کنگره بررسی اندیشه های اقتصادی امام خمینی (س)

مکتب واسطه اقتصاد اسلامی از دیدگاه امام خمینی (س)

کد : 141279 | تاریخ : 24/07/1395

مکتب واسطۀ اقتصاد اسلامی از دیدگاه امام خمینی قدس سره

 

 آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی

‏ ‏

‏مقدمه: ‏

‏عمدتاً دو نظام اقتصادی بر جهان حاکم بوده و هست: نظام سرمایه داری و نظام‏‎ ‎‏کمونیستی. ‏

‏در نظام سرمایه داری، مالکیت فردی محترم و آزاد و نامحدود است؛ در حالی که‏‎ ‎‏دخل و تصرف دولت در مالکیت مردم محدود بوده، مانع آزادی اقتصادی مردم نیست. ‏

‏بعکس، در نظام کمونیستی مالکیت مردم، ناچیز و تقریباً با تفاوتهایی که در کشورهای‏‎ ‎‏مختلف وجود دارد منتفی است، در حالی که دولتها به‏‏ ‏‏طور نامحدود و تقریباً انحصاری و‏‎ ‎‏مستقل و آزاد عمل می کنند و مالک بلارقیب شمرده می شوند. ‏

‏نظامهای مشابه با اندکی تفاوت، به یکی از این دو نظام برمی گردند و همان‏‎ ‎‏مشخصات را دارا هستند که فعلاً در صدد بیان آنها نیستیم؛ و تنها به ذکر مشخصات و‏‎ ‎‏مفاسد این دو نظام اشاره می کنیم تا زمینه ای باشد برای ارائۀ نظام اقتصاد اسلامی از دیدگاه‏‎ ‎‏امام خمینی(ره). ‏

‏حُسن نظام سرمایه داری به معنی عام، این است که دست مردم را در تلاشها و‏‎ ‎‏فعالیتهای اقتصادی و در انتخاب شغل و جمع ثروت باز می گذارد، به‏‏ ‏‏طوری که مردم‏‎ ‎‏احساس آزادی می کنند، و این امر با فطرت و غرایز و تمایلات انسان سازگار است و طبعاً‏‎ ‎‏باعث نشاط و تلاش مردم در کار اقتصاد و نتیجتاً باعث رشد اقتصاد فرد و جامعه است، و‏‎ ‎
‎[[page 471]]‎‏با یک مطالعۀ سطحی این امر را در کشورهای غیر کمونیستی آزاد و مستقل جهان می توان‏‎ ‎‏ملاحظه کرد. البته در کشورهایی با نظام سرمایه داری که آزادی ندارند غالباً چنین رشدی‏‎ ‎‏مشهود نیست که علت آن هم فشار استعمار و فقدان آزادی سیاسی است نه خاصیت اصل‏‎ ‎‏نظام. ‏

‏ولی در کنار این حسن و امتیاز در نظام سرمایه داری، اختلاف طبقاتی که لازمۀ آزادی‏‎ ‎‏مردم و پیش افتادن طبقه ای و عقب‏‏ ‏‏افتادن طبقه دیگر است وجود دارد؛ و جامعه به دو طبقۀ‏‎ ‎‏مرفَّه و ثروتمند و مُترَف و طبقۀ محروم و مستضعف و عقب‏‏ ‏‏افتاده یا عقب نگه داشته شده‏‎ ‎‏تقسیم می شود؛ و این خود، باعث همه نوع ستم و تجاوز و تعدی و محرومیت و درگیری و‏‎ ‎‏کینه‏‏ ‏‏توزی می گردد؛ همان خصلتهایی که انقلابهای پیاپی و مبارزات طبقاتی را در پی دارد و‏‎ ‎‏در گذشته منشأ استقرار نظام کمونیستی و حکومت کارگری شده است. ‏

‏اما نظام کمونیستی همان‏‏ ‏‏طور که ادعا می شود مانع اختلاف طبقاتی و ستمهای فردی‏‎ ‎‏و طبقاتی است؛ و اگر سوءاستفاده ای از سوی طبقۀ حاکمه رخ ندهد زندگی مردم مشابه‏‎ ‎‏هم خواهد گردید و از معایب و مفاسدی که برای نظام سرمایه داری برشمردیم فارغ است.‏‎ ‎‏اما مفاسد دیگری در بردارد که از مفاسد نظام سرمایه داری دست کمی ندارد، و بلکه مسلماً‏‎ ‎‏بدتر و زیانبارتر است، و به همین جهت این نظام، در ذات خود محکوم به فنا و نیستی‏‎ ‎‏می باشد زیرا: ‏

‏اوّلاً: از جهات گوناگون و در ابعاد مختلف با غرایز و فطرت انسان مخالف است:‏‎ ‎‏انسان طبعاً مالکیت‏‏ ‏‏جو و مال‏‏ ‏‏طلب است، در خود احساس علاقه به مال می کند. انسان‏‎ ‎‏مایل است نتیجۀ کار و کوشش خود را، خود مالک شود نه کس دیگر یا دولت یا جامعه.‏‎ ‎‏انسان فطرتاً آزادیخواه است و می خواهد در انتخاب شغل، فعالیت و کار، جمع ثروت،‏‎ ‎‏نحوۀ زندگی و سکنا آزاد باشد. نظام کمونیستی به حکم طبیعت خود همۀ این آزادیها را از‏‎ ‎‏انسان سلب می نماید، و کاملاً برخلاف تمایلات و غرایز انسان حرکت می کند. ‏

‏ثانیاً: همان گونه که تجربه نشان داد، این نظام نظامی است استبدادی و خشن که‏‎ ‎‏آزادی سیاسی را مانند همۀ آزادیهای خدادادی دیگر از انسان سلب می کند. این نظام،‏‎ ‎‏انسان را به ابزاری بی‏‏ ‏‏اراده در دست حاکمان تبدیل می نماید و جز با همین خصلت قابل‏‎ ‎‏بقا و دوام نیست. ‏

‏ثالثاً: این نظام، مانع رشد و تلاش و نشاط انسان است و جامعه را به جامعه ای مرده و‏‎ ‎
‎[[page 472]]‎‏ بی‏‏ ‏‏تحرک و مستمند و فقیر تبدیل خواهد کرد. ‏

‏رابعاً: سرانجام، باعث یک نوع دیگر از اختلاف طبقاتی است که در یک طرف، عامۀ‏‎ ‎‏مردم محروم و بی‏‏ ‏‏اراده؛ و در طرف دیگر طبقۀ حاکمه مرفّه و برخوردار از همۀ مواهب و‏‎ ‎‏مالک الرقاب مردم قرار دارد. و اگر اختلاف طبقاتی، عیب عمدۀ سرمایه داری است این‏‎ ‎‏عیب به کیفیتی بدتر و در چهره ای قبیحتر در نظام کمونیستی تکرار می شود. ‏

‏در نظام سرمایه داری، طبقات گوناگون وجود دارد، ولی عمدتاً مقدرات اقتصادی‏‎ ‎‏جامعه مستقیماً، و مقدرات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جامعه به‏‏ ‏‏طور غیر مستقیم در‏‎ ‎‏دست سرمایه داران است؛ و در نظام کمونیستی همۀ این مقدرات یکجا به طور‏‎ ‎‏شقاوتمندانه ای در اختیار دولت و طبقۀ حاکمه است، با این تفاوت: که در نظام‏‎ ‎‏سرمایه داری، مظلومان و محرومان حق داد زدن و فریاد کشیدن و تظلم و تظاهر و اعتصاب‏‎ ‎‏و درد دل دارند؛ ولی در نظام کمونیستی ابداً چنین حقی وجود ندارد. ‏

‏در نظام سرمایه داری، مردم امید رهایی از محرومیت دارند؛ و راه فرار از استضعاف و‏‎ ‎‏نردبان ترقی و پیشرفت در وضع اقتصادی برای ایشان وجود دارد و هر کسی با تلاش و‏‎ ‎‏کوشش خود امید ثروتمند شدن و نیل به رفاه را دارد. اما در نظام کمونیستی، چشمه های‏‎ ‎‏امید همه کور است و همۀ درهای نجات بسته است، و جز افراد معدودی - که با شرکت در‏‎ ‎‏ستم حاکمان بر خلق خدا و همکاری با حزب امکان رسیدن به نوایی را دارند - بقیۀ افراد‏‎ ‎‏به‏‏ ‏‏طور مطلق در ناامیدی به‏‏ ‏‏سر می برند و شبهای تاریکشان شب یلداست. ‏

‏خامساً: آنچه در نظام کمونیستی مزید بر علت است و ‏(زاد فی الطنبور نغمة اخری)‎ ‎‏رابطه و وابستگی تصنعی این نظام در بلوک کمونیستی با انکار خدا و با الحاد و مبارزه با‏‎ ‎‏ادیان است، که خود حرکت دیگری برخلاف مسیر فطرت و غرایز انسانی و مخالف با‏‎ ‎‏عالیترین غرایز انسانی، یعنی غریزۀ خداجویی و انساندوستی اوست. ‏

‏نظام کمونیستی با همۀ زرق و برق و ادعاهای توخالی طرفداران آن، همان‏‏ ‏‏طور که اشاره‏‎ ‎‏شد به لحاظ روبرویی و نبرد با فطرت و غریزه انسان، در ذات خود محکوم به فناست، و‏‎ ‎‏همان‏‏ ‏‏طور که مشاهده کردیم در پایگاه مرکزی‏‏ ‏‏اش، این نظام شکست خورد و با شکست آن‏‎ ‎‏کشور پهناوری از هم پاشید. ‏

‏نظام سرمایه داری گرچه تا این حد بی‏‏ ‏‏پایه و ناپایدار نیست، اما مسلماً همواره‏‎ ‎‏دستخوش انقلاب و نارضایی عمومی خواهد بود، و اینک نشانه های آن در پایگاه اصلی آن‏‎ ‎
‎[[page 473]]‎‏یعنی امریکا به چشم می خورد.  ‏

‏نتیجه آن که هر دو نظام براساس یک نوع ستم و ظلم و نابرابری مبتنی است و ظلم‏‎ ‎‏پایدار نیست. ‏

‏ ‏

‏تلاش برای زیستن و مکتب واسطه‏

‏هر یک از دو نظام برای زیستن، با حفظ اصول خود، در صدد برآمده اند که از نابودی‏‎ ‎‏قطعی خود جلوگیری کنند، و حتی‏‏ ‏‏المقدور جلوی مفاسد یاد شده را که مانند موریانه ای‏‎ ‎‏به جان آن نظامها افتاده، و مرگ تدریجی را انتظار می کشند، بگیرند: ‏

‏نظام سرمایه داری، در عین حال که دست مردم را در فعالیتهای اقتصادی به‏‏ ‏‏طور‏‎ ‎‏نامحدود باز می گذارد، برای جلوگیری از تراکم بی‏‏ ‏‏رویۀ ثروت، مالیاتهای سنگین تصاعدی‏‎ ‎‏که گاهی تا 80 درصد سود حاصله را می بلعد وضع کرده اند که صرف منافع عامۀ مردم‏‎ ‎‏می شود تا مآلاً هرکسی از حداقل زندگی بهره‏‏ ‏‏مند گردد، و برخی از کشورها مانند انگلستان‏‎ ‎‏تا حدود زیادی موفق هم بوده اند. اما با این وصف، در این قبیل کشورها فقر ریشه‏‏ ‏‏کن‏‎ ‎‏نگردیده است و میزان بیکاری و گرسنگی بخصوص در امریکا در سطح بالایی است.‏‎ ‎‏همچنین در نظامهای سرمایه داری با رعایت حق بیمه و حقوق کارگری و مقررات دیگر،‏‎ ‎‏امتیازات زیادی به طبقۀ محروم داده اند که می توان نام آن را «حق‏‏ ‏‏السکوت محرومان»‏‎ ‎‏گذاشت، بدون این که احساس محرومیت را از دل آنان بزدایند. ‏

