مجله نوجوان 24 صفحه 34

کد : 140232 | تاریخ : 18/06/1395

آسمانیها (مهدی آذریزدی) اول همسایه از حضرت امام حسن مجتبی (ع) حکایت شده که فرمودند: ما بچه بودیم. در یک شب جمعه، مادرم فاطمه بعد از نماز شبانه مشغول تعقیبات و تسبیحات شد و بعد برای مسلمانان و همسایگان و خوبان دعا کرد و من متوجه بودم که بعضی از ایشان را نام میبرد، ولی از برای خود دعایی نمیکرد. من گفتم: «ای مادر چرا همانطور که برای دیگران دعا کردی، از برای خود دعا نکردی؟» مادر فرمود: «پسرجان در طلب خیر و دعا نیز باید اول به فکر همسایگان و دیگران بود، بعد به فکر خود.» از او همین را میخواستم پیغمبر به فرمان خدا به مردم می گفت: من هم بشری مثل شما هستم. دیگر معصومان نیز از لحاظ جسمانی از جنس بشر بودند و تنها از طریق هدایت به راه خداست که بشر از فرشته گرامیتر میشود. خدا زینت حلال را بر کس حرام نکرد اما صرفنظر کردن از زیورها وقتی برای خدا و مصلحت خانواده و جامعه باشد، فضیلت است و علی (ع) که همه رازهای زندگی را میشناخت، یک روز برای خوشحالی زهرا (س) از مال خود گردنبندی خرید و به گردن فاطمه (س) آویخت. روز دیگر که پیغمبر به دیدار زهرا آمد با بیانی که شاید عین این عبارت نبود به دخترش فرمود: «عزیز پدر! زیورها در دنیا فراوان است؛ اما برای تو زینتی از این بالاتر نیست که دختر پیغمبر، همسر علی و مادر فرزندان پیغمبر و امامان معصوم هستی و خرسندی تو خرسندی من است.» حضرت فاطمه (ع) پیغام را دریافت. همان روز گردنبند را فروختند و با پول آن یک برده اسیر را خریدند و آزاد کردند. همینکه خبر به حضرت رسول (ص) رسید، با شادی فرمود: «پدرش به قربانش، از او همین را می خواستم.»

[[page 34]]

انتهای پیام /*