
آسمانی ها
قربان ولیئنی
خواستن و نخواستن
آدمی، مجموعه ای از« خواستن»هاست و هر کس در طلب چیزی است. شاید یک لحظه ذهن ما از
خواستن چیزی خالی نباشد. در سرزمین خیال ما، هرلحظه آرزویی میروید و این کشتزار بی کران،
پر از درختهای خواهش و آرزوست. اما آیا همۀ این درختان، به ثمر خواهند رسید؟ نه، ای بسا آرزو
که خاک شده. اگر خواستهای ما، نیک باشد ما هماهنگ با جریان رودخانۀ عظیم هستی، روزی به
خواستۀ خود میرسیم؛ زیرا هستی نیک است و نیکی را یاری میکند امّا بدی را - هر چند در نظر
پایدار برسد- عاقبت از میان میبرد؛ نیکی امّا ابدی است. اگر بکوشیم که ذهن ما از خواستهای نیک
و عشق به خوبی و زیبایی اصلی که خداوند است، سرشار شود، نهایتاً به یک خواست عظیم میرسیم
و آن تسیلم شدن در برابر ارادۀ خداوند و آن «نخواستن» است؛ زیرا چنان با جریان هستی
هماهنگ شدهایم که احساس میکنیم هر چه هست، همانگونه است که باید باشد. در این صورت
دیگر چه میخواهیم؟
در این حالت، با آن که در اوج کوشش و حرکت هستیم، و سرزنده و پرشور به پیش میرویم،
ازآرزوهای دور و دراز، دور میشویم و در لحظه زندگی میکنیم، زیرا تنها زمان واقعی همین حالاست.
در آینۀ شعر
سعدیا! دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست
از میان این و آن فرصت شمار امروز را
(سعدی)
سعدی می گوید: دیروز رفته است و فردا نیامده است و معلوم نیست چه پیش
بیاید؛ پس دیروز و فردا را رها کن و امروز را غنیمت بشمار و از آن استفاده
کن.
پیام اصلی سعدی در این بیت این است که نباید آدمی گذشته اندیش باشد
و مدام به حوادث گذشته مشغول باشد. همچنین نباید نگران آینده باشد و هی
مشغول نقشه کشیدن برای فردا باشد و به این ترتیب امروزش هم به دیروز
تبدیل شود. بلکه آدمی باید در عین عبرت گرفتن از گذشته و برنامه ریزی
برای آینده، زمان حال را که زمان واقعی و نقد است، دریابد.
[[page 26]]
انتهای پیام /*