‏در نظامهای کمونیستی احیاناً مانند کشور چین ناچار شده اند مالکیتهای محدودی را‏‎ ‎‏قانونی کنند؛ اما عمدتاً همۀ آنان چاره را در دولتی کردن ارزاق و مایحتاج عمومی و‏‎ ‎‏جیره بندی مطلق دانسته اند، که علاوه بر این که مسلماً از سوءاستفاده متصدیان توزیع‏‎ ‎‏مصون نمی ماند، اصل خود جیره‏‏ ‏‏بندی، یک نوع زندان دایم و آهنین و سدّی محکم در برابر‏‎ ‎‏تمنیات و خواست طبیعی مردم است، که همه احساس دربند بودن و در غل و زنجیر‏‎ ‎‏زیستن می کنند، هر چند خود را به این تسلّی می دهند که (ظلم بالسّویه یک نوع عدل‏‎ ‎‏است). ‏

‏راه دیگرِ فرار از مفاسد این دو نظام، ابتکار مکتب واسطه، نظام سوسیالیستی است که‏‎ ‎‏در عین اشباع حسّ مالکیت مردم و دادن حق مالکیت در بخشی از نیازها، جلو مالکیت‏‎ ‎‏نامحدود را گرفته اند، و قدرت و اختیار را میان مردم و دولت تقسیم کرده اند. قلمرو ‏‎ ‎
‎[[page 474]]‎‏اختیارات دولت، صنایع مهم و قلمرو مردم، کارها و فعالیتهای درجه دوم است. ‏

‏دولت تا حدی که جلو سرمایه داران را بگیرد نبض اقتصاد را در اختیار دارد و کارها را‏‎ ‎‏کنترل می کند؛ و مردم هم تا حدی که اختلاف طبقاتی شدید و غیرقابل تحمّل پیش نیاید و‏‎ ‎‏جامعه به دو طبقۀ محروم و مرفّه تقسیم نشود، در کارها اختیار و آزادی دارند. ‏

‏طرفداران نظام سوسیالیستی ادعا دارند این نظام تنها راه نجات انسانها از مظالم‏‎ ‎‏سرمایه داران و حکومتهای کمونیستی است. ما درصدد تکذیب این ادعا یا انتقاد از این‏‎ ‎‏نظام نیستیم و تا حدی ناچار هستیم در نظام اسلامی آن را بپذیریم. در این خصوص‏‎ ‎‏سیّدقطب کتابی دارد به نام اسلام متهم میان نظام سرمایه داری و کمونیستی ‏(الاسلام المتهم‎ ‎علیه بین الرأسمالیة و الشیوعیّة)‏ و مرحوم آیت الله طالقانی کتابی به نام اسلام مکتب واسطه‏‎ ‎‏دارند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز تا حد زیادی مالکیت را محدود نموده‏‎ ‎‏است. با این همه این نظام بتنهایی به‏‏ ‏‏طور کلی، کارساز نیست؛ و باید چیزهای دیگری را که‏‎ ‎‏اسلام آورده و با آن چاشنی کرده است به آن ضمیمه کرد تا به نظام اقتصادی مطلوب‏‎ ‎‏برسیم. و اینک پس از این مقدمۀ طولانی که از توجه به آن بی‏‏ ‏‏نیاز نیستیم به اصل مطلب‏‎ ‎‏می پردازیم. ‏

‏ ‏

‏نظرات امام در رابطه با مکتب واسطۀ اسلامی ‏

‏نظرات امام را در چند اصل می توان خلاصه کرد: ‏

اصل اوّل:‏ اصالت معنویات و وسیله بودن مادیات در نظام اسلامی: ‏

‏نظام اسلامی از دیدگاه امام، عمدتاً مبنی بر معنویات است نه مادیات، برخلاف سایر‏‎ ‎‏نظامها که اقتصاد و مادیات در آنها اصل است نه معنویات؛ بلکه غالبا معنویات در آنها‏‎ ‎‏صفر است. ‏

‏در نظام اسلامی، اقتصاد اصل نیست؛ بلکه مکتب و فرهنگ اصل است. مادیات،‏‎ ‎‏صرفاً ابزاری برای وصول به معنویات است و در همین حد ارزش دارد. مادیات وسیله است‏‎ ‎‏نه هدف؛ این مطلب را سرسری نباید گرفت و از کنار آن به آسانی گذشت. هدف بودن‏‎ ‎‏مادیات یا وسیله بودن از زمین تا آسمان با هم فرق دارند. بخش عمده دعواها و خصومتها‏‎ ‎‏در مادیات از همین جا سرچشمه می گیرد. وسیله بودن مادیات، علاقۀ ذاتی انسان را از‏‎ ‎‏آنها، به آنچه هدف است مصروف می دارد و حب دنیا را که ‏(رأس کل خطئیه)‏ است از آنها‏‎ ‎
‎[[page 475]]‎‏می‏‏ ‏‏زداید، و مفاسد دو نظام دیگر را به حدّ صفر می رساند: ‏

‏ «نظر ما به اقتصاد نیست مگر به‏‏ ‏‏طور آلت، نظر ما به فرهنگ اسلامی است که این‏‎ ‎‏فرهنگ اسلامی را از ما جدا کردند و غرب در شرقْ آن‏‏ ‏‏طور نفوذ کرد که شرق، خودش را‏‎ ‎‏باخت و محتوای بسیار [ی] از جوانهای ما را گرفت، اما ما گمان می کنیم که باید تمام‏‎ ‎‏ملتها و دولتها توجه خودشان را به این نقطه‏‏ ‏‏نظر منعطف کنند که این شکست روحی را از‏‎ ‎‏ملتها جدا کنند و گمان نکنند جوانهای ما که هرچه هست در غرب است و خودشان چیزی‏‎ ‎‏ندارند».‏‎[1]‎

‏ «شما گمان نکنید که غربیها پیشرفت کرده اند، غربیها در جهات مادی پیشرفت‏‎ ‎‏کرده اند، لکن معنویات ندارند. اسلام و همین‏‏ ‏‏طور مکتبهای توحیدی، اینها انسان‏‎ ‎‏می خواهند درست کنند و غرب از این معنی بکلی برکنار است...».‏‎[2]‎

‏ «مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه ای مسئولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند‏‎ ‎‏منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به‏‏ ‏‏دنبال دارد. باید دولت جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی تمام سعی و توان خود را در ادارۀ هر‏‏ ‏‏چه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست‏‎ ‎‏که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند».‏

‏ «جناب آقای گورباچف... : ‏

‏باید به حقیقت روآورد. مشکل اصلی کشور شما مسألۀ مالکیت و اقتصاد و آزادی‏‎ ‎‏نیست؛ مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست؛ همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال‏‎ ‎‏و بن‏‏ ‏‏بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و‏‎ ‎‏مبدأ هستی و آفرینش است».‏‎[3]‎‏ ‏

‏ «... این مال آنهایی است که وابسته به اقتصاد هستند، دل به اقتصاد دادند، آنهایی که‏‎ ‎‏دل به خدا دادند، آنها اینطور نیستند...».‏‎[4]‎

‏ «اولیای ما هم برای اسلام جان دادند، نه برای اقتصاد. اقتصاد قابل این نیست که‏‎ ‎‏انسان، آدم اقتصاد را برای خودش می خواهد، خودش را به کشتن بدهد که اقتصادش‏‎ ‎‏درست بشود! این معقول نیست...».‏‎[5]‎

‏ «زیربنا اقتصاد نیست، برای این که غایت انسان، اقتصاد نیست. انسان زحمتش برای‏‎ ‎‏این نیست که فقط شکمش را سیر کند یا جوانهایش را بدهد شکمش سیر بشود، از این جا‏‎ ‎‏تا لانهایت، انسان هست. این انسان مردنی نیست. انسان تا آخر هست، و برنامه اسلام ‏

‏این‏‎ ‎
‎[[page 476]]‎‏است که این انسان را جوری کند که هم اینجا صحیح باشد و هم آنجا صحیح باشد. راه‏‎ ‎‏مستقیم، نه طرف شرق و نه طرف غرب، صراط مستقیم، یک سرش اینجاست، یک سرش‏‎ ‎‏هم لانهایت».‏‎[6]‎‏ ‏

‏ «اعتلا این نیست که شکم ما سیر باشد، اعتلا به این است که ما مسلکمان را و‏‎ ‎‏مکتبمان را به پیش ببریم. و ما بحمدالله داریم مکتب را پیش می‏‏ ‏‏بریم و مکتبمان را گسترش‏‎ ‎‏خواهیم داد به همۀ ممالک اسلامی... آنها خیال می کنند که انحطاط و اعتلا سیر شدن‏‎ ‎‏شکم است، انسان حیوان نیست انسان هست، انسان که بُعد مسائل انسانی را باید‏‎ ‎‏مراعات بکند، مملکت ما مسائل انسانی را دارد طرح می کند، دارد رو به اعتلا می رود  نه‏‎ ‎‏دارد رو به انحطاط می رود».‏‎[7]‎‏ ‏

‏ «و قانون مالی مثلاً در اسلام که برای ادارۀ کشور و احتیاج زندگانی مادی وضع شده،‏‎ ‎‏به‏‏ ‏‏طوری وضع شده است که جنبۀ زندگانی معنوی در آن منظور است و کمک کاری به‏‎ ‎‏زندگانی معنوی می کند. از این جهت، در دادن مالیتها ایمان به خدا که به واسطۀ آن‏‎ ‎‏زندگانی معنوی تأمین و روح انسانی بزرگ می شود، شرط شده است».‏‎[8]‎

‏ «مسیر ما مسیر نفت نیست، نفت پیش ما مطرح نیست، ملی کردن نفت پیش ما مطرح‏‎ ‎‏نیست. این اشتباه است، ما اسلام را می خواهیم. اسلام که آمد نفت هم مال خودمان‏‎ ‎‏می شود. مقصد ما اسلام است، مقصد ما نفت نیست، تا اگر یک نفر نفت را ملی کرده‏‎ ‎‏اسلام را کنار بگذاریم، برای او سینه بزنیم».‏‎[9]‎

‏ «ما برای شکم قیام نکردیم، ما برای اسلام قیام کردیم، آن چیزی که برای ما ارزش دارد‏‎ ‎‏اولاً اسلام است که در آن همه چیز هست...».‏‎[10]‎

‏ «قضیه، قضیۀ اقتصاد نیست، قضیه، قضیۀ کشور نیست، قضیه، قضیۀ ایران نیست،‏‎ ‎‏قضیه، قضیۀ اسلام است. از قضایای دیگر انسان می تواند صرف‏‏ ‏‏نظر بکند... لکن از اسلام‏‎ ‎‏نمی تواند، بگذرد...».‏‎[11]‎‏ ‏

‏ «اسلام برای تأمین علف نیامده، اسلام برای تأمین معنویات آمده است. همه اش فریاد‏‎ ‎‏از مادیات نباشد، برخلاف مسلک اسلام است. معنویات اگر تحقّق پیدا کرد، مادیات‏‎ ‎‏معنوی می شود و به‏‏ ‏‏دنبالش هست. اسلام مادیات را به تبع معنویات قبول دارد، مادیات را‏‎ ‎‏مستقلاً قبول ندارد، اساس، معنویات است، یک کشور، با معنویاتش کشور است».‏‎[12]‎‏ ‏

‏ «اگر ایمان به خدا و عمل برای خدا در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و‏‎ ‎
‎[[page 477]]‎‏سایر شئون زندگی بشر وارد شود، پیچیده ترین مشکلات امروزی جهان به آسانی حل‏‎ ‎‏می شود. امروز دنیا، هم در این بن‏‏ ‏‏بست گرفتار شده است و هم، نمی خواهد به نوع هدایت‏‎ ‎‏انبیا تسلیم شود، ولی سرانجام، چاره ای جز تسلیم ندارد».‏‎[13]‎‏ ‏

‏ «این مسلم است که از نظر اسلامی، حل تمامی مشکلات و پیچیدگیها در زندگی‏‎ ‎‏انسانها تنها با تنظیم روابط اقتصادی به شکل خاص حل نمی شود و نخواهد شد؛ بلکه‏‎ ‎‏مشکلات را در کل یک نظام اسلامی باید حل کرد و از معنویت نباید غافل بود، که کلید‏‎ ‎‏دردهاست. ما معتقدیم تنها مکتبی که می تواند جامعه را هدایت کند و پیش ببرد اسلام‏‎ ‎‏است. و دنیا اگر بخواهد از زیر بار هزاران مشکلی که امروز با آن دست به گریبان است‏‎ ‎‏نجات پیدا کند و انسانی زندگی کند، انسانگونه، باید به اسلام روی بیاورد».‏‎[14]‎‏ ‏

