بمناسبت درگذشت مرجع تقلید و عالم روحانی؛

خاطراتی از آیت الله موسوی اردبیلی از جلسات درس امام خمینی(ره)

یکی از امتیازات امام این بود که در روزهای جمعه در مدرسه فیضیه، مدرس زیر کتابخانه، درس اخلاق می گفت. طلبه کم می آمد، آقای مطهری، آقای سید عبدالغنی اردبیلی و چند نفر دیگر بودند، من هم می رفتم، بقیه بازاری بودند. تقریباً مدرس از بازاریها پر می شد. تعدادی مخالف هم داشت. همین طور که ایشان فرموده بودند ظرف آقا مصطفی را آب می کشیدند. من یادم هست وضو می گرفتم که به درس اخلاق امام بروم، یک نفر از همشهری های ما آمد گفت: «حالا وضو می گیری نماز بخوانی»؟ گفتم، می روم درس اخلاق. گفت: «درس صوفیه می روی، صوفی بشوی

کد : 142487 | تاریخ : 03/09/1398

روابط عمومی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره): آیت‌الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، که از مراجع تقلید جهان تشیع و از پیشگامان انقلاب اسلامی ایران و یکی از نزدیک‌ترین یاران امام خمینی(ره) و بنیانگذار دانشگاه «مفید» به شمار می‌آید. آیت‌الله موسوی اردبیلی سحرگاه سیزدهم رجب ۱۳۴۴ هجری قمری، مقارن با سالروز میلاد امیرالمومنین‏ علی علیه السلام و برابر با ۸ بهمن ۱۳۰۴ هجری شمسی  در شهر اردبیل، در خانواده‏‌ای روحانی متولد و تحصیلات خود را تحت نظر پدر آغاز نمودند و تا سن ۱۸ سالگی در زادگاه خود ادبیات فارسی، ریاضیات، مقدمات و بخشی از دروس سطح حوزوی را فراگرفتند.

 
در سال ۱۳۲۲ به قم مهاجرت کردند و در حوزه علمیه به تحصیل مشغول شدند و باقی دروس سطح را نزد اساتیدی چون حضرات آیات گلپایگانی، سید احمد خوانساری، میرزا مهدی مازندرانی و سلطانی فرا گرفتند و سپس در دروس خارج فقه و اصول حضرات آیات  بروجردی، سید محمد داماد و حجت کوه‌کمری حاضر شدند و همزمان، به تدریس دروس سطوح عالی پرداختند. در سال ۱۳۲۴ برای استفاده از حوزه علمیه نجف اشرف، به عراق عزیمت کردند و در آن شهر به مدت دو سال در دروس حضرات آیات عظام خویی و حکیم و شیرازی حاضر شدند.
 
 در سال ۱۳۲۷ به جهت بیماری پدر به ایران مراجعت کرده و در حوزه علمیه قم تحصیلات خود را ادامه دادند. در سال ۱۳۳۹ در پی ابتلا به بیماری سختی، ناچار به اردبیل مراجعت کرده و در آن شهر به تدریس و تربیت طلّاب و انجام فعّالیت‌های اجتماعی پرداختند.
 
 آیت الله موسوی اردبیلی از اوان جوانی به همراه تحصیلات حوزوی خود، مجدّانه در فعّالیت‌های اجتماعی و سیاسی شرکت می‌کردند. خطابه‌های پرشور او در مساجد شهرهای مختلف از جمله ارومیه، همدان، اردبیل، بابل، بندر انزلی در طول سال‌های دهه‌های ۲۰ و ۳۰ در ایجاد تحرّکات سیاسی و اجتماعی آن شهرها، تاثیر بسیاری برجای گذاشت.
 
پس از بازگشت به اردبیل این مجاهدات شکل جدّی‌تری به خود گرفت به طوری که او به عنوان کانون تحرکات ضدحکومتی در اردبیل و آذربایجان شناخته شده و از سوی سازمان امنیت رژیم شاه تحت تعقیب قرار گرفت. به این ترتیب مجبور به خروج از اردبیل و مهاجرت به تهران شدند. از هنگام مهاجرت به تهران در سال ۱۳۴۷ تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، او در کنار تلاش‌های علمی خود، با تاسیس و اداره مراکزی چون موسسه مکتب امیرالمومنین(ع)، کانون توحید و مدارس مفید، به تربیت جوانان و دانشجویان مسلمان پرداخته و ضمن آشنا کردن آنان با مبانی اسلامی، در کنار سایر همرزمان خویش، از جمله آیت الله شهید مطهری و آیت الله شهید بهشتی، بذر انقلاب را در دل جوانان مسلمان کاشته و کادرهای اجرایی آینده انقلاب را تربیت کردند. بسیاری از آن جوانان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی عهده‌دار مسؤولیت‌های مهمّی از جمله وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری یا سفارت شدند و نقش چشمگیری در اداره کشور ایفا کردند.
 
