فیلم نامه
خلوت فیضیه
□ علیرضا زهادی
تیتراژ
تصاویری سایه و سفید و رنگی از مراحل اعزام، عملیات و فضاهای مختلف جبهه و جنگ طلبهای که شخصیّت محوری این فیلمنامه میباشد، در اکثر تصاویر در حالات مختلف حضور دارد. صدای طبل و سنج جنوبی (خوزستان) در همه تصاویر شنیده میشود و عناوین فیلم روی این تصاویر سوپر میشوند.
□ خارجی _ شب _ فیضیه
1_ ساعتِ روی بام فیضیه که ناقوسوار 3 بامداد را اعلام میکند.
2_ شهر که خاموش و ساکت است.
3_ چراغ یک حجره که روشن میشود.
4_ جوانی از همان حجره بیرون میآید و راه میافتد.
5_ حوض حیاط فیضیه که مهتاب روی موجهای آن شناور است و انعکاس چند چراغ بر روی موجهای آب _ صدای مناجات از دور.
6_ طلبهای جوان که داخل کادر شده و کنار حوض مینشیند و شروع به وضو گرفتن میکند. یک دست او از قسمت بازو قطع شده است و آستین پیراهن آویزان است.
7_ چراغ یک حجره دیگر روشن میشود.
8_ طلبه که وضو میگیرد _ خیره و متفکر است _ خیره به جایی توسط حوض _ و مراتب وضو را با تأخیر انجام میدهد.
[[page 209]]9_ نور مهتاب و چراغها که بر روی امواج شناورند.
10_ طلبه دست از صورت برمیدارد و خیره میماند.
11_ صدای مناجات همچنان میآید.
12_ صدای امواج شدید آب بعد از عبور قایق روی امواج آب حوض.
13_ تدریجاً صدای عمومی جنگ بالا میگیرد.
14_ نورهای رقصان روی امواج آب حوض به منور تبدیل میشوند.
15_ طلبه که هراسان و ملتهب به همان نقطه خیره مانده است.
□ خارجی _ شب _ عملیات در جزیرۀ مجنون
16_ دو نفر طلبه دو سر یک عمامه را گرفته و آن را درست میکنند در زمینۀ تصویر یک تانک حرکت میکند.
17_ نیزار _ قایق _ منور _ انفجار _ مهتاب.
18_ همان طلبه که در گرما گرم نبرد به این سو و آن سو میدود حَرکت و ارتباطش با دیگران چنین مینمایاند که فرمانده است.
19_ یک بلندگوی دستی میآورند و او
پشت خاک ریز به زبان عربی جرف میزند. مضمون حرفهایش دعوت به اسلام و انسانیت و تفسیر صلح است و افشاء ماهیت کسانی که این مفاهیم را از معنا تهی کردهاند.
20_ صدای یک عملیات کامل در زمینه تصاویر و عبور و مرور آمبولانسها _ قایقها _ انفجار _ خون _ آتش _
21_ اسب سفیدی در میان معرکه بیسوار عبور میکند.
22_ طلبه به دنبال اوست.
23_ اسب که خونین میگردد.
24_ یک کلاه خود قدیمی که افتاده است.
25_ یک شمشیر خونین.
26_ صدای روضهای که در خانهای بلند است و جمعیت که گریه میکنند.
27_ از یک علم و پنجه دستِ باز بر فراز عَلَم
28_ پنجههای آهنین _ دستهای باز.
29_ یک دست که در میان معرکه به زمین افتاده است.
30_ طلبه که جای خالی دستش را گرفته و بر دست و بازوی افتاده بر زمین نگاه
[[page 210]]میکند خون از جای جدا شده جاری است.
□ داخلی _ روز _ بیمارستان
31_ طلبه را روی تخت خوابانیده و در حالی که سرم به او وصل است از سالن بیمارستان به اتاق هدایت میکنند.
32_ یک اتاق مربوط به ثبت آمار شهدا و مجروحین طلاب و روحانیت، دوربین روی اسامی و تعداد شهدا عبور میکند و همچنین روی ثبت مجروحین آخرین عدد نوشته میشود و اسم طلبه جلوی آن شماره.
33_ عبور دوربین از روی عکسهای شهدا.
□ شب _ داخلی _ حیاط فیضیه
34_ طلبه که در کنار حوض دست خود را گرفته و جای خالی آن را لمس میکند.
35_ تمام چراغهای حجرهها روشن است و طلاب جلوی پنجرهها و ایوان دورتادور ایستادهاند و بر طلبه وسط حیاط کنار حوض خیره ماندهاند.
خارجی _ روز _ استادیوم 100 هزار نفری اعزام بزرگ سپاهیان محمد
36_ عبور دوربین از تابلوی تیپ 83 امام صادق.
37_ طلاب که با لباس رزمی و پرچم بدست از کوچه خارج میشوند.
38_ پرچمها که در هوا میرقصند
(استادیوم).
39_ موزیک رزم نواخته میشود.
40_ آهنگران که میخواند.
***
41_ اسب بیسوار در معرکه به دنبال سوار خود میگردد.