‏اگر مقصد این بود که زاغه نشینها از زاغه‏‏ ‏‏نشینی بیرون بیایند و یک سرو سامانی پیدا‏‎ ‎‏کنند، - این هم ان شاءالله می شود و با همت همه باید بشود - لکن باز مقصد این نیست،‏‎ ‎‏مقصد این است که کشور ما یک کشور اسلامی باشد... رفتن مستکبرین مقدمه است، رفاه‏‎ ‎‏مستضعفین یکی از مقاصد اسلام است، رژیم اسلامی مثل رژیمهای مکتبهای مادی‏‎ ‎‏نیست. مکتبهای مادی تمام همتشان این است که مرتع درست بشود، تمام همت این است‏‎ ‎‏که منزل داشته باشند، رفاه داشته باشند (آنهایی که راست می گویند) اسلام مقصدش بالاتر‏‎ ‎‏از اینهاست. مکتب اسلام یک مکتب مادی نیست، یک مکتب مادی معنوی است. مادیت‏‎ ‎‏را در پناه معنویت اسلام قبول دارد، معنویات: اخلاق، تهذیب نفس، اسلام برای تهذیب‏‎ ‎‏انسان آمده است، برای انسانسازی آمده است، همۀ مکتبهای توحیدی برای انسانسازی‏‎ ‎‏آمده اند، ما مکلّفیم انسان بسازیم».‏‎[15]‎

‏ «هیچ‏‏ ‏‏یک از رژیمهای دنیا غیر از این رژیم توحیدی انبیا توجهش به معنویات انسان‏‎ ‎‏نبوده است؛ در نظر نداشته است که معنویات را ترقی بدهد. آنها همه در دنبال این بوده اند‏‎ ‎‏که این مادیات را استفاده از آن بکنند و یک نظام مادی در عالم ایجاد بشود».‏‎[16]‎

اصل دوم:‏ نظام اسلامی مستقل و واسطه میان دو نظام دیگر است. ‏

‏به نظر امام، نظام اسلامی در بُعد اقتصادی خود، نظامی مستقل و جدای از نظامهای‏‎ ‎‏سرمایه داری و کمونیستی و واسطه میان آن دو است. اسلام، مالکیت را به نحو معقول و‏‎ ‎‏محدود پذیرفته است تا حدودی که به دیگران صدمه وارد نیاید: ‏

‏ «یکی از مسائل بسیار مهمی که به عهدۀ علما و فقها و روحانیت است مقابلۀ جدی با‏‎ ‎
‎[[page 478]]‎‏دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادی شرق و غرب و مبارزه با سیاستهای اقتصادی‏‎ ‎‏سرمایه داری و اشتراکی در جامعه است... ‏

‏این به عهدۀ علمای اسلام و محققین و کارشناسان اسلامی است که برای جایگزین‏‎ ‎‏کردن سیستم ناصحیح اقتصاد حاکم بر جهان اسلام، طرحها و برنامه های سازنده و‏‎ ‎‏در برگیرندۀ منافع محرومین و پابرهنه ها را ارائه دهند... البته پیاده کردن مقاصد اسلام در‏‎ ‎‏جهان و خصوصاً برنامه های اقتصادی آن و مقابله با اقتصادِ بیمار سرمایه داری غرب و‏‎ ‎‏اشتراکی شرق، بدون حاکمیّت همه جانبه اسلام میسر نیست...».‏‎[17]‎

‏من بار دیگر از مسئولین بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچ کس‏‎ ‎‏نترسند و کمرها را ببندند. دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه داری غرب،‏‎ ‎‏و پوچی و تجاوز کمونیزم، نکشند که ما هنوز در قدمهای اول مبارزۀ جهانی خود علیه غرب‏‎ ‎‏و شرقیم. ‏

‏ «ان‏‏ ‏‏شاءالله در محدودۀ توانتان، نقاط کور و مجهول را برای مردم شریف ایران و جهان‏‎ ‎‏اسلام باز و روشن نمایید، و چهارچوب اسلام ناب محمدی که در ترسیم قهر  و خشم و‏‎ ‎‏کینۀ مقدس و انقلابی علیه سرمایه داری غرب و کمونیزم متجاوز شرق است؛ و نیز راه‏‎ ‎‏مبارزه علیه ریا و حیله و خدعه را به مردم، و بخصوص جوانان سلحشور نشان دهید».‏‎[18]‎‏ ‏

‏ «البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم‏‎ ‎‏در زمینۀ اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر‏‎ ‎‏بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به‏‎ ‎‏کانون سرمایه‏‏ ‏‏داری غرب حل کنید نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‏‏ ‏‏اید، که‏‎ ‎‏دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند، چرا که امروز اگر مارکسیسم در‏‎ ‎‏روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن‏‏ ‏‏بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل -‏‎ ‎‏البته به شکلی دیگر - و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است».‏‎[19]‎‏ ‏

‏ «و مطمئن باشید آنچه صلاح جامعه است در بسط عدالت و رفع ایادی ظالمه و‏‎ ‎‏تأمین استقلال و آزادی و جریانات اقتصادی و تعدیل ثروت به‏‏ ‏‏طور عاقلانه و قابل عمل و‏‎ ‎‏عینیّت، در اسلام به‏‏ ‏‏طور کامل می باشد و محتاج به تأویلات خارج از منطق نیست».‏‎[20]‎‏ ‏

‏ «اگر قوانین اقتصادی اسلام اجرا شود، مملکت یک اقتصاد مترقی خواهد داشت».‏‎[21]‎‏ ‏

‏ «اسلام، تعدیل می خواهد، نه جلو سرمایه را می گیرد و نه می گذارد سرمایه آن‏‏ ‏‏طور‏‎ ‎
‎[[page 479]]‎‏بشود که یکی صدها میلیارد دلار داشته باشد و برای سگش هم اتومبیل داشته باشد و شوفر‏‎ ‎‏داشته باشد و امثال ذالک، و این یکی، شب که برود پیش بچه‏‏ ‏‏هایش، نان نداشته باشد.‏‎ ‎‏نمی شود، این عملی نیست، نه اسلام با این موافق است، نه هیچ انسانی با این موافق‏‎ ‎‏است...».‏‎[22]‎‏ ‏

‏ «این معنا امروز دیگر عملی نیست که یک دسته ای آن بالا باشند و همۀ آن چیزهایی را‏‎ ‎‏که بخواهند به‏‏ ‏‏طور اعلی تحقق پیدا کند، پارکها و اتومبیلها و بساط، یک دسته هم این‏‎ ‎‏زاغه‏‏ ‏‏نشینها باشند که اطراف تهران اند و می بینید آنها را. این نمی شود، این نه منطق اسلامی‏‎ ‎‏دارد، نه انصافی دارد، نه صحیح است».‏‎[23]‎‏ ‏

‏ «یکی از اموری که لازم به توصیه و تذکر است آن است که اسلام نه با سرمایه داری‏‎ ‎‏ظالمانه و بیحساب و محروم‏‏ ‏‏کنندۀ توده های تحت ستم و مظلوم موافق است، بلکه آن‏‎ ‎‏را به‏‏ ‏‏طور جدی در کتاب و سنّت محکوم می کند و مخالف عدالت اجتماعی می داند. گرچه‏‎ ‎‏بعض کج‏‏ ‏‏فهمانِ بی‏‏ ‏‏اطلاع از رژیم حکومت اسلامی و از مسائل سیاسی حاکم در اسلام،‏‎ ‎‏در گفتار و نوشتار خود طوری وانمود کرده اند - و باز هم دست برنداشته اند - که اسلام‏‎ ‎‏طرفدار بیمرز و حدّ... سرمایه داری غرب، مثل رژیم امریکا و انگلستان و دیگر چپاولگران‏‎ ‎‏غرب به‏‏ ‏‏حساب آورند. و با اتکال به قول و فعل این نادانان، یا غرضمندانه و یا ابلهانه بدون‏‎ ‎‏مراجعه به اسلام شناسان واقعی، با اسلام به معارضه برخاسته اند. ‏

‏و نه رژیمی مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم لنینیسم است که با مالکیت فردی‏‎ ‎‏مخالف و قائل به اشتراک می باشند... بلکه اسلام، یک رژیم معتدل، با شناخت مالکیت و‏‎ ‎‏احترام به آن، به نحو محدود در پیدا شدن مالکیت و مصرف که اگر به حق به آن عمل شود‏‎ ‎‏چرخهای اقتصاد سالم به راه می افتد و عدالت اجتماعی که لازمۀ یک رژیم سالم است‏‎ ‎‏تحقق می یابد».‏‎[24]‎

‏ «وصیت من به مجلس و شورای نگهبان و دولت و رئیس جمهور و شورای قضایی، آن‏‎ ‎‏است که در مقابل احکام خداوند متعال خاضع بوده و تحت تأثیر تبلیغات بی‏‏ ‏‏محتوای‏‎ ‎‏قطب ظالم و چپاولگر سرمایه داری و قطبِ ملحد اشتراکی و کمونیستی واقع نشوند و به‏‎ ‎‏مالکیّت و سرمایه های مشروع با حدود اسلامی احترام بگذارند. ‏

‏مالکیت در اسلام پذیرفته شده است؛ ولکن اسلام در چیزهایی که حق مالکیت به آنها‏‎ ‎‏تعلق می گیرد، و نیز در شیوه و شرایط پیدا شدن این حق، دستوراتی داده است که نظام‏‎ ‎
‎[[page 480]]‎‏اقتصادی اسلام را و نیز روابط اقتصادی در جامعه اسلامی را از روابط و نظام اقتصادی‏‎ ‎‏سرمایه داری امروز دنیا، جدا می‏‏ ‏‏کند. و اگر این حدود و شرایط مراعات شود جامعه نه‏‎ ‎‏مشکلات و نابرابریهای دنیای سرمایه داری امروز را پیدا می کند، و نه دولت اسلامی به‏‎ ‎‏بهانه های مختلفه هر گونه آزادی را از انسانها سلب می‏‏ ‏‏کند. ‏

‏در اینجا باید نظام اقتصاد اسلام را در مجموعۀ قوانین و مقررات اسلامی در کلیۀ‏‎ ‎‏زمینه ها و شئون فردی و اجتماعی ملاحظه کرد...». ‏

‏ «ما باید راه مستقیم اسلام را بگیریم... که آیا سرمایه داری تا چه حدود در اسلام قبول‏‎ ‎‏شده است و اسلام دربارۀ او چه می گوید، و کمونیست را اصل اسلام قبول دارد یا قبول‏‎ ‎‏ندارد. اگر یک مکتب انحرافی ما را در تحت تأثیر خودش قرار بدهد، ما از اسلام غافل‏‎ ‎‏شده‏‏ ‏‏ایم، حسن نیت داریم، خیلی هم میل داریم که ملت چه باشد، صلاح این است که‏‎ ‎‏امروز چه جور بشود، صلاح برای این که اسلام تقویت بشود، این است که امروز چه جور‏‎ ‎‏بشود. همۀ اطراف مسأله مطالعه نمی شود که ببینند آن صلاح آخری، آن که اسلام‏‎ ‎‏گفته است، این یک مطلبی است از خداست».‏‎[25]‎‏ ‏

‏ «اینها می دیدند که اگر اسلام را به آن نحو بخواهند ارائه بدهند؛ آن‏‏ ‏‏طوری که اهل بیت‏‎ ‎‏خواستند ارائه بدهند، نمی توانند دیگر کاخ داشته باشند و آن وسایل، و مردم در کوخها‏‎ ‎‏باشند و اینها در آن کاخها و باعظمت باشند که بعد از این که بعضیشان مُردند طلاهایشان‏‎ ‎‏را با کلنگ شکستند و تقسیم کردند. ‏

‏اسلام یک همچون عنوان سرمایه داری به آن معنا که هست نمی پذیرد، اسلام قواعد‏‎ ‎‏دارد، اینها هم نمی خواستند این طور باشد، یعنی طبق قواعد...».‏‎[26]‎

