مجله نوجوان 22 صفحه 34

کد : 140052 | تاریخ : 18/06/1395

صبح انعکاس لبخند توست زمین اگر برابر کهکشان تکرار شود حجم حقیری است که گنجایش بلندای تو را نخواهد داشت قلمرو نگاه تو دورتر از پیداست و چشمان تو معبدی که ابرها نماز باران را در آن سجده می­کنند این را فرشته­ها حتی می­دانند که نیمی از تو هنوز نامکشوف مانده است آن کس که تو را نسراید بیمار است زمین بی تو تاول معلقی است بر سینه آسمان و خورشید اگرچه بزرگ است هنوز کوچک است اگر با جبین تو برابر شود دنباله تو جنگل خورشید است شاید فقط خاک نامعلوم قیامت ظرفیت تو را دارد زمین اگر چشم داشت بزرگواری تو این سان غریب نمی­ماند هیچ جرأتی جز قلب تو نسوخت سپیدتر از سپیده بر شقیقه صبح ایستاده­ای و از جیب خویش خورشید می­پراکنی ای معنویت نامحدود زود است حتی در زمین نام تو برده شود زمین فقط پنج تابستان به عدالت تن داد و سبزی این سالها تتمۀ آن جویبار بزرگ است که از سرچشمۀ ناپیدایی جوشید وگرنه خاک را بی تو جرأت آبادانی نیست تو آن بهار ناتمامی که زمین عقیم دیگر هیچ گاه به این تجربت سبز تن نداد آن یک بار نیز در ظرف تنگ فهم او نگنجیدی شب و روز بیقراری پلکهای توست وگرنه خورشید به نورافشانی خود امیدوار است صبح انعکاس لبخند توست که دم مرگ به جا آوردی آن قسمت از زمین که نام تو را نبرد یخبندان است ای پهناوری که عشق و شمشیر را به یک بستر آوردی دنیا نمی­تواند بداند تو کیستی

[[page 34]]

انتهای پیام /*