مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در تعیین عارض بر«وجود منبسط» و«مشیت فعلیه»

کد : 140523 | تاریخ : 28/06/1395

‏خلاصۀ این «مطلع» و (مطلع اول) آن است که اولین تعین لا حق یا حاصل و‏‎ ‎‏عارض بر وجود منبسط و نفس رحمانی و مشیت مطلقه و حقیقت محمدیه، تعین در‏‎ ‎‏کسوت عقل اول است؛ و در کمال اسمائی اولین جلوه و ظهور حق، در وجود منبسط و‏‎ ‎


‎[[page 116]]‎‏مشیت فعلیه می باشد، که از سماء اطلاق بر اراضی تقیید نازل می شود. و اولین‏‎ ‎‏تعین و قیدی که آن فیض ساری در ذراری وجود قبول نماید، تعین عقلی است. باید‏‎ ‎‏توجه داشت که در این سریان و ظهورْ امر ساری متقوم است به حق؛ بلکه تقوم به حق‏‎ ‎‏نحوۀ ظهور آن است. ارباب تحقیق گفته اند برخی از تعینات منبعث از ذات حقیقتِ‏‎ ‎‏وجود است؛ مانند تعین «احدی» و «واحدی». و بعضی از قیودْ عارض و لا حق‏‎ ‎‏است؛ مانند لحوق تعینات غیر متناهیه بر وجود منبسط إلی الأبد. ‏

‏اولین تعین وارده بر فیض ساری و حقیقت محمدیه، تعین آن حقیقت در‏‎ ‎‏صورت عقل اول است. و به این حقیقت اشاره شده است در کلام برخی از کاملان‏‎ ‎‏در معرفت که گفته اند: ‏أوَّلُ مَنْ بایَعهُ العَقْلُ الأوَّلُ. و هو حسنةٌ من حسناته‏. باید توجه‏‎ ‎‏داشت که فیض از مجرا و مجلای عقلْ ساری در جمیع اشیاست. لذا برخی در صدد‏‎ ‎‏جمع بین مشرب عرفا و حکما در اولْ صادر از غیب وجود برآمده اند، و گفته اند عقل‏‎ ‎‏مرتبۀ جمع و اجمال وجود منبسط، و وجود منبسط مرتبۀ تفصیل آن می باشد. و یؤید‏‎ ‎‏هذا الجمع قوله، صلی اللّه علیه و آله: ‏أوّل ما خلق اللّه القلم و ورد أیضاً: أوّل ما خلق‎ ‎اللّه نوری و أوّل ما خلق اللّه روحی‎[1]‎ ‏از امیر مؤمنان، علیه السلام، به سند صحیح‏‎ ‎‏روایت شده است که:‏ سُئِلَ النَّبِیُ عَنْ أَوَّلِ ما خلق اللّه. و قال: خَلَقَهُ اللّه مَلَکاً، لَهُ رُؤوسٌ‎ ‎بِعَدَدِرؤوسِ الخلائِقِ. حدیث أوّل ما خلق اللّه القلم‏ و نیز خطاب صادر از حق:‏ أُکْتب و‎ ‎قال القلم: ما أکتب؟ قال تعالی شأنه: القَدَر ما کان و ما یکون إلی الأبد‏ صریح است که‏‎ ‎‏مشیت فعلیه بعد از مرور از عقل، به ذراری وجود نازل می گردد که ‏«أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ‎ ‎ماءاً و سَالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدرِِها.»

‏در کتب عامه و خاصه روایاتی در خلقت نوری حضرت ختمی مرتبت و عترت‏‎ ‎‏آن حضرت، علیه و علیهم السلام، موجود است. مصنف علامه، قدس اللّه روحه، ‏‎ ‎‏چند حدیث در این باب ذکر کرده اند، و به تفسیر و تحقیق در مضامین آن روایات‏‎ ‎‏پرداخته اند. از جمله، حدیثی است در کتاب ‏‏کافی‏‏، «کتاب الحجة»، مأثور از امام‏‎ ‎‏صادق، علیه السلام، حیث قال صلوات اللّه علیه: ‏


[[page 117]]إنَّ اللّه کانَ إذْ لا کانَ؛ فخَلَقَ الکانَ و المَکانَ؛ و خَلَقَ نورَ الأَنْوارِ الَّذی نُوِّرَتْ منه الأَنوارُ؛ و أَجْرَی فیه مِنْ نورِهِ الَّذی نُوِّرَت مِنه الَأَنوارُ. و هو النُّورُ الَّذی خَلَقَ مِنْهُ محمّداً و علیّاً. [2]

‏ ‏

‏مرجع ضمیر «هو» در ‏و هو النور الذی خلق منه محمد، نور الأنوار‏ یا ‏نور الأنوار‎ ‎الذی نوّرت منه الأنوار‏ است. و نظر به اتحاد خاتم الأنبیاء و خاتم الأولیاء، آن دو‏‎ ‎‏بزرگوار «صادر نخست» به شمار آمده اند. ‏

‏وجه اتحاد آن دو بزرگوار آن است که اگر چه در مقام ظهورْ حضرت ختمی نبوت بر‏‎ ‎‏کافۀ موجودات تقدم دارد و هو، صلی اللّه علیه و آله، سیّد العالم و مبدأ ظهوره و‏‎ ‎‏ختمه و رجوعه إلی اللّه، ولی در نهایات متحدند که‏

«نبی چون آفتاب آمد ولی ماه  یکی شد در مقام لی مع اللّه»