‏ «راه مبارزه با اسلام امریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن‏‎ ‎‏باید برای مسلمانان پابرهنه روشن گردد، که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملتهای اسلامی،‏‎ ‎‏مرز بین اسلام امریکایی و اسلام ناب محمدی و اسلام پابرهنگان و محرومان، و اسلام‏‎ ‎‏مقدس نماهای متحجّر و سرمایه دارانِ خدانشناس و مرفّهین بیدرد، کاملاً مشخص نشده‏‎ ‎‏است. و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین، دو تفکّر‏‎ ‎‏متضاد رودررو، وجود داشته باشد، از واجبات سیاسی بسیار مهمی است که اگر این کار‏‎ ‎‏توسط حوزه های علمیه صورت پذیرفته بود، به احتمال بسیار زیاد سید عزیز ما عارف‏‎ ‎‏حسینی در بین ما بود».‏‎[27]‎‏ ‏


‎[[page 481]]‎اصل سوم:‏ مالکیت، مشروع و نامشروع دارد و مبتنی بر عدالت اجتماعی است. ‏

‏به عقیده امام، مالکیت دو قسم است: مشروع و نامشروع، و همین مرزبندی، مالکیت‏‎ ‎‏افسارگسیخته را محدود و کنترل می‏‏ ‏‏کند. مالکیتهای چند میلیاردی از راه مشروع به‏‏ ‏‏دست‏‎ ‎‏نیامده و باید از صاحبان آن طبق مقررات شرع اقدس اسلام سلب گردد. و اینجا راه برای‏‎ ‎‏مصادرۀ اموال طاغوطیان رژیم گذشته باز می شود. ‏

‏قید مشروعیّت چه در اصل پیدایش ثروت، و چه در مورد ثروتهای از پیش فراهم آمده،‏‎ ‎‏هر دو باید رعایت گردد. این بهترین وسیلۀ کنترل ثروت، و برقراری عدالت اجتماعی است.‏‎ ‎‏عدالت اجتماعی در همین محدوده مطلوب است؛ و باید در نظام اسلامی تحقق یابد. در‏‎ ‎‏اسلام، استثمار به هیچ‏‏ ‏‏وجه مشروع نیست. در اسلام، حق کارگر محترم است و کارگر‏‎ ‎‏محبوب خداست و نباید مورد استثمار کارفرما قرار بگیرد: ‏

‏ «مسألۀ مالکیت به یک معنا، مالکیت هم مشروع و هم مشروط، محترم است. لکن‏‎ ‎‏معنی این نیست که هرکس هر کاری می خواهد، بکند و مالکیت از هر جا می خواهد پیدا‏‎ ‎‏بشود. مشروع بودن معنایش این است که روی موازین شرعی باشد؛ ربا در کار نباشد، مال‏‎ ‎‏مردم استثمار بیجهت نباشد. اگر به من نسبت دادند که حدّ و مرزی ندارد، اگر مقصودشان‏‎ ‎‏این است که حد و مرزی ندارد، یعنی نه قیدی دارد و نه حدی دارد، این غلط نسبت دادند.‏‎ ‎‏من نمی دانم این کسی که گفتید نسبت داده است چه کسی است و چرا نسبت داده است؟ ‏

‏مالکیّت، در صورتی که مشروع باشد، روی موازین باشد محترم است. چه ما مرتجع‏‎ ‎‏باشیم، چه نباشیم. و مالکیت غیرمشروع محترم نیست. ‏

‏اینهایی که اندوخته کردند و هیچ حسابی نداشتند، و هیچ موازینی نداشتند، مالهای‏‎ ‎‏مردم را اینها اندوخته کردند، مالهای مردم مصادره باید بشود لکن این معنا باید معلوم بشود‏‎ ‎‏که مصادرۀ اموال روی موازین اداری، روی موازین قانونی باید باشد. اگر بنا باشد که‏‎ ‎‏هرکس برسد، بریزد و مصادره کند، این هرج و مرج است. هرج و مرج نباید در یک‏‎ ‎‏مملکتی، حالا که شما انقلاب کردید پس باید هرج و مرج هم باشد، هرج و مرج نباید‏‎ ‎‏باشد، باید روی موازین باشد. دادگاههای انقلاب هستند، وقتی که مراجعه کنید به آنها که‏‎ ‎‏این سرمایه ها که اینها پیدا کردند آنها پیدا کردند، از راه غیرمشروع بوده، آن رسیدگی می کند،‏‎ ‎‏اگر چنانچه غیرمشروع بوده مصادره می کند؛ اما به مجرد این که فرض کنید که کسی بگوید‏‎ ‎‏که مال زاغه‏‏ ‏‏نشینهاست، ما هم حالا هم می گوییم که مملکت اولی هست به زاغه‏‏ ‏‏نشینها تا‏‎ ‎
‎[[page 482]]‎‏دیگران. اما معنایش این نیست که الان زاغه‏‏ ‏‏نشینان بریزند و مردم را از خانه شان بیرون کنند‏‎ ‎‏یا بگیرند جاها را. معنایش این است که روی موازین باید عمل بشود به‏‏ ‏‏طوری که‏‎ ‎‏زاغه نشینها هم - عرض بکنم که - خانه‏‏ ‏‏نشین بشوند و مرفّه باشند. در هر صورت ملاحظۀ این‏‎ ‎‏معنا باید بشود... موازین باید داشته باشد... اسلام حدود دارد و باید روی حدودش عمل‏‎ ‎‏بشود».‏‎[28]‎‏ ‏

‏ «اسلام مالکیت را به‏‏ ‏‏طور مالکیت مشروع تثبیت کرده، اجازه داده و کسانی که دارای‏‎ ‎‏کارخانه ای هستند، صنعتی هستند، آنها اگر چنانچه به غیر مشروع نباشد، اینها باید باشند‏‎ ‎‏سرجایشان؛ و طرح دولت هم این نیست که صنایع خاص مردم را چه بکنند. دولت هم آن‏‎ ‎‏طرحی که حالا داده اند – که من باز درست تمامش را با دقت نگاه نکردم - این است که‏‎ ‎‏گفتند یک دسته ای هستند که اموالشان اموالی بوده است که چه کرده اند و برده اند و‏‎ ‎‏خورده‏‏ ‏‏اند و از بین برده اند و اموال غیر است و کذا، و صاحب کارخانه هایی که آن‏‏ ‏‏طور‏‎ ‎‏هستند، آنها ملی می شود و این حق است. یک دسته هم آنها هستند که بدهکار به دولت‏‎ ‎‏هستند، بیشتر از آن اندازه ای که دارند در آنجا، یک دسته اشخاص هستند که به اندازه ای نه،‏‎ ‎‏بدهکار نیستند، خودشان شریکند؛ آن شریکشان عبارت از کسی بوده است که مثلاً‏‎ ‎‏صاحب منصب و امثال اینها بوده است، یکی هم شریک خاصی داشته اند. اینها هم بیایند،‏‎ ‎‏اینها شرکتشان محفوظ است. یک دسته هم هستند که خودشان می توانند اداره کنند‏‎ ‎‏خودشان را، پس این نبوده است که دولت بخواهد. اینجا مملکت کمونیست نیست. که‏‎ ‎‏دولت حرفی از کمونیست که نیست. اینجا دولت اسلامی است، آن قدری که اسلام‏‎ ‎‏می شناسد مالکیت را، دولت نمی تواند تخطّی بکند، بخواهد تخطی بکند کنارش‏‎ ‎‏می گذارند...».‏‎[29]‎‏ ‏

‏ «این معنا را هم باید تذکر بدهم که غصب نباید بکنند مال مردم را. این که بعضی ها‏‎ ‎‏گفتند که نخیر هر کس هرچه دستش آمد بکارد خیر، باید زمینها روی موازین شرعی، روی‏‎ ‎‏موازین الهی، مالکینی که دارد، آنها کشت و زرع بکنند و کسانی که متکفل کشت و زرع‏‎ ‎‏هستند روی موازین، کشت و زرع بکنند، مسامحه نکنند».‏‎[30]‎

‏ «ما آزادیم هروئین بفروشیم، آزادیم تریاک بفروشیم، آزادیم قمارخانه باز کنیم، آزادیم‏‎ ‎‏شرابخانه باز کنیم، شراب‏‏ ‏‏فروشی باز کنیم، همچو آزادی نیست؛ این آزادیها یک آزادیهای‏‎ ‎‏غربی است که این طور چیزها را می آورد. آزادیی که در اسلام است، در حدود قوانین اسلام‏‎ ‎
‎[[page 483]]‎‏است، آن چیزی که خدا فرموده است نباید بشود، شما آزاد نیستید که الزام کنید، همچو‏‎ ‎‏آزادی نیست که کسی بخواهد قمار بکند، بگویند آزاد است خودش می داند».‏‎[31]‎‏ ‏

‏ «در مورد فروش موقوفات: و ما پیشتر ثابت کردیم که روی اصل مالکیت که پایه اش‏‎ ‎‏براساس فرد و دین است، هیچ کس نمی تواند برخلاف گفتۀ صاحب ملک تصرفی در آن‏‎ ‎‏بکند. و یکی از کارهای بسیار بد رضاخان همین بود که ملکی را که یکی با دسترنج خود‏‎ ‎‏پیدا کرده و مصرفش را برای کارهای دینی یا دنیایی قرار داده، کسی بیجهت آن را برخلاف‏‎ ‎‏گفتۀ او خرج کند یا بفروشد و به مصرف دیگری برساند».‏‎[32]‎‏ ‏

‏ «شما خود را از این عادات جاهلانه کشورهای جهان که همه اش براساس دیکتاتوری‏‎ ‎‏بنا نهاده شده - گرچه اسمهای دیگری مانند مشروطه و دموکراسی و کمونیست و‏‎ ‎‏سوسیالیست روی آنها گذاشته اند - بیرون کنید و آنگاه به حکم عقل خالی از عادات رجوع‏‎ ‎‏کنید. ببینید حدود اختیار یک نفر انسان چیست؟ آیا جز تصرف در حدود دارایی خود و‏‎ ‎‏آنچه به‏‏ ‏‏طور مشروع به‏‏ ‏‏دست آورده می تواند، باشد؟ انسان چنین اختیاری در قانون عقل دارد‏‎ ‎‏که در مال و جان یک توده دخالت و برخلاف میل آنها دست درازی کند؟»‏‎[33]‎‏ ‏

‏ «خیال نکنید که این املاکی که حالا از این گردن کلفتها گرفته شده است، حکومت‏‎ ‎‏اسلامی می آید و می گوید: زمینها را بدهید به خودشان. یکی یکی را می آید می نشانند‏‎ ‎‏حساب از آنها می کشد. شما ها مالیات دولت اسلام را باید بدهید، شصت، هفتاد سال،‏‎ ‎‏صدسال، خودتان، پدرتان، جدتان نداده. اگر حساب بکنیم، زائد بر این املاکی که شما‏‎ ‎‏دارید، جواهراتتان را هم از شما می گیریم، پول های بانکی‏‏ ‏‏تان را هم از شما می گیریم برای‏‎ ‎‏اینکه شما بدهکار هستید به دولت...».‏‎[34]‎‏ ‏

‏ «می‏‏ ‏‏آیند، می گویند که زمینهای مردم و باغات مردم را غصب می کنند و هیچ‏‏ ‏‏جا و‏‎ ‎‏هیچ‏‏ ‏‏کس هم دخالت در این امر نمی کند. می گویند این گروه‏‏ ‏‏های هفت نفری که گفته شده‏‎ ‎‏به آنها، اعلام کردند بر آنها، دولت هم اعلام کرده است که باید در آن چیزهایی که غیرمشروع‏‎ ‎‏است دخالت نکنند آنها دخالت می کنند و هیچ اعتنا به این مسائل نمی کنند. می گویند:‏‎ ‎‏مصادرۀ اموال مردم، بیجا مصادره می شود؛ اموال مردم بدون این که جهت شرعی داشته‏‎ ‎‏باشد...».‏‎[35]‎‏ ‏