با اوج‌گیری انقلاب اسلامی و مهاجرت امام خمینی (ره) به پاریس در سال ۱۳۵۷، شورای انقلاب اسلامی تشکیل شد و ۵ نفر از مهم‌ترین شخصیت‌های انقلابی، از جمله آیت الله موسوی اردبیلی، از سوی امام به عضویت این شورا منصوب شدند. این شورا رهبری انقلاب اسلامی را تا پیروزی آن و همچنین اداره کشور را تا استقرار نهادهای برخاسته از قانون اساسی به عهده گرفت. حضرت امام خمینی (ره) نخست آیت الله موسوی اردبیلی را به دادستانی کل کشور و پس از شهادت آیت الله بهشتی، به ریاست دیوان عالی کشور منصوب کردند.
 
به این ترتیب تا چند ماه پس از رحلت امام خمینی(ره) در سال ۱۳۶۸ ریاست قوه قضاییه ایران را بر عهده داشتند. از مهم‌ترین اقدامات وی در این مدت، تجدید نظر و بازنویسی قوانین قضایی ایران و تطبیق آن با فقه شیعه بود. از جمله سایر سمت‌های وی در این سال‌ها می‌توان به عضویت در نهادهای مهمی چون مجلس خبرگان قانون اساسی، شورای بازنگری قانون اساسی، مجلس خبرگان رهبری، شورای عالی انقلاب فرهنگی و هیات امنای فرهنگستان علوم اشاره کرد.

در ادامه بخشی از خاطرات ایشان که توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) گردآوری و در کتاب سلسله موی دوست منتشر شده است، از نظر می گذرد:

امام از اشخاص معروف حوزه

من در سال 1322 به قم آمدم. آن موقع 17 ساله بودم. صرف، نحو، معانی، بیان، معالم، شرایع و شرح لمعه را خوانده بودم و بعد به قم آمدم. در همان مدت، تدریس هم می کردم. حوزه قم آن روزها بسیط بود و طلبه زیادی نداشت، فکر می کنم حداکثر دو هزار و پانصد تا سه هزار نفر (از علمای شهر، قدیم و جدید و طلبه  ها و فضلا) بودند. لذا کسی که وارد حوزه می شد، هم زود شناخته می شد و هم آقایان و بزرگان را زود می شناخت. از کسانی که اسم آنها در آن روزها در حوزه برده می شد سه نفر در رأس بودند. مرحوم آقای حجت، مرحوم آقای سید محمدتقی خوانساری، مرحوم آقای صدر، اشخاص دیگری از جمله مرحوم امام هم معروف بودند.[1]

درس صوفیه می روی، صوفی بشوی؟

یکی از امتیازات امام این بود که در روزهای جمعه در مدرسه فیضیه،  مدرس زیر کتابخانه  درس اخلاق می گفت. طلبه کم می آمد، آقای مطهری، آقای سید عبدالغنی اردبیلی و چند نفر دیگر بودند، من هم می رفتم، بقیه بازاری بودند. تقریباً مدرس از بازاریها پر می شد. تعدادی مخالف هم داشت. همین طور که ایشان فرموده بودند ظرف آقا مصطفی را آب می کشیدند. من یادم هست وضو می گرفتم که به درس اخلاق امام بروم، یک نفر از همشهری های ما آمد (عصر بود و وقت نماز نبود) گفت: «حالا وضو می گیری نماز بخوانی»؟ گفتم، می روم درس اخلاق. گفت: «درس صوفیه می روی، صوفی بشوی».[2]

درسْ عمومی نشود

امام نخست فلسفه می گفتند بعد ادامه ندادند. فقط یک فلسفه خصوصی می گفتند که آقایان اخوان مرعشی، شرکت می کردند، و قید کرده بودند که درس عمومی نشود و هر کسی شرکت نکند. آقای سید عبدالغنی اردبیلی که در درس فقه و اصول امام شرکت می کرد، شنیده بود که امام درس فلسفه می گویند، به درس فلسفه هم رفته بود. اخوان مرعشی به او گفته بودند شرکت نکنید (من این را از خود عبدالغنی نقل می کنم). ایشان می گفت من رفتم به امام گفتم، می خواستم بیایم درس فلسفه ولی اخوان مرعشی ممانعت کردند. امام به آنها گفته بود به ایشان کار نداشته باشید. لذا ایشان در درس شرکت کردند و درس منظومه را از اول تا آخر نوشته  اند. الآن مشغول تصحیح هستند تا به عنوان تقریر درس منظومه امام چاپ کنند.[3]

