شروع به خواندن کرد:
- ای پادشاه مهربان و با گذشت!
من را به خاطر گناهی که کردهام ببخش، من چندین و چند سال، هدیههای زیادی به تو خواهم داد و خدمتگزارت خواهم بود.
پادشاه قاهقاه به خنده افتاد. بعد به کاتب خود گفت که در جوابش چنین بنویس:
- من از تو یاد گرفته بودم که اگر کسی را دستگیر کردی فوری او را از بین ببر و نابود کن.
فرستاده پیغام پادشاه را به سرای مشاور برد. مشاور وقتی آن را خواند بیهوش شد و بر زمین افتاد. چند روز بعد سرنوشت او، مثل سرنوشت آدمهای بیگناهی بود که با حقّهی او گرفتار مرگ شده بودند.
پاورقی:
1. گنجه در زمانهای قدیم از شهرهای زیبای ایران بود اما الان جزء کشور آذربایجان است.
2. یعنی به شکل پنهانی، به آنها پول بدهد تا اذیتش نکنند.
[[page 11]]
انتهای پیام /*