‏ «هیچ‏‏ ‏‏کس حق ندارد در مال کسی چه منقول و چه غیرمنقول و در مورد حق کسی دخل‏‎ ‎‏و تصرف کند؛ یا توقیف و مصادره نماید مگر به حکم شرع، آن هم پس از بررسی دقیق و‏‎ ‎
‎[[page 484]]‎‏ثبوت حکم از نظر شرعی». ‏

‏ «شورای انقلاب اسلامی به موجب این مکتوب، مأموریت دارد که تمام اموال منقول و‏‎ ‎‏غیرمنقول سلسلۀ پهلوی و شاخه ها و عُمّال و مربوطین به این سلسله را که در طول مدت‏‎ ‎‏سلطۀ غیرقانونی از بیت‏‏ ‏‏المال مسلمین اختلاص نموده اند. به نفع مستمندان و کارگران و‏‎ ‎‏کارمندان ضعیف مصادره، و منقولات آن در بانکها شماره ای به اسم شورای انقلاب یا اسم‏‎ ‎‏اینجانب سپرده شود و غیرمنقول از قبیل مستغلات و اراضی، ثبت و مضبوط شود تا به نفع‏‎ ‎‏مستمندان از هر طبقه صرف گردد، در ایجاد مسکن و کار و غیرذالک. به جمیع کمیته های‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی در سراسر کشور دستور می دهیم که آنچه از این غنایم به دست آورده اند در‏‎ ‎‏بانک با شماره معلوم بسپرند و به دولت ابلاغ نمایند که این غنایم مربوط به دولت نیست و‏‎ ‎‏امرش با شورای انقلاب است و آنچه که مأمورین دولت به دست آورده اند یا می آورند، باید‏‎ ‎‏به همین شماره به بانک تحویل دهند، و کسانی که از این اموال چیزی به دست آورند باید‏‎ ‎‏فوراً به کمیته ها یا بانک تحویل دهند متخلفین مورد مؤاخذه خواهند بود».‏‎[36]‎‏ ‏

‏ «ما تهران که بودیم این مطلب را گفتیم به اینها که باید کلیۀ دارایی، دارایی نمی گوییم‏‎ ‎‏که دارایی آنها بوده است، کلیۀ آن چیزهایی که محمدرضا خان و پدرش و اتباع اینها غصب‏‎ ‎‏کرده اند از این ملت، باید همۀ اینها ملی بشود و به صرف مستمندها برسد، هیچ ارتباطی به‏‎ ‎‏دولت ندارد غنیمتی است، به دست آمده است... ‏

‏این ملت مسلم، غنایم مال اینهاست و باید به اینها بدهید مستمندان... این غارتگری‏‎ ‎‏اینها را، باید برای آنها زندگی تأمین کرد. و زاید هم هست خیلی زاید است، یک مملکتی‏‎ ‎‏را می شود اداره کرد با این دزدیهای اینها. این مقداری است که حالا در خود ایران به دست‏‎ ‎‏می آید، آن مقداری که خارج است که اخیراً نوشته بود روزنامه که در این اخیر، در این آخر‏‎ ‎‏یک همچو تعبیری حالا درست یادم نیست که 15 میلیارد یا 23 میلیارد دلار. اگر اینها را‏‎ ‎‏پهلوی هم بچینید تا کره مشتری هم خواهد رفت... در تمام شرکتهایی که در ایران بوده‏‎ ‎‏است اینها شریک بودند، سهیم بودند، سهیم بودند، نه این که خریدند، صاحب کارخانه ها‏‎ ‎‏یا برای این که مردم را بچاپند اینها را شریک کردند، یا این که اگر اشخاصی بودند که اهل‏‎ ‎‏چاپیدن نبودند، برای این که محفوظ باشند از مأمورین ساواک و امثال ذالک، اینها را شریک‏‎ ‎‏قرار دادند که شریک دزد باشند که - قافله - رفیق قافله هم بشوند».‏‎[37]‎‏ ‏

اصل چهارم:‏ عدالت اجتماعی و دفاع از مستضعفین علیه مستکبرین.‏


‎[[page 485]]‎‏عدالت اجتماعی از دیدگاه امام برابر بودن همۀ مردم در برابر خدا و دین و قانون و‏‎ ‎‏حکومت است و تفاوتی میان آنها وجود ندارد. اما نظر به این که در جامعۀ ما از گذشته‏‎ ‎‏تاکنون اکثریت با مستضعفین بوده است، حالا باید کفۀ آنان را ترجیح دهیم تا برابری به‏‎ ‎‏دست آید. و در هر حال، مستضعفان در نظام اسلامی به لحاظ خاصیت استضعاف از‏‎ ‎‏محبت و عنایت بیشتری برخوردار خواهند بود، و امام تقریباً در تمام سخنرانیها از‏‎ ‎‏مستضعفان حمایت کرده است. بخصوص از کارگران و کشاورزان. ‏

معنی عدالت اجتماعی‏ آن نیست که همۀ مردم در نحوۀ زندگی و ثروت و سایر مزایای‏‎ ‎‏انسانی برابر باشند، در حالی که آنان در استعداد و کاردانی و کارکردن برابر نیستند؛ بلکه‏‎ ‎‏معنی عدالت اجتماعی آن است که هر کس به حق خودش برسد و در برابر قانون مساوی‏‎ ‎‏باشند، و از منافع عمومی به یک نسبت برخوردار گردند. ‏

‏ «اسلام طبقه ای را بر طبقۀ دیگر ترجیح نداده است. اسلام گرایش مادیگری ندارد،‏‎ ‎‏اسلام تمام طبقات را مساوی دانسته است؛ فقط به تقوا مردم را بر دیگری، بر دیگران ترجیح‏‎ ‎‏داده است».‏‎[38]‎

‏ «اسلام برنامه اش است که مابین فقیر و غنی و - نمی دانم - کرد و ترک و لر، و اینها فرق‏‎ ‎‏نگذارد، همه برادر و همه برابر و برای همه است».‏‎[39]‎‏ ‏

‏ «... اگر یک همچو حکومتی پیدا بشود، من مطمئنم که این صحبتهای حق من و حق‏‎ ‎‏تو از بین خواهد رفت. برای این که همه یک روال اند، همه یک جور حق دارند، حق ندارد‏‎ ‎‏حاکم و ولی امر در وقت، یک ناحیه را بیشتر به آن توجه بکند تا ناحیۀ دیگر. حق ندارد یک‏‎ ‎‏طرف از کشور را زیادتر از طرف دیگر کشور آباد کند. حق ندارد حتی یک جایی را کمتر از‏‎ ‎‏جای دیگر فرض کنید که خیابان کشی کند یا اسفالت کند. اگر یک همچو حکومتی که‏‎ ‎‏آرزوی ماست پیدا بشود، گمان نکنم که نه کرد و نه ترک و نه فارس و نه عرب و نه سایرین،‏‎ ‎‏این مسائل را پیش بیاورند، این مسائل از اینجا پیش آمده است که دولتها اسلامی نبودند،‏‎ ‎‏اجحاف می کردند».‏‎[40]‎‏ ‏

‏ «بنا نبوده است که یک حاکمی وقتی که حکومت کند، یک جایی را از جای دیگر فرق‏‎ ‎‏بگذارد. مگر آن وقت که انحراف پیدا شد. اگر یک همچو حکومتی ما فرض کنیم در یک‏‎ ‎‏کشوری پیدا شد که نظر حاکم به حسب تکلیف الهی مکلف است، به طور تکلیف الهی‏‎ ‎‏موظف است به حسب قانون که همۀ اهل کشور را با یک نظر نگاه کند؛ تمام اهل کشور را‏‎ ‎
‎[[page 486]]‎‏برادر خودش بداند، در اجرای قانون مابین حاکم و محکوم یک جور باشد، در پروژه هایی‏‎ ‎‏که درست می کنند برای تعمیرات برای هر چیزی، همه جا مثل هم باشد، به عدالت‏‎ ‎‏باشد».‏‎[41]‎

‏ «برنامۀ جمهوری اسلامی این است که یک دولتی به وجود بیاید که با همۀ قشرها به‏‎ ‎‏عدالت رفتار کند، امتیاز بین قشرها را ندهد مگر به امتیازات انسانی که خود آنها‏‎ ‎‏دارند...».‏‎[42]‎‏ ‏

‏این که توهّم می شود که فرق مابین رژیم اسلامی و انسانی با سایر رژیمها این است‏‎ ‎‏که در این عدالت هست، این صحیح است لکن فرق این نیست، فرقها هست، یکی از‏‎ ‎‏فرقهایش قضیۀ عدالت اجتماعی است».‏‎[43]‎

‏ «مسألۀ دوم که اقامۀ عدل است حکومت اسلام باید اقامۀ عدل بکند در عین حالی‏‎ ‎‏که معنویات را تصحیح می کند و ترویج می کند، و ما اگر تابع اسلام هستیم و تابع انبیا‏‎ ‎‏هستیم این سیرۀ مستمرۀ انبیا بوده است؛ و اگر تا ابد هم فرض کنید انبیا بیایند باز همین‏‎ ‎‏است. باز جهات معنوی بشر تا آن اندازه ای که بشر لایق است ادامه اقامۀ عدل در بین بشر‏‎ ‎‏و کوتاه کردن دست ستمکاران، و ما باید این دو امر را تقویت کنیم».‏‎[44]‎

‏ «... دولت باید روی رَویه اسلام باشد، روی رَویه اسلام به همان دو معنا، به همان دو‏‎ ‎‏راهی که اسلام دارد، حفظ معنویات و تقویت معنویات مردم و اقامۀ عدل بینشان و نجات‏‎ ‎‏دادن مظلومان از دست ظالمان. حالا این فرق نمی کند چه مظلومانی باشند که از دولتها‏‎ ‎‏ظلم می کشند یا مظلومانی باشند که از اربابها ظلم می کشند اسلام برای این دو جهت آمده‏‎ ‎‏است و ما تابع اسلامیم و باید این دو جهت را حفظ کنیم. مقررات اسلامی را به حد‏‎ ‎‏اعلای خودش؛ که اگر مقررات اسلامی به حد اعلای خودش حفظ بشود این دو مقصد که‏‎ ‎‏مقصد همۀ انبیاست تحقق پیدا می کند مقصد روحانیت مردم و مقصد اقامۀ عدل در بین‏‎ ‎‏جامعه».‏‎[45]‎

‏ «ما می خواهیم یک حکومت الهی باشد موافق میل مردم، رأی مردم و موافق حکم‏‎ ‎‏خدا؛ آن چیزی که موافق با اراده خداست موافق میل مردم هم هست، مردم مسلمان اند،‏‎ ‎‏الهی هستند. وقتی ببینند عدالت را می‏‏ ‏‏خواهد اجرا بکند خدا می خواهد عدالت در بین مردم‏‎ ‎‏اجرا بشود. خدا می خواهد که به حال این ضعفا و طبقۀ سوم یک فکری بشود نه مثل حالا‏‎ ‎‏که همۀ قدرتها را روی هم گذاشتند، یک عده ای می خوردند تا تخمه می کنند، یک عده از‏‎ ‎
‎[[page 487]]‎‏گرسنگی ریختند اطراف تهران و نه آب دارند و نه برق دارند و نه نان دارند و نه چیزی دارند،‏‎ ‎‏می خواهد عدالت باشد».‏‎[46]‎

‏«ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین(ع) در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر می دهد و می‏‏ ‏‏فرماید: ‏کونا‎ ‎للظالم خصماً و للمظلوم عوناً‏ دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید».‏‎[47]‎

‏«خدای تبارک و تعالی می فرماید که انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم... میزان‏‎ ‎‏بر ایشان دادیم و فرستادیم ‏«لِیَقُوم الناس بِالقِسطِ»‏ غایت این است که مردم قیام به قسط‏‎ ‎‏بکنند؛ عدالت اجتماعی در بین مردم باشد، ظلمها از بین برود، ستمگریها از بین برود و‏‎ ‎‏ضعفا به آنها رسیدگی بشود، قیام به قسط بشود...».‏‎[48]‎

‏ «پیغمبرها تاریخشان معلوم است و اینها آمده اند که بسیج کنند این مستمندان را که‏‎ ‎‏بروند این غارتگرها را سرجای خودشان بنشانند و عدالت اجتماعی را درست کنند».‏‎[49]‎