‏تأخر حضرت مولی الموالی از سرور کاینات نظیر تأخر جوهر مجردی از‏‎ ‎‏جوهر مجرد دیگر نیست. و از باب تنظیر، همچون تأخر عرض از جوهر است. زیرا‏‎ ‎‏عرض از شئون جوهر و ظهور جوهر است. و تشبیه از جهتی مقرّب، و از جهاتی‏‎ ‎‏کثیره مبعد است. ‏

‏برخی از ارباب حدیث روایت شریف را از این قرار نقل کرده اند که ‏إن اللّه تعالی‎ ‎کان إذ لا کان، فخلق المکان‏. به این لحاظ که اطلاق «ممکن» به «مکان» در عرف اکابر‏‎ ‎‏از محدثان نظایر زیاد دارد. مصنف محقق حدیث شریف را به نحو کامل شرح و‏‎ ‎‏دقایق آن را ذکر فرموده اند. ذوق آن قدوۀ ارباب حق و یقین بی نیاز از توصیف است.‏‎ ‎‏و شرح مشکلات از احادیث و تقریر مراد صاحبان و وارثان ولایت مطلقۀ محمدیه از‏‎ ‎‏عهدۀ متکلمان خارج است؛ و در بعضی از موارد حتی تسلط به علم اعلی و حکمت‏‎ ‎‏متعالیه نیز در این مقام کافی نیست؛ تنها احاطه به رموز کلمات ارباب عرفان مشکل‏‎ ‎‏گشاست که گفت: ‏

خلیلی قطّاع القوافی إلی الحماء  کثیر و أما الواصلون قلیل

‏«که حد خوبی گل را هزاردستان گفت». ‏


‎[[page 118]]‎‏نظر به اینکه انظار سائلان و طالبان معرفت در عصر ائمه به عالم شهادت و ماده‏‎ ‎‏متوجه بود، از آن بزرگواران سؤال می شد که خداوند قبل از خلقت چگونه عالم به‏‎ ‎‏اشیا بود. ائمه اهل بیت نیز مناسب با حال آنان سخن می گفتند. سر و کار ائمه، ‏‎ ‎‏علیهم السلام، پیوسته با دانایان و واقفان به مسائل علمی نبود. در نظر دارم که فضیل‏‎ ‎‏از امام محمد باقر، علیه السلام، سؤال کرد که آیا خداوند قبل از ایجاد خلایق به‏‎ ‎‏وحدانیت و تفرد خود آگاه بود، یا علم به وحدانیت بعد از خلقت برای او حاصل‏‎ ‎‏شد. چون وی دیده بود در این مسئله اصحاب امام(ع) اختلاف دارند: بعضی قایل‏‎ ‎‏و برخی منکرند. برخی از آنها معتقد بودند که اگر خداوند عالم به وحدت خود بود‏‎ ‎‏قبل از ایجاد ممکنات به اینکه غیر او وجود ندارد، لازم می آید که ممکنات ازلی‏‎ ‎‏باشند؛ چه آنکه علم به تفردِ خود مستلزم علم به خود و علم به ممکنات است. این‏‎ ‎‏کسان از علم به نحو اطلاق صورت زاید بر ذات می فهمیدند. برخی از اصحاب نیز‏‎ ‎‏می پنداشتند که اگر خداوند قبل از ایجادْ عالم به اشیا بود، باید ممکنات قبل از وجود‏‎ ‎‏موجود می بودند. اینان می پنداشتند که علم به معدوم تعلق نمی گیرد. در علم‏‎ ‎‏سمعی و بصری حق نیز از آن جهت که به زعم ایشان سمیع کسی است که صورت را‏‎ ‎‏بشنود و بصیر کسی است که مبصر را ببیند مشکل داشتند. اینکه امیر مؤمنان، ‏‎ ‎‏علیه السلام، فرموده اند: ‏بَصیرٌ إذْلا منظورَ إلیه مِن خَلْقِه. ‏جواب از شبهۀ غیر واقفان به‏‎ ‎‏این دو صفت الهی است که از اسماء کلیه و امهات اسماء به شمار می روند. و نیز‏‎ ‎‏فرموده اند ‏عالمٌ حیثُ لا معلومَ لَه أو سمیع إذ لا مسموع له. 

‏ ‏

‏دامنۀ اختلاف در ذات و صفات و اسماء الهیه و تشاجر بین اصحاب ائمه، ‏‎ ‎‏بعد از گذشت دو قرن نیز، وسیع بوده است. خیر بهجت اثر و ‏أمَّا الحوادثُ‎ ‎الواقعةُ . . . ‏ناظر است به انواع اختلاف بین اصحاب و پیروان اهل بیت که در بین‏‎ ‎‏آنان صاحبان قریحۀ مستقیم و متکلمان ورزیده سراغ نداریم جز قلیل. ‏

 

[[page 119]]

  • ـ برخی از ارباب حدیث از عامه بدون ذکر دلیل کلیۀ روایات و احادیث مربوط به عقل اول، و تعبیرات دیگر از صادر اول مانند أوّل ما خلق اللّه نوری و اوّل ما خلق اللّه القلم، و غیر ذلک من التعابیر، را مطلقاً انکار کرده اند؛ و جمهور علما و مشایخ عامه موجود مجرد از ماده و مترفع را زمان را منکرند. از اقدمین این فرقه موجود را با محسوس مساوق دانسته و گفته اند غیر محسوس موجود نمی باشد! و منهم الحنابلة من أصحاب الحدیث.
  • ـ «اصول» کافی، چاپ حاج سیدجواد مصطفوی، ص 328.

انتهای پیام /*