تحسین همگان از رفتار و منش امام

امام درس رسائل می گفت، آقای گلپایگانی کفایه، آقا سید احمد خوانساری مکاسب و آقا سید محمد داماد رسائل تدریس می کرد. شاگردان هر کدام 10 تا   20 نفر بودند. امام و آقای گلپایگانی در حجره دارالشفا تدریس می کردند. از همان روزها، برخورد، پوشش و رفت و آمد امام با دیگران تفاوتهایی داشت؛ بسیار منظم و وزین بود. از همان وقتها، رفتار و منش ایشان تحسین همگان را بر می انگیخت و همه جا از ایشان با وقار یاد می شد. در آن سالها معمولاً از حضرت امام با عنوان آقا روح  اللّه  یاد می کردند، بعضی  ها هم می گفتند، حاج آقا روح اللّه. دیگران هم خوب بودند، اما ایشان وقار خاصی داشتند.[4]

این بحثها سطح هم نیست

من سطح و رسائل را نزد آقای حاج مرتضی حائری خواندم. بعد کفایه را نزد آقای سلطانی خواندم و در سال 26 به نجف رفتم. هنوز به نجف نرفته بودم که امام درس خارج را شروع کرد. خاطرم هست اول که درس خارج را شروع کرد بحث خیارات مکاسب بود. جمعیت زیادی شرکت کرده بودند به طوری که مقبره ای که از دربورودی حرم بیرون می آیید دست چپ، مقبره دوم ـ مقبره درازی است ـ آن مقبره تقریباً پر شد. من آن وقت به درس ایشان رفته بودم. از هنگام شروع درس خارج بعضی از طلبه  ها با کتاب آمده بودند، و سن آنها جوری بود که معلوم بود خارج  خوان نیستند. امام فرموده بود: «این بحثها سطح هم نیست». مثلاً جوری می خواست بگوید که کتاب نیاورید. و آنهایی که به قصد سطح آمده اند نیایند.[5]

تقید امام به آداب و حریم افراد

مدتی در نجف بودم (دو سال و اندی) بعد به قم برگشتم. در آن زمان درس امام عمومی، و به غیر از درس آقای بروجردی از درسهای دیگر شلوغ تر بود. محل درس هم به مسجد سلماسی آمده بود. اول در مسجد محمدیه بود. آقای شریعتمدار هم در مسجد مدرسه حجتیه درس می گفت. یک نفر از طلبه  ها رفته بود به آقایشریعتمدار گفته بود شما بیایید مسجد محمدیه تدریس کنید، و امام که جمعیت درسشان بیشتر است در مسجد مدرسه حجتیه تدریس کند. آقای شریعتمدار جواب نداده بود. ایشان در خیابان حضرت امام را دیده بود و گفته بود شما تشریف بیاورید در مسجد مدرسه حجتیه درس بگویید و من درسم را به مسجد محمدیهمنتقل می کنم. امام از دست این طلبه که این حرف را زده بود، خیلی منکسر شده بود. آقا شیخ اسداللّه  نجف  آبادی نقل می کند: «امام آمد بعد از درس منقلب بود. گفت یکی از شماها به بزرگان حوزه جسارتی کرده و گفته جای درسشان را به ما بدهند و بیایند اینجا درس بگویند. بعد فرمود، این آقا برود توبه کند و از آن آقاعذرخواهی کند. البته من عذرخواهی کردم اما من جسارت نکرده بودم، آن آقا که جسارت کرده، او باید عذرخواهی می کرد». امام خیلی به آداب و حریم افراد مقید بود.[6]

وسعت و پرکاری امام

امام خیلی وسیع کار می کرد. من یادم هست ایشان وقتی درس فلسفه در صحن حضرت معصومه علیها سلام می گفت بلافاصله درس دیگری می گفت. این درس که تمام می شد بیرون می آمد و حدود 5 دقیقه از این طرف صحن به آن طرف قدم می زد و برمی گشت درس دیگری را شروع می کرد. همین قدر در عرض 5 دقیقه که از حجره بیرون بیاید قدم بزند و برگردد یک فرج ه ای برای او بود. شاگردانش هم زیاد بودند به طوری که مسجد سلماسی پر می شد.[7]

