مجله نوجوان 236 صفحه 8

کد : 140170 | تاریخ : 18/06/1395

در تماشای شبیه خوانی ها بخشی از خلاء تئاتر و سینمای امروزی را شبیه خوانی پر می کرد . شبیه خوانی در قرون اولیه اسلام بازسازی حماسه ی پر شکوه حسین (ع) بود که در ده روز اول محرم تا روز عاشورا و گاه به مناسبت های دیگر ، هر ساله در هر کجا که امکان داشت اجرا می شد . اگر مانعی نبود آشکارا و پر بیننده در میدان های بزرگ شهرها و روستاها و اگر نه محدود و مخفیانه . در بعضی خانه ها ، نمایشنامه آن را غالبا به نظم می سرودند و هنرمندان شیعی در قالب نمایشی مذهبی بینندگان را به گوشه ای از تاریخ می بردند اما نمی گذاشتند که در گذشته بمانند ، به حالشان می آوردند و در دوران خفقان بهکنایه و استعاره پلیدی و ستم را به شمر و یزید دوران نسبت داده و پاکی و ستم ستیزی را به حسین زمان . اما در سال های کودکی روح الله این نمایش مذهبی فرهنگی بی روح و بی محتوا شده بود . با این حال هر ساله در همه ی شهرها از جمله خمین اجرا می شد . با همه ی بی محتوایی پربیننده بود و روح الله دو سال اول را در بغل خویشان خود آن را تماشا می کرد و در سال های بعد ، خود به تنهایی به تماشا می رفت . مسلمانان جهان اعم از شیعه و سنی و تقریبا تمام ملت ایران اعم از مسلمان و اقلیت های مذهبی کم و بیش با جماسه ی عاشورا آشنایند . به همین جهت بیشتر شبیه خوان ها به باز سازی نمادین آن می پرداختند . لذا این نمایش نمی توانست همه ی واقعه ی کربلا را بنمایاند . بیننده بایداز قبل داستان کربلا را می دانست تا این نمایش او را به هیجان آورد و سپس به گریه وا دارد . با آن که شبیه خوانی در صد سال اخیر مبتذل و ضعیف اجرا می شد ، با این حال وقتی شمر روی سینه حسین می نشست تا سر از پیکر امام جدا کند ، زنانی که غالبا روی پشت بام های اطراف میدان یا در طاق نماهای طبقه ی دوم تکیه ها شبیه را تماشا می کردند ، گاه به شمر سنگ می زدند و شیون کنان از حال می رفتند . مردان معمولاً خویشتن دارتر بودند ، فقط گریه می کردند یا به سر و صورت و سینه خود می زدند . شمری ک به دستور ابن زیاد و خواسته ی یزید دو شخصیت پلید تاریخ ، سر از پیکر حسین (ع) جدا کرده بود . در نمایش تکوین ، قهرمان پلیدی است . اما شمری که در شبیه خوانی نقش می گرفت . معمولا اندامی درشت و صدایی کلفت و خشن داشت ولی به واقع او خود به عزاداری سالار شهیدان آمده بودو هر قدر نقش خود را خوبتر بازی می کرد . بیشتر مقبول حق می افتاد . با این حال شمرهای شبیه خوانی از احساسات مردم در امان نبودند . شبیه خوانهای خمین ، شمر خوبی داشتند ، آن چنان هنرمندانه در مقابل حسین رجز می خواندن و اسب می دواند و چابک روی سینه حسین می نشست که لعن و . نفرین بر او از هر سو برمی خواست . وقتی روح الله سه ، چهار ، یا حداکثر شش سال داشت ، همراه برادران برای عزاداری روز عاشورا به روستای بوجان رفت که امامزاده ای داشت . هر ساله کنار امامزاده در ظهر عاشورا شبیخ خوانی پرشوری برگزار می شد . دراین نمایش روح الله صحنه ی شگفتی دید . وقتی شمر روی سینه حسین نشسته بود تا خنجر بر گلویش بفشارد . مردی از میانه ی جمعیت فریاد کنان و با شتاب جلو رفت و در حالی که عرق از پیشانی اش می چکید و چشمانی اشکبار داشت ، زبان به لعن و نفرین باز کرد و از آن حرف های ناشنیدنی نثار شمر کرد . لحظاتی بعد غضب آلود با شمر دست به گریبان شدو با خشم و عتاب ، خطاب کرد : می خواهی پسر پیغمبر را بکشی ، پوستت را می کنم . . . کسانی که برای فیصله ی ماجرا قدم پیش گذاردند ، به جای ان که او را کشان کشان از میدان بیرون کشند ، با مشت و لگد بر سر و صورت شمر می زدند و او را از میدان بیرون می بردند . از آن پس دیگر او شمر نشد ولی اجرای هنرمندانه ی نقشش در اذهان ماند . شاید این جملات از حضرت روح الله که باری مهم شمردن هر نقشی در جامعه توصیه کرده است . ریشه در آن خاطره داشته باشد که گفت : هر کس باید آن کاری را که می کند ، آن کار را خوب انجام بدهد ، شما شبیه خوان های سابق را دو هفته نامه­ی دوست نوجوانان

[[page 8]]

انتهای پیام /*