‏ «ثروتهایی را که عدۀ معدودی استفاده‏‏ ‏‏جو ربوده اند بازخواهیم گرفت. شرایط زندگی‏‎ ‎‏افراد محروم را بهبود خواهیم بخشید؛ و ملت را در راه شرافت و فداکاری و به سوی‏‎ ‎‏ساختمان یک جامعۀ آزاد و نوین رهبری خواهیم کرد».‏‎[50]‎

‏ «دشمنان می خواهند که جیبهایشان پر بشود؛ و اسلام جیب پرکن نیست، اسلام با‏‎ ‎‏ضعفاست. اسلام آن است که امیرش می فرماید که من می ترسم در آن طرف مملکت یک‏‎ ‎‏کسی گرسنه باشد، شاید آنجا ها چیزی نداشته باشد، بخورد، من باید زندگیم این باشد،‏‎ ‎‏خودم دلم آرام نباشد که اگر آنجا گرسنه است من هم اینجا گرسنه‏‏ ‏‏ام. اسلام این است». ‏

‏ «اسلام با مستمندان بیشتر آشنایی دارد تا با آن اشخاصی که چه هستند».‏‎[51]‎‏ ‏

‏ «اسلامی که پرچمداران آن، پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهان اند و دشمنان آن،‏‎ ‎‏ملحدان و کافران و سرمایه داران و پول‏‏ ‏‏پرستان اند، اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از‏‎ ‎‏مال و قدرت بی‏‏ ‏‏بهره بوده اند، و دشمنان حقیقی آن، زراندوزانی حیله گر و قدرتمداران‏‎ ‎‏بازیگر و مقدس نمایان بی‏‏ ‏‏هنرند».‏‎[52]‎‏ ‏

‏ «برخلاف تبلیغات مسموم شاه و بستگانش، دولت اسلامی، طرفدار سرمایه دارها و‏‎ ‎‏مالکین بزرگ نمی باشد. این حرفهای بی‏‏ ‏‏معنی برای انحراف از راه حق است... ‏

‏این شاه است که به طرفداری از سرمایه دارها ذخایر ملت مستضعف را به نفع آنان از‏‎ ‎‏بین برده است. شما آنان را مطمئن کنید که در دولت حق، از شما به بهترین وجه حمایت‏‎ ‎
‎[[page 488]]‎‏خواهد شد».‏‎[53]‎‏ ‏

‏ «... احکام مترقی اسلام این است، آن که به حال مستمندان و‏‎ ‎‏ضعفا بیشتر عنایت دارد‏‎ ‎‏تا به حال دیگران، آن که طرفدار مستضعفین است، آن رژیمی که می خواهد مستضعفین را‏‎ ‎‏از قید و بند آن گرفتاریها بیرون بیاورد آن اسلام است..‏‏.».‏‎[54]‎‏ ‏

‏ «یک همچون حکومتی ما می خواهیم که این طور باشد که این طبقات مختلفه ای که‏‎ ‎‏چپاولگرند، یک دسته‏‏ ‏‏شان، اینها نباشد، و این دهقانها به حالشان رسیدگی بشود، این‏‎ ‎‏مستمندها، این زاغه‏‏ ‏‏نشینها شما بدانید که در خود تهران الآن زاغه‏‏ ‏‏نشینهایی هست که در‏‎ ‎‏کردستان شبیهش را نمی بینید؛ در اطراف خودتان شبیهش را نمی بینید. آن قدر اینها مستمند‏‎ ‎‏هستند و همۀ اینها را این شاه مخلوع ایجاد کرد، به اسم اصلاحات ارضی، همۀ این‏‎ ‎‏گرفتاریها را برای این مستمندها پیش آورد».‏‎[55]‎‏ ‏

‏ «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ‏‎ ‎‏پابرهنه ها و مرفهین بیدرد شروع شده است...».‏‎[56]‎‏ ‏

‏ «قرآن در مقاتله با قلدرها آیات زیاد دارد، و رسول اکرم(ص) سیره اش این بود که از‏‎ ‎‏اوّل مقاتله می کرد با این اشخاص که می خواستند مردم را استثمار کنند، می خواستند مردم‏‎ ‎‏را استخدام کنند، بر اینها قیام کرد...».‏‎[57]‎‏ ‏

‏ «علمای اسلام موظف اند با انحصار‏‏ ‏‏طلبی و استفاده های نامشروع ستمگران، مبارزه‏‎ ‎‏کنند و نگذارند عده کثیری گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران، غارتگر و‏‎ ‎‏حرامخوار، در ناز و نعمت به سر ببرند. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: من حکومت را به این‏‎ ‎‏علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده‏‎ ‎‏که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت‏‎ ‎‏ننشینند و بیکار نایستند».‏‎[58]‎‏ ‏

‏ «... علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه داران و پول‏‏ ‏‏پرستان و خوانین نرفته اند، و‏‎ ‎‏همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده اند، و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید‏‎ ‎‏دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایه داران در یک کاسه است و‏‎ ‎‏خداوند کسانی را که این گونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر می کنند، نمی بخشد. روحانیت‏‎ ‎‏متعهد به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است؛ و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد‏‎ ‎‏داشت...».‏‎[59]‎‏ ‏


‎[[page 489]]‎‏ «تاریخ را باید ببینید، حساب باید بکنید که آیا پیغمبر به نفع این سرمایه دارهای حجاز‏‎ ‎‏و طائف و آن جاها، مکه و آن جاها، وارد عمل شده است و مردم را تخدیر کرده که اینها‏‎ ‎‏بخورند آنها را یا نه، این مردم ضعیف مستضعف را، این سرو پابرهنه ها را تحریک کرده بر‏‎ ‎‏ضد این سرمایه دارها، و جنگها کرده اند با اینها تا اینها را شکست دادند و بعضیشان هم آدم‏‎ ‎‏کردند... نمایش بدهند که اسلام برای این بوده است که این اشراف و اعیان را سوار مردم‏‎ ‎‏کند و مردم هم حرف نزنند، خوب نخوانده اند قرآن را. ببینند اسلام برای چه آمده، این همه‏‎ ‎‏آیات قتال که وارد شده است، اسلام، قتال، اعلام جنگ کرده است با این سرمایه دارها، با‏‎ ‎‏این بزرگها، با این شاهها، با این سلاطین. نه این است که با آنها همراهی کرده تا مردم را‏‎ ‎‏بخورند اینها».‏‎[60]‎

‏ «پیغمبرها تاریخشان معلوم است؛ و اینها آمده اند که بسیج کنند این مستمندان را که‏‎ ‎‏بروند و این غارتگرها را سر جای خودشان بنشانند و عدالت اجتماعی درست کنند».‏‎[61]‎‏ ‏

‏ «آن وقتی که پیغمبر اکرم در حجاز بودند قدرتمندان حجاز که ابتدا سر و کار داشته با‏‎ ‎‏آنها، یک دسته‏‏ ‏‏شان در مکه بودند که تجار خیلی معتبر و قدرتمند بودند، یک دسته‏‏ ‏‏شان در‏‎ ‎‏طائف بودند که آنها ثروتمندهای آنجا بودند، و قدرتمندهای آنجا بودند ابوسفیان و امثال‏‎ ‎‏اینها، اینها نظیر حکام و سلاطین بودند و دارای همه چیز بودند و پیغمبر اسلام با آنها‏‎ ‎‏درافتاد. وقتی که تشریف آوردند به مدینه با همین فقرا بودند ایشان، نه با ثروتمندان بودند‏‎ ‎‏برای خواب کردن جمعیت، با فقرا بودند، برای بیدار کردن فقرا، این فقرا را شوراندند به آن‏‎ ‎‏اغنیایی که مال مردم را می خوردند و ظلم به مردم می کردند. جنگهای پیغمبر زیاد است؛ و‏‎ ‎‏همۀ این جنگها، جنگهای با قدرتمندها و ثروتمندها و ظلمه بوده است. جلوتر بروید‏‎ ‎‏حضرت موسی عصایش را برداشت با فرعون... با او درافتاد. نه این که از قِبَل سلطان‏‎ ‎‏مصر مردم را خواب کرد، مردم را با همین عصا و با همین تبلیغات بر ضد سلطان عصر‏‎ ‎‏خودش شوراند. ‏

‏ابراهیم را که ملاحظه می کنید، تیشه اش را برداشت آن بُتهایی را که مال اشراف بود‏‎ ‎‏شکست و با اشراف درافتاد برای منافع توده ها و برای این که ظلم به توده ها، اینها نکنند. ‏

‏البته آنها معنویات هم نقطۀ اصلیش بوده است، لکن وقتی می دیدند که یک ظلمی در‏‎ ‎‏جامعه واقع می شود موظف می دانستند خودشان را که با آن سرانی که ظلم می کنند، درافتند‏‎ ‎‏و جنگ بکنند با هر جوری که ممکن است برایشان با آنها درافتادند».‏‎[62]‎


‎[[page 490]]‎‏«و آنها که تصور می کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی و مستضعفین و محرومان‏‎ ‎‏جهان با سرمایه داری و رفاه‏‏ ‏‏طلبی منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانه اند. و آنهایی هم که‏‎ ‎‏تصور می کنند سرمایه داران و مرفهان بی‏‏ ‏‏درد، با نصیحت و پند و اندرز متنبه می شوند، و به‏‎ ‎‏مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می کنند، آب در هاون می کوبند. بحث مبارزه و‏‎ ‎‏رفاه، بحث قیام و راحت‏‏ ‏‏طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت‏‏ ‏‏جویی، دو مقوله ای است که‏‎ ‎‏هرگز با هم جمع نمی شوند، و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و‏‎ ‎‏استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بی‏‏ ‏‏بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی‏‎ ‎‏انقلاب هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط‏‎ ‎‏اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم».‏‎[63]‎

اصل پنجم:‏ مردمی بودن و ساده زیستن مسئولان: ‏

‏ «همیشه این کشور به واسطۀ این کاخ‏‏ ‏‏نشینها تباهی داشته است. این سلاطین جور که‏‎ ‎‏همه کاخ‏‏ ‏‏نشین -  تقریباً - بودند اینها به فکر مردم نمی توانستند باشند؛ احساس نمی توانستند،‏‎ ‎‏بکنند فقر یعنی چه، احساس نمی توانستند، بکنند، بی‏‏ ‏‏خانمان یعنی چه. اینها اصلاً احساس‏‎ ‎‏این را نمی توانستند، بکنند. وقتی که کسی احساس نکند که فقر معنایش چی است،‏‎ ‎‏گرسنگی معنایش چی است، این نمی تواند به فکر گشنه ها و به فکر مستمندان باشد. لکن‏‎ ‎‏آنهایی که در بین همین جامعه بزرگ شده اند و احساس کردند فقر چی است، دیدند،‏‎ ‎‏چشیدند، فقر را احساس می کردند، ملموسشان بوده است که فقر یعنی چه، اینها می توانند‏‎ ‎‏به حال فقرا برسند».‏‎[64]‎

‏ «حالا وضع این طور شده که یک وضع اسلامی است. یعنی از خود مردم اند و از خود‏‎ ‎‏جامعه برخاسته اند، و برای خود جامعه می خواهند عمل بکنند، و همه‏‏ ‏‏شان هم بحمدالله‏‎ ‎‏مسلمان و متعهد و بنابراین دارند که خدمت بکنند».‏‎[65]‎

‏ «آن که در رأس واقع شده است مثل خود پیغمبر(ص) و آنهایی که در پایین - به‏‎ ‎‏اصطلاح - شما یا مردم واقع شده اند اینها در یک جا با هم مجتمع می شوند و می نشینند و‏‎ ‎‏صحبت می کنند و - عرض می کنم - قصه و صحبت و تجییش جیوش می کنند اینها، این‏‎ ‎‏بنای پیغمبر اینطور بود، پیغمبر که خلیفة‏‏ ‏‏الله بود همه او را قبول داشتند، وقتی که توی مسجد‏‎ ‎‏می نشست نمی شناختندش. کسی که از خارج می آمد، نمی شناخت. برای این که بالا و‏‎ ‎‏پایینی در کار نبود آن وقت، حتی یک همچو چیزی هم نبوده است که بیندازد زیرش، آن‏‎ ‎
‎[[page 491]]‎‏روی یک حصیر، اگر خوب بود حصیر، والا روی زمین می نشست. اسلام این است...».‏‎[66]‎‏ ‏