شرکت امام در درس بعنوان آموزش نه تشریفات

معمولاً وقتی فضلا به تدریس مشغول می شوند، دیگر درس نمی خوانند خودشان را مستغنی می دانند؛ اگر بخوانند هم، تشریفاتی می خوانند. مثلاً آقای سلطانی به درس آقای صدر می رفت خودش هم اظهار می داشت که ما باید تشریفاتی برویم. این رفتن را برای خودشان تشریفات حساب می کنند. یکی از افرادی که در این سطح بودند و درس آقای بروجردی می رفتند و به جدّ درس را به عنوان درس و به عنوان آموزش نگاه می کردند، امام بود؛ دلیلش هم نوشتن درس آقای بروجردی بود.[8]

گستردگی مطالعات امام

من کتاب بیع امام را که مطالعه می کردم در بحث معاطاة به سیره که می رسد راجع به تاریخ طبیعی (البته اسم تاریخ طبیعی را نمی آورد) اینکه معاطاة از چه زمانی در میان مردم شروع شده مطالب مفیدی طرح نموده است ـ فقهاء معمولاً با تاریخ کاری ندارند. معمولاً می گویند در شرایع سابق چیزهایی بوده و همان (کتب علیکم الصیام کما کتب علی  الذین من قبلکم)[9] به این جور چیزها تمسک می کنند اما اینکه بیایند ریشه  یابی کنند و سابقه مسأله را بررسی کنند که مثلاً الفاظ در میان بشر نبوده، حرف زدن نبوده و مبادلات در میان مردم با معاطاة انجام می شده بنابراین بیع فعلی و عملی از نظر تاریخی مقدم بر بیع لفظی است کاری به این امور ندارند ـ ایشان در تمسک به سیره می گویند: سیره متشرعه نیست که به دورۀ ائمه برگردد. این سیرۀ عقلا است. سیرۀ بنی نوع بشر است. مردم معاملات داشتند در حالی که هنوز الفاظ در میان مردم رواج پیدا نکرده بود. اینها را که من در آنجا دیدم تعجب کردم و پی بردم که این مطالعات را هم امام داشته است. نمونۀ دیگر از گستردگی مطالعات حضرت امام این بود که کتاب شعر مطالعه می کرد. امام یک شاعر قوی است. پیداست که مطالعاتی در شعریات و ادبیات داشته است. چگونه ایشان جمع کرده؟ خود ایشان گاهی می گفت: «من از مقدس اردبیلی از این جهتش خوشم می آید، در عین حال که خیلی مقدس است، خیلی روشنفکر است؛ بسته فکر نمی کند. درباره ایشان این صادق است که در عین حال که جهانی و طبق روز فکر می کرد از جنبه سنتی بودنش هم ذره ای کم نشده بود».[10]

 

من در سال 1322 به قم آمدم. آن موقع 17 ساله بودم. صرف، نحو، معانی، بیان، معالم، شرایع و شرح لمعه را خوانده بودم و بعد به قم آمدم. در همان مدت، تدریس هم می کردم. حوزه قم آن روزها بسیط بود و طلبه زیادی نداشت، فکر می کنم حداکثر دو هزار و پانصد تا سه هزار نفر (از علمای شهر، قدیم و جدید و طلبه  ها و فضلا) بودند. لذا کسی که وارد حوزه می شد، هم زود شناخته می شد و هم آقایان و بزرگان را زود می شناخت. از کسانی که اسم آنها در آن روزها در حوزه برده می شد سه نفر در رأس بودند. مرحوم آقای حجت، مرحوم آقای سید محمدتقی خوانساری، مرحوم آقای صدر، اشخاص دیگری از جمله مرحوم امام هم معروف بودند.[1]

درس صوفیه می روی، صوفی بشوی؟

یکی از امتیازات امام این بود که در روزهای جمعه در مدرسه فیضیه، ـ  مدرس زیر کتابخانه  درس اخلاق می گفت. طلبه کم می آمد، آقای مطهری، آقای سید عبدالغنی اردبیلی و چند نفر دیگر بودند، من هم می رفتم، بقیه بازاری بودند. تقریباً مدرس از بازاریها پر می شد. تعدادی مخالف هم داشت. همین طور که ایشان فرموده بودند ظرف آقا مصطفی را آب می کشیدند. من یادم هست وضو می گرفتم که به درس اخلاق امام بروم، یک نفر از همشهری های ما آمد (عصر بود و وقت نماز نبود) گفت: «حالا وضو می گیری نماز بخوانی»؟ گفتم، می روم درس اخلاق. گفت: «درس صوفیه می روی، صوفی بشوی».[2]

