آغاز جنگ تحمیلی

تهاجم دشمن و تردیدها

کد : 140723 | تاریخ : 05/07/1395

‏در سوسنگرد و سایر جاها، دشمن به طور گسترده به داخل خاک ما نفوذ ‏‎ ‎‏کرده بود و با توپ و تانک شهرهای ما را می‌کوبید. در برابر این تهاجم ‏‎ ‎‏گستردۀ همه جانبۀ دشمن، کاری از دست ما که فقط اسلحه‌ای در دست ‏‎ ‎‏داشتیم بر نمی‌آمد. به اهواز برگشتیم. از بین ما یک گروه چریکی برای ‏‎ ‎‏شبیخون و ضربه زدن شبانه به دشمن انتخاب کردند که این کار هم ‏‎ ‎‏خیلی موثر نبود. همه نگران وضع کشور بودند و به ائمه پناه می‌آوردند. ‏‎ ‎‏گروه‌های کوچک پانزده و سی نفری به سرپرستی آقای شیخ صادق ‏‎ ‎‏خلخالی که گروه فدائیان اسلام بودند و آقای هادی غفاری و آقای شهید ‏‎ ‎‏دکتر چمران که گروه جنگهای نامنظم بودند و در مقر سابق استانداری ‏‎ ‎‏خوزستان مستقر شده بودند، در منطقه حضور داشتند تا شاید بتوانند ‏‎ ‎‏برای دفع دشمن راهی پیدا بکنند. آقای خامنه‌ای در این زمان نماینده ‏‎ ‎‏مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و نماینده امام در شورای عالی ‏‎ ‎‏دفاع بودند.‏

‏ بعضی‌ها می‌گفتند: در این وضعیت که کاری از دستمان بر نمی‌آید و ‏‎ ‎‏دشمن هم به کشور ما و به ناموس‌مان تجاوز نموده است باید خودمان را‏‎ ‎‏بکشیم که این کار حرام است! پس بهتر است به دیار خودمان برگردیم. ‏‎ ‎‏جمعی دیگر در نقطه مقابل این عده، می‌گفتند: یعنی به دشمن پشت ‏‎ ‎‏بکنیم؟ در حالی که حضرت علی(ع) زرهش پشت نداشت. می‌مانیم و ‏‎ ‎‏می‌جنگیم. پرسش همه مااین بود: حال که جنگ حالت منظمی ندارد ‏‎ ‎‏تکلیف ما چیست؟‏

‏ در نهایت، ما که یک عده سپاهی جوان و بی‌تجربه در امر جنگ ‏‎ ‎
‎[[page 20]]‎‏بودیم به رغم اینکه خانواده‌هایمان نگران ما بودند و همه هم نگران ‏‎ ‎‏سرنوشت جنگ بودیم، تصمیم جدی گرفتیم با توکل به خدا در منطقه ‏‎ ‎‏بمانیم و به هر قیمتی که شده از سرزمین‌مان دفاع کنیم.‏

‎[[page 21]]‎

انتهای پیام /*