مجله کودک 269 صفحه 13

کد : 141518 | تاریخ : 28/10/1385

دو مسافر و یک تبر محمدعلی دهقانی دو مرد با هم به سفر می رفتند . در میان راه ، یکی از آن ها تبری روی زمین پیدا کرد . آن را برداشت و گفت : « من یک تبر پیدا کردم! » دوست همسرش گفت : « نه ، نگو من . . . بگو ما یک تبر پیدا کردیم . » مردِ اول قبول نکرد و گفت : « نه ، تبر مال من است . » هنوز مسافت زیادی دور نشده بودند ، که دیدند صاحب تبر از پشت سرِ آن ها می آید . مردِ اوّل فوراً تبر را در کوله پشتی خود پنهان کرد . صاحب تبر از راه رسید و سراغ تبرش را گرفت . مردِ اول در جواب گفت : « ما در این مسیر هیچ تبری ندیده ایم! » امّا دوستش با اعتراض گفت : « نه جانم ، حرفت را عوض نکن! تو همین چند لحظه پیش می گفتی « من » ، حالا چه طور شد که یکدفعه گفتی « ما » ؟ اگر راست می گویی ، همان حرفِ اوّلت را بزن ، و بگو : من تبری ندیده ام! » او مجبور می شود از قطار پیاده شود تا به دنبال اودی برود .

[[page 13]]

انتهای پیام /*