درسْ عمومی نشود

امام نخست فلسفه می گفتند بعد ادامه ندادند. فقط یک فلسفه خصوصی می گفتند که آقایان اخوان مرعشی، شرکت می کردند، و قید کرده بودند که درس عمومی نشود و هر کسی شرکت نکند. آقای سید عبدالغنی اردبیلی که در درس فقه و اصول امام شرکت می کرد، شنیده بود که امام درس فلسفه می گویند، به درس فلسفه هم رفته بود. اخوان مرعشی به او گفته بودند شرکت نکنید (من این را از خود عبدالغنی نقل می کنم). ایشان می گفت من رفتم به امام گفتم، می خواستم بیایم درس فلسفه ولی اخوان مرعشی ممانعت کردند. امام به آنها گفته بود به ایشان کار نداشته باشید. لذا ایشان در درس شرکت کردند و درس منظومه را از اول تا آخر نوشته  اند. الآن مشغول تصحیح هستند تا به عنوان تقریر درس منظومه امام چاپ کنند.[3]

تحسین همگان از رفتار و منش امام

امام درس رسائل می گفت، آقای گلپایگانی کفایه، آقا سید احمد خوانساری مکاسب و آقا سید محمد داماد رسائل تدریس می کرد. شاگردان هر کدام 10 تا   20 نفر بودند. امام و آقای گلپایگانی در حجره دارالشفا تدریس می کردند. از همان روزها، برخورد، پوشش و رفت و آمد امام با دیگران تفاوتهایی داشت؛ بسیار منظم و وزین بود. از همان وقتها، رفتار و منش ایشان تحسین همگان را بر می انگیخت و همه جا از ایشان با وقار یاد می شد. در آن سالها معمولاً از حضرت امام با عنوان آقا روح  اللّه  یاد می کردند، بعضی  ها هم می گفتند، حاج آقا روح اللّه. دیگران هم خوب بودند، اما ایشان وقار خاصی داشتند.[4]

این بحثها سطح هم نیست

من سطح و رسائل را نزد آقای حاج مرتضی حائری خواندم. بعد کفایه را نزد آقای سلطانی خواندم و در سال 26 به نجف رفتم. هنوز به نجف نرفته بودم که امام درس خارج را شروع کرد. خاطرم هست اول که درس خارج را شروع کرد بحث خیارات مکاسب بود. جمعیت زیادی شرکت کرده بودند به طوری که مقبره ای که از دربورودی حرم بیرون می آیید دست چپ، مقبره دوم ـ مقبره درازی است ـ آن مقبره تقریباً پر شد. من آن وقت به درس ایشان رفته بودم. از هنگام شروع درس خارج بعضی از طلبه  ها با کتاب آمده بودند، و سن آنها جوری بود که معلوم بود خارج  خوان نیستند. امام فرموده بود: «این بحثها سطح هم نیست». مثلاً جوری می خواست بگوید که کتاب نیاورید. و آنهایی که به قصد سطح آمده اند نیایند.[5]

تقید امام به آداب و حریم افراد

مدتی در نجف بودم (دو سال و اندی) بعد به قم برگشتم. در آن زمان درس امام عمومی، و به غیر از درس آقای بروجردی از درسهای دیگر شلوغ تر بود. محل درس هم به مسجد سلماسی آمده بود. اول در مسجد محمدیه بود. آقای شریعتمدار هم در مسجد مدرسه حجتیه درس می گفت. یک نفر از طلبه  ها رفته بود به آقایشریعتمدار گفته بود شما بیایید مسجد محمدیه تدریس کنید، و امام که جمعیت درسشان بیشتر است در مسجد مدرسه حجتیه تدریس کند. آقای شریعتمدار جواب نداده بود. ایشان در خیابان حضرت امام را دیده بود و گفته بود شما تشریف بیاورید در مسجد مدرسه حجتیه درس بگویید و من درسم را به مسجد محمدیهمنتقل می کنم. امام از دست این طلبه که این حرف را زده بود، خیلی منکسر شده بود. آقا شیخ اسداللّه  نجف  آبادی نقل می کند: «امام آمد بعد از درس منقلب بود. گفت یکی از شماها به بزرگان حوزه جسارتی کرده و گفته جای درسشان را به ما بدهند و بیایند اینجا درس بگویند. بعد فرمود، این آقا برود توبه کند و از آن آقاعذرخواهی کند. البته من عذرخواهی کردم اما من جسارت نکرده بودم، آن آقا که جسارت کرده، او باید عذرخواهی می کرد». امام خیلی به آداب و حریم افراد مقید بود.[6]

