب بودند. دلشان دلشوره داشت و می­جوشید. دستانی که گلوی مشکها را گرفته بود. قدرتی داشت که حتی دل مشک را هم قرص می­کرد. مشکها بی­تاب رسیدن بودند. وقتی دستش را در آب فرو کرد آب به دستانش بوسه زد. آب وسوسه­انگیز از روی دستانش سُر می­خورد و به پایین می­لغزید. خنکای آب با دلش بازی می­کرد و قلبش را می­لرزاند. لبانش تشنۀ آب بود و زبانش چون چوب خشکی شده بود که توان حرکت نداشت. آب معنای زندگی بود. مشکها پر شد. آنها را چپ و راست به دوشش انداخت. خزه های کف رود در آب می­رقصید و سنگهای درخشان زلالی آب را به رخ می­کشید. در کنار آب زانو زده بود. کودکان منتظر او بودند عمو عمو گفتنشان هنوز در گوشش بود. باید تعجیل می­کرد ولی نوای

[[page 22]]

انتهای پیام /*