مجله نوجوان 19 صفحه 22

کد : 139896 | تاریخ : 18/06/1395

سوژه طلایی تو بیا که جون بگیرم محسن وطنی یه مترسک توکویرم قدیما با اینکه از من که تو چنگ غم اسیرم یه جورایی کینه داشتن از خدا چیزی نمی خوام تو دل مزرعه هاشون به جز اینکه زود بمیرم منو تنها نمی ذاشتن قدیما بازی می کردم وقتی تو مزرعه هامون لای ساقه های گندم کسی بذری نمی پاشه تا بمونه نون همیشه بهترین تن مترسک توی سفره های مردم هیزم بخاری باشه اما حالا دیگه خشکه تو که از نگاه خیست همه جای خاطراتم تن باغا جون می گیره کجا رفته اون که می گفت به خدا کویر غریبه تا همیشه من باهاتم کاری کن دلش نگیره کجا رفتن اون کلاغا یه مترسک تو کویرم که می شستن روی شونم تو بیا که جون بگیرم نمی ترسیدن از اینکه اگه تو پیشم نباشی واسشون آواز بخونم به خدا قسم می میرم

[[page 22]]

انتهای پیام /*