« تیرها! ای تیرها!
نرم و بازیگوش از من بگذرید
مثل باران ،مثل آه
از گلو و سینه و تن بگذرید »
vvv
ظهر بود و آسمان
طرحی از داغ و دریغ و درد بود
توی آن ،خورشید نیز
مثل یک مُرده ، کبود و سرد بود .
همه ی قطار های ایستگاه ، در یک قدمی هم توقف می کنند . خطر رفع شده است .
[[page 7]]
انتهای پیام /*