آسمانیها
این بار لب حوض فیروزهای وقتی باانگشت روی زلال شیشهای حلقه میانداختم به یاد مطلبی افتادم. تمامش از ذهنم گذشت. اینکه مؤمن پاکیزه است وهیچ کس نمیخواهد منفور باشد و هیچ وقت آنچه را که دل و عقل رد میکنند نباید به زور به خودمان تحمیل کنیم. حالا اینها یعنی چه؟
از وقتی پا به زمین گذاشتیم شهد معطر گلها و بوی خوش طبیعت هزار نقش یادگار بهشتی بود که از آن آمدیم و امروز میدانیم که هر چه آراسته و پاکیزهتر باشیم در حلقه دوستان درخشانتریم.
اما علی (ع) میفرماید چه خوب است عطر مشک، تحمل آن سبک و آسان و بوی آن خوش و عطرآگین است.
راستی عطر من کجا پیدا میشود. در چین و ماچین یا جزیرهالعرب، شاید هم در همین حوالی.
گاهی آنچه هست را نمیبینیم و آنچه نداریم دلخواهمان میشود. ایرانی زیانی برای هر لحظه عطری را برمیگزیدند. خواه گلاب گلهای کمیاب و یا سیب و مشک و ...
ای کاش میشد از عطر بهشت یک شیشه پر میکردم تا این سالها را با آن بگذرانم. همان عطری که وقتی نام عزیزان خدا را میبریم و یا به پابوسشان میرویم در فضا پراکنده میشود؛ روحنواز و جادویی و همه کس احساسش نمیکند. این عطرها در هیچ مغازهای نیست.
[[page 34]]
انتهای پیام /*