مجله نوجوان 22 صفحه 9

کد : 140027 | تاریخ : 18/06/1395

لیز می­خورد می­دود میان چشمهای دشت مثل آن نخی که مادرم از میان سوزنش کشید... پلک پلک آفتاب یک ردیف ساده از چنارها انتظار چشم­های شاد و قرمز مسافران دانه­های اشک... خانه­های کوچک و بزرگ دست سایه­های پشت پنجره مثل تکه­های دامنم که وصل می­شود به هم... صبح، صبح ساده­ای که می­رسد قطار مرد مثل روزهای پیش از میان آن اتاق پرسروصدا می­دود و... سوزن زمخت را می­زند سوت شادی قطار... مرد دوخت مثل روزها و لحظه­های پیش یک نگاه تازه را به چشم شهر مثل مادرم که دوخت دامن سپید و آبی مرا... نیره السادات هاشمی صدای یاکریم سحر شده دوباره یاکریم نشسته روی سیم میان خانه مادرم نشسته در نماز سحر شده دوباره می­وزد نسیم کنار خانه باز به گوش می­رسد صدای یاکریم

[[page 9]]

انتهای پیام /*