وسعت و پرکاری امام

امام خیلی وسیع کار می کرد. من یادم هست ایشان وقتی درس فلسفه در صحن حضرت معصومه علیها سلام می گفت بلافاصله درس دیگری می گفت. این درس که تمام می شد بیرون می آمد و حدود 5 دقیقه از این طرف صحن به آن طرف قدم می زد و برمی گشت درس دیگری را شروع می کرد. همین قدر در عرض 5 دقیقه که از حجره بیرون بیاید قدم بزند و برگردد یک فرج ه ای برای او بود. شاگردانش هم زیاد بودند به طوری که مسجد سلماسی پر می شد.[7]

شرکت امام در درس بعنوان آموزش نه تشریفات

معمولاً وقتی فضلا به تدریس مشغول می شوند، دیگر درس نمی خوانند خودشان را مستغنی می دانند؛ اگر بخوانند هم، تشریفاتی می خوانند. مثلاً آقای سلطانی به درس آقای صدر می رفت خودش هم اظهار می داشت که ما باید تشریفاتی برویم. این رفتن را برای خودشان تشریفات حساب می کنند. یکی از افرادی که در این سطح بودند و درس آقای بروجردی می رفتند و به جدّ درس را به عنوان درس و به عنوان آموزش نگاه می کردند، امام بود؛ دلیلش هم نوشتن درس آقای بروجردی بود.[8]

گستردگی مطالعات امام

من کتاب بیع امام را که مطالعه می کردم در بحث معاطاة به سیره که می رسد راجع به تاریخ طبیعی (البته اسم تاریخ طبیعی را نمی آورد) اینکه معاطاة از چه زمانی در میان مردم شروع شده مطالب مفیدی طرح نموده است ـ فقهاء معمولاً با تاریخ کاری ندارند. معمولاً می گویند در شرایع سابق چیزهایی بوده و همان (کتب علیکم الصیام کما کتب علی  الذین من قبلکم)[9] به این جور چیزها تمسک می کنند اما اینکه بیایند ریشه  یابی کنند و سابقه مسأله را بررسی کنند که مثلاً الفاظ در میان بشر نبوده، حرف زدن نبوده و مبادلات در میان مردم با معاطاة انجام می شده بنابراین بیع فعلی و عملی از نظر تاریخی مقدم بر بیع لفظی است کاری به این امور ندارند ـ ایشان در تمسک به سیره می گویند: سیره متشرعه نیست که به دورۀ ائمه برگردد. این سیرۀ عقلا است. سیرۀ بنی نوع بشر است. مردم معاملات داشتند در حالی که هنوز الفاظ در میان مردم رواج پیدا نکرده بود. اینها را که من در آنجا دیدم تعجب کردم و پی بردم که این مطالعات را هم امام داشته است. نمونۀ دیگر از گستردگی مطالعات حضرت امام این بود که کتاب شعر مطالعه می کرد. امام یک شاعر قوی است. پیداست که مطالعاتی در شعریات و ادبیات داشته است. چگونه ایشان جمع کرده؟ خود ایشان گاهی می گفت: «من از مقدس اردبیلی از این جهتش خوشم می آید، در عین حال که خیلی مقدس است، خیلی روشنفکر است؛ بسته فکر نمی کند. درباره ایشان این صادق است که در عین حال که جهانی و طبق روز فکر می کرد از جنبه سنتی بودنش هم ذره ای کم نشده بود».[10]

 

 1- فصلنامه مفید؛ دانشگاه مفید، س 5، ش 4 (زمستان 1378)، ص 7.

 2 - همان؛ ص 10.

 3 همان؛ ص 9.

 4 همان‏جا.

5 همانجا  

6 همان؛ ص 12.

 7 همان؛ ص 17.

 8 همان‏جا.

 9ای اهل ایمان بر شما هم روزه داشتن واجب گردید چنانکه امت‏های گذشته را نیز فرض شده است. بقره / 183.

 10همان؛ ص 18.

 


انتهای پیام /*