42_ طلبه خیره به دنبال اوست.
43_ یک پرچم که افتاده است.
44_ پرچمهای بیشمار که در هوا پرواز میکنند.
45_ یک دست که افتاده است.
46_ دستهای بیشمار که مشت شده فریاد میکشند.
47_ یک تصویر از گنبد و بارگاه کربلا.
48_ یک تصویر از امام که محکم و استوار حرف میزند. (صدای آهنگران بر روی همه این تصاویر است).
روز _ خارجی _ داخلی نمای عمومی یک
[[page 211]] روستا و یک خانۀ روستائی
49_ دوربین به آرامی از نمای عمومی روستا به سمت یکی از خانههای گلی میرود دختر بچهای با نگاه منتظر از پشت شیشه پنجره اطاق خیره مانده است. پیرمرد و پیرزنی هم چشم در راهند.
50_ عکس یک روحانی جوان به همراه آینه و شمعدان روی طاقچه است.
51_ چهره زیبای یک عروس که وارد قاب آینه میشود. دستی بر آئینه غبار گرفته میشود.
□ شب _ خارجی _ عملیات
52_ صدای جنگ همچنان در اوج است ولی در زمینههای دورِ تصویر.
53_ جسدی نورانی در جلوی تصویر دراز کشیده شده است تکهای از عمامه دور پیشانی خونین جسد پیچیده شده است دو نفر دو سر یک عمامه را گرفته آن را باز میکنند و بر روی جسد میاندازند.
□ ادامه سکانس روستا
54_ بر کف اطاق همان منزل روستائی یک کتاب قصه کودکان افتاده است. که روی جلد آن مربوط به سرگذشت زندگی دختر سه سالهی امام حسین رقیه(س) است.
55_ طوفان شدیدی برخاسته است. پنجرههای اطاق را به هم میکوبد. ورقهای کتاب سریع باز میشوند. دختر بچه که خیره مانده است. و طوفان زلفهای او را به هر سو میپراکند.
56_ طوفان تمام روستا را فراگرفته است. و از دور صدای روضهای خونین میآید. خاک و گرد و غبار _ در کوچه باغها بیداد میکند. بیابان که طوفانی است. در اوج طوفان بر روی تپهای چند مرد تابوتی را پیش میآورند. که طوفان لباسهای آنها را و کفن مرده را به شدت میرقصاند.
57_ زلفهای دختر بچه که با طوفان دمساز است.
58_ آئینه داخل طاقچه که میشکند.
59_ یک تصویر از عروس که سیاه پوشیده است.
[[page 212]]60_ مردها تابوت را میآورند.
61_ صدای کویتی پور و یا فخری میآید که میخواند.
چه دشوار است پیمودن به هجران تو منزلها...
الا یا ایها الساقی ادر کأساً و...
□ ادامه سکانس جبهه
62_ همان طوفان شدید در جبههها و سنگرها جریان دارد.
63_ جبههها خالی است و خاموش.
64_ بر روی پدافندها کسی نیست.
65_ از داخل یک سنگر یک مرد بلند قامت بیرون میآید و بطری محتوی مایعی را سر میکشد. یک نفر با او به انگلیسی صحبت میکند.
66_ در پس زمینۀ پرچم جمهوری اسلامی ایران بر فراز تپهای خورشید غروب میکند.
67_ طوفان همچنان به شدت جریان دارد.
□ خارجی _ غروب _ جماران
68_ طوفان در کوچه پس کوچههای جماران جریان دارد.
69_ برگهای درختان جماران همه میریزند.
70_ کوچه پر از برگ درختان خزان زده
71_ موسیقی آرام و سنگین و مرثیهوار.
72_ حسینیه خالی است روی صندلی امام یک دسته گل نشسته است.
73_ طوفان پارچه صندلی را میخواهد بکند.
74_ همه جا طوفان خشمگین بیداد میکند.
□ خارجی _ صبح _ مصلای تهران
75_ طوفان و غبار در مصلا آدمها را محو کرده است.
76_ یک اسب بیسوار در میان گرد و غبار مصلا و در ازدحام جمعیت به این سو و آن سو میرود.
□ شب _ خارجی _حیاط فیضیه
77_ طلبه را حالتی رفته است که از خود بیخود شده است. طلاب دیگر دور او جمع شدهاند و زیر دستهای او را گرفته و تا حجره میآورند. (موسیقی آرام)
78_ بر سر در کتابخانه فیضیه زیر عکس امام عکس آیةا... خامنهای دیده میشود.
79_ طلبه در حجرۀ خود تنها است. عبا را از جا رختی برداشته و روی دوشش میاندازد و به نماز میایستد.
همان صدای طبل و سنج خوزستانی اوّل فیلم روی این تصویر مینشیند. تا پایان صدای طبل یک تصویر از روزنامه یک تصویر از تصاویر طلبه در جبهه که بر دیوار حجره نصب هستند داریم. و کاتهای بین این دو سریعتر میشوند. در پایان صدا و تصویر به تدریج محو میشوند.
تابستان 1369
[[page 213]]