
دختر
کدو تنبل
افسانه شعبان نژاد
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس
نبود. گوشهای از این دنیای هزار گوشه،
خاله قزی زندگی میکرد. خاله
قزی از مال دنیا یک خانه داشت و
یک دل مهربان. همدم او گلهای
باغچهاش بودند و بیبی کلاغهای
که هر روز بال و پر زنان و قارقار کنان میآمد
و روی دیوار می نشست. احوال خاله قزی را
میپرسید. لب حوض خاله قزی مینشست.
در همان حال و در استودیوی
برنامهی کریستوفر ملوی.
[[page 30]]
انتهای پیام /*