مجله نوجوان 100 صفحه 12

کد : 140318 | تاریخ : 18/06/1395

خنده تو شعری از پاپلو نرودا ترجمه احمد پوری نان را از من بگیر ، اگر می خواهی هوا را از من بگیر ، اما خنده ات را نه . گل سرخ را ازمن مگیر سوسنی را که می کاری ، آبی را که به ناگاه در شادی تو سرریز می کند ، موجی ناگهانی از نقره را که در تو می زاید . از پس نبردی سخت باز می گردم با چشمانی خسته که دنیا را دیده است بی هیچ دگرگونی ، اما خنده ات که رها می شود وپرواز کنان در آسمان مرا می جوید تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید . عشق من ، خنده تو در تاریک ترین لحظه ها می شکفد و اگر دیدی ، به ناگاه خون من بر سنگفرش خیابان جاریست ، بخند ، زیرا خنده تو برای دستان من شمشیری است آخته . خنده تو ، در پاییز در ناره دریا موج کف آلوده اش را باید برفرازد ، و در بهاران ، عشق من ، خنده ات را می خواهم چون گلی که در انتظارش بودم ، گل آبی ، گل سرخ کشورم که مرا می خواند بخند بر شب بر روز ، بر ماه بخند بر پیچاپیچ خیابانهای جزیره ، بر این پسر بچه کمرو که دوستت دارد ، اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم ، آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند ، نان را ، هوا را ، روشنی را ، بهار را ، از من بگیر اما خنده ات را هرگز تا چشم از دنیا نبندم .

[[page 12]]

انتهای پیام /*