‏ «حضرت امیر - سلام‏‏ ‏‏الله علیه - که خلیفۀ مسلمین بود، خلیفۀ یک مملکتی که شاید ده‏‎ ‎‏مقابل مملکت ایران بود از حجاز تا مصر، افریقا کذا، کذا یک مقدار هم از اروپا، این‏‎ ‎‏خلیفۀ الهی وقتی توی جمعیت بود مثل همۀ ما که نشسته ایم با هم، این هم زیر پایش‏‎ ‎‏نبود... پیغمبر هم همین شیوه را داشت، اسلام این است، آن که ما می خواهیم این است.‏‎ ‎‏البته هیچ کس قدرت ندارد مثل او باشد، اما ما می خواهیم یک خورده نزدیک، یک بویی از‏‎ ‎‏اسلام بیاید در ایران. ما می خواهیم این طور بشود که وقتی رئیس یک مملکتی؛ فرض کنید‏‎ ‎‏رئیس جمهور، نخست‏‏ ‏‏وزیرش، توی جمعیت می آید همچو امتیازی نباشد که مردم کنار‏‎ ‎‏بروند...».‏‎[67]‎

‏ «... تا بشریت بفهمد که اوّلاً اسلام چگونه است و روابط بین حکومت و ملتها چه‏‎ ‎‏روابطی است، و طرز اجرای عدالت به چه صورت است، و شخص اوّل مملکت در زندگی‏‎ ‎‏با رعیت هیچ فرقی ندارد... در حکومت اسلام، شخص اوّل، که خلیفۀ مسلمین است‏‎ ‎‏زندگی عادی اش در عرض فقیرترین افراد و یا پایینتر از آن است... حاکم اسلام مثل‏‎ ‎‏حاکمهای دیگر از قبیل سلاطین یا رؤسای جمهوری نیست، حاکم اسلام حاکمی است که‏‎ ‎‏در بین مردم، در همان مسجد کوچک مدینه می آمد و به حرفهای مردم گوش می کرد. و‏‎ ‎‏آنهایی که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع‏‎ ‎‏می کردند، و اجتماعشان به صورتی بود که کسی که از خارج می آمد، نمی فهمید که کی‏‎ ‎‏رئیس مملکت است و کی صاحب منصب است و چه کسانی مردم عادی هستند. لباس،‏‎ ‎‏همان لباس مردم، معاشرت، همان معاشرت مردم، و برای اجرای عدالت طوری بود که اگر‏‎ ‎‏چنانچه یک نفر از پایین ترین افراد ملت، بر شخص اوّل مملکت ادعایی داشت و پیش‏‎ ‎‏قاضی می رفت، قاضی شخص اوّل مملکت را احضار می کرد و او هم حاضر‏‎ ‎‏می شد...».‏‎[68]‎

‏ «در رژیم اسلامی شاید در رأس برنامه همین تفاهم مابین دولت و ملت باشد، یعنی نه‏‎ ‎‏دولت خودش را جدا می داند و بخواهد تحمیل بکند و مردم را تهدید بکند، ارعاب بکند،‏‎ ‎‏اذیت بکند، و نه مردم در صدد این بودند که دولت را تضعیف بکنند یا فرار بکنند از‏‎ ‎‏مقررات دولتی، اسلام، وضعش از اوّل این طور بوده است که آن حاکمش که رأس بوده‏‎ ‎‏است در زندگی، درمعاشرت، در اینها با مردم یا پایین تر بوده است یا همان جور. - و ما -‏‎ ‎
‎[[page 492]]‎‏بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول‏‏ ‏‏الله پیدا شد حضرت امیر – سلام الله علیه -  بود، و‏‎ ‎‏مع‏‏ ‏‏الاسف حکومت کوتاهی داشت، و ما وقتی که سیرۀ ایشان را در عمل از تاریخ اخذ‏‎ ‎‏بکنیم و فرمایشات ایشان را در خطبه ها، در نامه ها اخذ بکنیم و رفتار ایشان را با رعیّت و‏‎ ‎‏همین طور رفتار رعیت با او، رفتار استاندارهایی که می فرستادند در اطراف... سفارشهایی‏‎ ‎‏که می کردند نسبت به این که چه جور باید رفتار بکنید، و چه جور هم رفتار می کردند آنها و‏‎ ‎‏مردم با آنها چه وضعی داشتند اینها همه در تاریخ هست».‏‎[69]‎

‏حکومتی که در رأس جامعه بوده است، با مردم دیگر فرقی نداشته است، بلکه‏‎ ‎‏زندگی اش پایین تر بوده است. حکومتها نمی خواستند که به مردم حکومت کنند؛‏‎ ‎‏می خواستند، خدمت کنند. اسلام حکومتها را موظّف به خدمت کرده است. ارتش در‏‎ ‎‏خدمت ملت باید باشد. حکومتها در خدمت مردم باید باشند. اگر یک چنین برنامه‏‏ ‏‏ای‏‎ ‎‏تحقق پیدا بکند محیط رعب از بین می رود. محیط دوستی پیش می آید. مبدّل به محیط‏‎ ‎‏برادری می شود. یک چنین محیطی که محیط برادری باشد، ملت پشتیبان دولت است و اگر‏‎ ‎‏ملت پشتیبان یک دولتی شد دولت سقوط نمی کند».‏‎[70]‎‏ ‏

‏ «ملت، عدالت می خواهد؛ اتاق بزرگ نمی خواهد، ملت، وزارتخانه می خواهد‏‎ ‎‏وزارتخانۀ اسلامی، نه آن وزارتخانه، کاخ دادگستری، کاخ نخست‏‏ ‏‏وزیری کاخ وزارت،‏‎ ‎‏هی کاخ، کاخ مال ملت است اینها را نکنید این طور. این تزییناتی که الآن در این کاخها‏‎ ‎‏موجود است علاوه بر این که بسیارش یا بعضیش از محرمات است و حتماً باید دولت این‏‎ ‎‏را توجه کند...».‏‎[71]‎

‏ «شما می دانید که در جمهوری اسلامی مقامات، آن معنی که در سابق داشت از دست‏‎ ‎‏داده، نه رئیس جمهورش و نه نخست‏‏ ‏‏وزیرش و نه سایر وزیرانش این طور نیست که خیال‏‎ ‎‏بکنند، خودشان خیال بکنند که ما یک مقام بالایی، والامقام هستیم و ما حضرت اشرف‏‎ ‎‏هستیم و نمی دانم کذا، این جور نیست آنها می بینند که ارزششان در بین جامعه در همه جا‏‎ ‎‏این است که خدمت بکنند، خدمتگزار باشند، نه ارزش به این است که به مردم حکومت‏‎ ‎‏کنند...».‏‎[72]‎

‏ «تنها در سفرهای غیررسمی است که درست می توانید با مردم عادی کوچه و بازار‏‎ ‎‏تماس بگیرید، و آنها را روشن کنید. بودن شما که یال و کوپال ندارید، در میان مردم، هم‏‎ ‎‏جالبتر است و هم شما بهتر می توانید تبلیغ کنید».‏‎[73]‎


‎[[page 493]]‎‏ «... آن اسلام است آن که پیشش اصلاً مطرح نیست مرزنشینی و مرکزنشینی،‏‎ ‎‏بالانشینی و پایین‏‏ ‏‏نشینی پیشش مطرح نیست اسلام است. آن که وقتی حکومتش، رأسش،‏‎ ‎‏مثل رسول‏‏ ‏‏الله(ص)، وقتی که با این که رأس بود، با این که ادارۀ یک کشور می کرد، وقتی که‏‎ ‎‏می آمدند در یک مجلسی که نشسته بودند، اصحاب حضرت و حضرت نشسته بودند، بالا‏‎ ‎‏و پایین معلوم نبود چیه، همه با هم دور هم می نشستند، یکی بالا و یکی پایین، یکی این‏‎ ‎‏زیرش باشد، نبوده است، روی همان زمین و اگر هم یک بوریایی بوده، بوریای آن وقت‏‎ ‎‏برای مسجد بوده، روی آن بوریا همه می نشستند دور هم و از همان مسجد که این طور‏‎ ‎‏زندگی می کردند تجهیز قوا می کردند و ممالک را می گرفتند: یک همچو حکومتی ما‏‎ ‎‏می خواهیم که این طور باشد...».‏‎[74]‎

اصل ششم:‏ استقلال اقتصادی و خودکفایی. ‏

‏حضرت امام بارها و همواره بر اصل خودکفایی و استقلال اقتصادی اصرار می ورزید‏‎ ‎‏و آن را عامل مهم استقلال سیاسی و استقلال فرهنگی می دانست، و استقلال مالی و‏‎ ‎‏اقتصادی را از روستاها می دانست که باید قبل از هر چیز به وضع آنها رسیدگی شود و‏‎ ‎‏کارخانه ها و کارگران در درجۀ دوم اهمیت قرار دارند. ‏

‏ «ایران کشوری است که باید کشاورزی آن اساس همۀ کارها باشد. آن عده ای که‏‎ ‎‏می گویند از نظر کشاورزی نمی شود خودکفا شد، اطلاع دقیق ندارند. روستاییان هم سعی‏‎ ‎‏کنند به شهرها نیایند و در روستاهای خود بمانند، چون آنها که نمی خواهند مثل بالا‏‎ ‎‏شهریهایِ ما زندگی کنند، پس در روستاها بمانند...».‏‎[75]‎

‏ «کار در روستاها بسیار ارزشمند است. در سابق، به روستاها هیچ نمی رسیدند و کار‏‎ ‎‏اساسی برای روستاها نشده بود. امروز هم اگر پشتوانۀ مردم نبود، دولت توان رسیدگی به‏‎ ‎‏تمام روستاها را پیدا نمی کرد. امروز بحمدالله با همت جوانها وضع روستاها رو به بهبود‏‎ ‎‏است».‏‎[76]‎

‏ «همه اش وابستگی، همه اش خرابی... آن دهات و قصبات و آن جاهای دور افتاده‏‎ ‎‏یک نظر به آن نشد، این بدبختها باید با الاغ از این ور آن ور بروند، مریضهایشان را ببرند...»‏

‏ «فرهنگ استعماری فرهنگ استقلال بشود، دادگستری ما، باید متحول بشود،‏‎ ‎‏دادگستری غربی به دادگستری اسلامی متبدل بشود، اقتصاد ما باید متحول بشود، اقتصاد‏‎ ‎‏وابسته، به اقتصاد مستقل متبدل بشود».‏‎[77]‎


‎[[page 494]]‎اصل هفتم:‏ اخلاق اقتصادی‏

‏مقصود از این عنوان آن است که یکی از اصول و پایه های اقتصاد اسلامی همانا‏‎ ‎‏اخلاق اقتصادی است که مسئولان و نیز مردم باید آن را رعایت کنند و خود را بدان عادت‏‎ ‎‏دهند. اخلاق اقتصادی آن نوع از خصلتها و صفات روحی عملی است که به نحوی با‏‎ ‎‏اقتصاد سرو کار دارد و در بهبود وضع اقتصادی مؤثر است؛ مانند زهد، امانت، صداقت،‏‎ ‎‏قناعت و پرهیز از اسراف و اِتراف و افراط و تفریط، احساس مسئولیت، رعایت نظم،‏‎ ‎‏اصلاح اداری... که ما تنها به بیان نمونه هایی از آن در سخنان امام اکتفا می کنیم: ‏

‏ «به هر حال خصوصیات بزرگی چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و‏‎ ‎‏عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر توده‏‏ ‏‏ها، روحانیت را‏‎ ‎‏زنده و پایدار و محبوب ساخته است. و چه عزتی بالاتر از این که روحانیت با کمی‏‎ ‎‏امکانات، تفکر اسلام ناب را برسرزمین افکار و اندیشۀ مسلمانان جاری ساخته است...»‏‎[78]‎

‏ «برنامه ریزی در جهت رفاه متناسب با وضع عامۀ مردم توأم، با حفظ شعایر و ارزشهای‏‎ ‎‏کامل اسلامی، و پرهیز از تنگ‏‏ ‏‏نظریها و افراط گریها، و نیز مبارزه با فرهنگ مصرفی که‏‎ ‎‏بزرگترین آفت یک جامعه انقلابی است، و تشویق به تولیدات داخلی و برنامه ریزی در‏‎ ‎‏جهت توسعۀ صادرات و گسترش مبادی صدور کالا و خروج از تکیه به صادرات نفت و‏‎ ‎‏نیز آزادی واردات و صادرات و به‏‏ ‏‏طور کلی تجارت براساس قانون و با نظارت دولت در نوع‏‎ ‎‏و قیمت».‏‎[79]‎

اصل هشتم:‏ مشارکت مردم در امور اقتصادی‏

‏یکی از مسائلی که امام خمینی همواره بر آن تأکید داشتند، مشارکت مردم و همیاری با‏‎ ‎‏دولت چه در مسائل سیاسی و نظامی و جنگ، و چه در مسائل اقتصادی، اعم از‏‎ ‎‏کشاورزی، تجارت، عمران و جز آنها بوده است و اینک نمونه هایی از سخنان امام: ‏

‏ «وقتی مردم دیدند که شما در صدد خدمت به آنها هستید طبیعی است که آنها هم‏‎ ‎‏کمک به شما می کنند؛ و این، به این است که همۀ وزارتخانه‏‏ ‏‏ها، هر کسی که متصدی یک‏‎ ‎‏وزارتخانه است، وزارتخانه خودش را بنابراین بگذارد که اصلاح کند به نفع مردم به جوری‏‎ ‎‏که مردم وقتی که در آن وزارتخانه وارد می شوند با رضایت خاطر، با اطمینان خاطر، بیرون‏‎ ‎‏بیایند. اگر این‏‏ ‏‏طور بشود بلااشکال مردم حاضرند، مردم، مردم خوبی هستند ما از مردم‏‎ ‎‏تشکر باید بکنیم، ما همه مرهون آنها هستیم. عمده این است که ما هم بتوانیم خدمت‏‎ ‎
‎[[page 495]]‎‏متقابل بکنیم و باید ما از مرحلۀ لفظ و شعار بیرون برویم، و به مرحلۀ عمل برسیم. یعنی هر‏‎ ‎‏وزیری در وزارتخانۀ خودش واقعاً بین خودش و خدا، خودش را موظف بداند به این که آن‏‎ ‎‏پرسنل آن جا را، هرکس در تحت نظر او هست، آنها را بسیج کند به این که با مردم رفتار‏‎ ‎‏خوب بکنند و با مردم رفتار سالم داشته باشند. و همین‏‏ طور‏‏ شرکت دادن مردم را در امور،‏‎ ‎‏این را کراراً گفتم، شما هم خودتان گفتید: که یک کشوری را که بخواهید اداره بکنید، یک‏‎ ‎‏دولت، تا شرکت مردم نباشد، نمی شود اداره صحیح بشود. وقتی بنا شد که مردم شرکت‏‎ ‎‏کردند در کارها، شما شرکت دادید مردم را، آنهایی که الان خدمت می‏‏ ‏‏کنند و سابق هم‏‎ ‎‏خدمت کردند به شما، به ما، به همه، به اسلام، و شما را رساندند به اینجا، آنها را کنار‏‎ ‎‏نگذارید، رد نکنید، آنها را وارد کنید در کار وقتی وارد کردید در کار و آنها دیدند که شما‏‎ ‎‏می خواهید همکاری کنید با آنها، آنها هم همکاری می کنند با شما. و بی‏‏ ‏‏همکاری امثال‏‎ ‎‏بازار، کارگرها - نمی دانم – زارعین، بدون این قشرهای مختلفی که هستند، کار از پیش‏‎ ‎‏نمی رود. باید آنها هم وارد باشند در کار و کمک کنند، کارهایی که آنها می توانند انجام‏‎ ‎‏بدهند، انجام بدهند. مثلاً بازرگانانی که می توانند کارهای، بازرگانان متعهد، نه هرچیز،‏‎ ‎‏آنهایی که در صدد این اند که برای کشور خدمت بکنند، آنها را دستشان را باز بگذارید‏‎ ‎‏خدمت بکنند، و دنبال این نباشید که هی هر چیزی را دولتی اش کنید، نه دولتی در یک‏‎ ‎‏حدودی است، آن حدودی که معلوم است، قانون هم معین کرده، ولیکن مردم را شرکت‏‎ ‎‏بدهید، بازار را شرکت بدهید...».‏‎[80]‎

‏ ‏

‏نتیجه بحث: ‏

‏آنچه گفته شد در حقیقت سیری عاجل، درسخنان امام بود؛ و استنباط اصولی از آنها‏‎ ‎‏که امام برای اقتصاد اسلامی قایل است. البته دقت بیشتر در همۀ سخنان امام، شاید اصول‏‎ ‎‏دیگری را بر آنها بیفزاید، و ما ادعا نداریم که آنچه گفته شد حاوی همۀ نظرات اقتصادی‏‎ ‎‏امام باشد. ‏

‏خلاصه و جان کلام آن است که از دیدگاه امام، اقتصاد اسلامی نه سرمایه داری است‏‎ ‎‏و نه کمونیستی. مالکیت فردی در حد معقول و مشروع در اسلام وجود دارد؛ و خیلی هم‏‎ ‎‏گسترده است و محدود به آنچه سوسیالیستها می گویند، نیست. بلکه ولی فقیه و دولت‏‎ ‎‏متکی به ولایت فقیه، برحسب مصلحت وقت می توانند برای بخشهای مهم اقتصادی و‏‎ ‎
‎[[page 496]]‎‏مالکیتها محدودیت قایل شوند. ‏

‏اما در اصل اسلام، محدودیت مالکیت فردی تنها براساس رعایت حلال و حرام و‏‎ ‎‏مشروع و نامشروع است. باید دید ثروت از چه راه به‏‏ ‏‏دست آمده است؟ ‏

‏این حد مشروعیت، کنترل شدیدی در ثروت از لحاظ کمی و کیفی به وجود می آورد،‏‎ ‎‏ثروتهایی که از راه باطل و از طریق مکاسب محرمه (که در فقه بیان شد) به دست آمده‏‎ ‎‏نسبت به مالکین احترام ندارد، و باید به مصرف دیگری طبق نظر فقیه و قوانین منبعث از‏‎ ‎‏شریعت و ولایت فقیه برسد. ‏

‏کما این که اصل اول که زیربنای اقتصاد اسلامی است؛ یعنی توجه به معنویات و‏‎ ‎‏اعراض از مادیات، طمع جمع ثروت و تکاثر را از دلها می زداید، و دیگر نه کسی به فکر‏‎ ‎‏جمع ثروت نامحدود می افتد، و نه کنز و احتکار، و غصب و سرقت و خیانت و تجاوز و‏‎ ‎‏تعدی و امثال این امور، از انسان مهذب سر می زند. و این خود، پایه و رکن اصلی اقتصاد‏‎ ‎‏اسلامی است، که منحصراً در مکتب انبیا تحقق می یابد و لاغیر. پس اصل اول نیز به نوبۀ‏‎ ‎‏خود جلوی تراکم ثروت را می گیرد. حال، اگر سفارش اکید اسلام در زمینه های گوناگون را،‏‎ ‎‏مبنی بر بذل مال به مستمندان به‏‏ ‏‏طور رایگان و در راه خدا و فی سبیل‏‏ ‏‏الله در نظر بگیریم‏‎ ‎‏خواهیم دید که حتی ثروتهای از راه مشروع به‏‏ ‏‏دست آمده در دست انسانهای متعهد باقی‏‎ ‎‏نمی ماند، و در راه خیر صرف می شود. و این امر سوم است برای کنترل ثروت که گرچه‏‎ ‎‏الزامی نیست ولی دایمی است. ‏

اصل چهارم،‏ یعنی عدالت اجتماعی و دفاع از مستضعفین و مقابله با مستکبرین هم‏‎ ‎‏به نوبه خود، در تعدیل ثروت و برابر تقریبی سطح زندگی جامعه نقش فراوانی دارد که نیاز‏‎ ‎‏به توضیح نیست. باید عدالت اجتماعی را در همۀ ابعاد و سطوح اقتصادی از جمله در‏‎ ‎‏واگذاری و تقسیم اراضی دولتی و انفال گسترش بدهیم، و در آن صورت خواهیم دید که‏‎ ‎‏این اصل به کمک اصل سوم، مالکیت بسیاری از اراضی متصرفی زمین خواران را زیر سؤال‏‎ ‎‏می برد و مالکیت را از آنان سلب می کند. ‏

اصل پنجم‏ یعنی مردمی بودن و ساده زیستن مسئولان نظام، گرچه به‏‏ ‏‏طور مستقیم در‏‎ ‎‏تعدیل ثروت تأثیر ندارد، ولی به‏‏ ‏‏طور غیرمستقیم مسئولان را از گرایش به تجمل و اشرافی‏‎ ‎‏زیستن باز می دارد، که قهراً طمع آنان به جمع ثروت و اشیای گرانبها را کاهش می دهد. در‏‎ ‎‏عین حال اثر روانی در جامعه دارد که محرومان و مستضعفان عقده ای از کسی در دل‏‎ ‎
‎[[page 497]]‎‏نمی‏‏ ‏‏گیرند؛ زیرا می بینند حتی ثروتمندان و دولتمردان، مانند آنان زندگی می‏‏ ‏‏کنند و با آنان،‏‎ ‎‏دمساز هستند و این امر به نوبۀ خود، گامی در راه پیوند قشرهای جامعه با هم و با دولت‏‎ ‎‏خواهد بود. ‏

اصول ششم و هفتم و هشتم‏ در اقتصاد تأثیر چشمگیری دارند؛ و مسئولان نظام‏‎ ‎‏افراد و جامعه را عموماً به تلاش دستجمعی و سالم در راه رسیدن به خودکفایی و استقلال‏‎ ‎‏اقتصادی وادار می کنند. و نقش اخلاق اقتصادی و مشارکت مردم در رشد اقتصاد و‏‎ ‎‏سلامت آن قابل انکار نیست. در حقیقت، استقلال اقتصادی سالم هدف نهایی و سایر‏‎ ‎‏اصول وسیلۀ رسیدن به آن است. ‏

ولله الحمد اولاً و آخراً

‏ ‏

 

‎[[page 498]]‎

‎[[page 499]]‎‏مآخذ:‏

‎[[page 500]]‎

  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، صص 85 - 86.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 108.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 221.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 19، ص 197.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 450.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 9، صص 457 - 458.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 11، صص 129 - 130.
  • . کشف الاسرار، ص 312.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 7، صص 458 - 459.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 10، ص 475.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 105.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 7، ص 533.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 410.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 437.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 7، ص 532.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 255.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 20، ص 339.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 339.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، صص 220 - 221، نامۀ امام به گورباچف.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 3، ص 323.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 242.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 470.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 470.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 444.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، صص 248 - 249.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 10، ص 117.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، صص 120 - 121.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 10، ص 477.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 472.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 10، ص 333.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، صص 120 - 121.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، صص 411 ـ 412.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، صص 215 ـ 216.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 315.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 13، ص 436.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 6، ص 267.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 6، صص 332 - 333.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 7، ص 328.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 485.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 11، ص 292.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 11، ص 293.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 72.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 255.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 528.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، صص 528 - 529.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 461.
  • . ولایت فقیه، ص 42.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 15، ص 213.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 293.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 489.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 10، ص 481.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 204.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 77.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 50.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 51.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 85.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 6، ص 159.
  • . ولایت فقیه، صص 2 ، 4 و 42.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 276.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 14، ص 99.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 293.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 4، صص 18 - 19.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، صص 86 - 87.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 377.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 15، ص 122.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 190.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، صص 428 - 429.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 4، صص 417 - 418.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، صص 230 - 231.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، صص 86 - 87.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج  6، ص 329.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 16، صص 444 -445.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 15، ص 307.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 9، صص 50 - 51.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 18، ص 258.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 18، ص 258.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 6، ص 460.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 277.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، صص 158 - 159.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 19، صص 408 - 409.

انتهای پیام /*