دکتر رهنورد
درسهای عاشورا در عرصۀ اندیشه و رفتار سیاسی
رویارویی امام با دستگاه سیاسی حاکم، چه نوع چارچوب رفتاری را در مقابل حاکمیتها به دست میدهد؟ گسترۀ امر به معروف و نهی از منکر و مقابله با ظلم و انحراف تا کجاست و اصولاً قیام و یا انقلاب در چه مواردی تجویز میشود و با چه مراحلی همراه میگردد؟
چنانچه از لحاظ سیاسی، حرکت عاشورا در بستر تاریخی خود مطالعه شود، مشاهده میشود که قبل از امام حسین، روشهای دیگری از سوی ائمه اتخاذ شده بود و چنانچه این روشها در بستر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ویژۀ خود ملاحظه گردد، روشن میشود که ائمه بزرگوار قبل از ایشان به تناسب شرایط و مناسبات قدرت و مشروعیت حکومتها، یا توانایی و خلوص اطرافیان خود، یعنی میزان تضادها و توافقها، مواضع مختلفی را اتخاذ نموده بودند.
«امر به معروف» و «نهی از منکر»، چارچوب کلی سیرۀ سیاسی امام(ع)
در تحلیل نهایی از حرکت امام حسین که آیا اقدامی بوده است به قصد شهادت و ابلاغ پیام خون یا کسب قدرت و حکومت و حاکمیت، باید گفت در هر حال این حرکت در چارچوب امر به معروف و نهی از منکر جای میگیرد، چنانکه خودشان میفرمایند: برای امر به معروف و نهی از منکر و احیای سنت جدم، رسولالله، قیام نمودم؛ و این در حالی است که دستگاه حکومت و حاکم و رفتارهای وابسته به قدرت و همچنین روابط و مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ارزشی جامعه در وضعیتی است که آنچنان مشروعیت خود را از دست داده است که امر به معروف و نهی از منکر در چهرۀ قیام به سیف ظاهر میشود؛ حال آنکه در مراحل قبل توسط برادر و حتی خود ایشان، به صورتهای
[[page 174]]دیگری انجام میگرفت.
شرایط رویارویی و مبارزۀ قهرآمیز با نظام حاکم
در یک تعبیر کلی، به نظر میرسد قیام به سیف در شرایطی است که هر گونه مشروعیتی در حاکمیت از میان رفته باشد؛ یعنی ارزشها به تمامی و در هر گوشه و کنار و نهاد و اداره به پوستین وارونه تبدیل شده باشد (به فرمایش حضرت علی) و فقر و فاقه گریبان اکثریت مردم را گرفته و جامعه دوقطبی محض ـ آن هم با تراکم حجم قطب فقیر و لایه نازک قطب مرفه ـ شده باشد و با استحاله و دگرگونی انگیزههای اصلی تشکیل نظام و حکومت در فکر و رفتار مردم و حاکمان و همچنین، فساد تصمیم گیرندگان و مدیران و تضاد ماهوی حکومت با روحیات و کششهای مردم اعم از مذهبی، فرهنگی و اخلاقی... را نیز به همراه داشته باشد.
در چنین شرایطی، ایجاد آگاهی و خودآگاهی در مردم، از طریق آگاهان جامعه و حضور رهبری نیرومند با مکتبی پاسخگو و متعالی، مجموعهای است که شرایط مبارزهای را که به انقلاب منجر شود، فراهم میآورد. در حرکت عاشورا، که به یک نهضت تبدیل شد، اما به انقلاب یعنی زیر و رو شدن همه چیز و در دست گرفتن حکومت توسط معترضین منجر نگردید، مردم در مقابل آگاهیهایی که در اختیارشان قرار گرفت به جای پاسخ مثبت، سکوت، پیمان شکنی و خنجر زدن از پشت را یک جا برگزیدند... جز تنی چند...
امام حسین توانستند از آغاز، به دلیل اینکه حجت بر ایشان تمام شده بود، همراه با خاندان خود، به قیام به سیف اقدام کند، اما ایشان ضمن اینکه به پیروزی هدف اطمینان داشت، حجت را، بر مردم نیز تمام کرد و به یک معنا از دیدگاه تحلیل سیاسی، ایشان نه به صورت افراطی و تندروانه بلکه به شکل مرحلهای، فرهیخته و عقلایی رفتار نمودند. در این رابطه برداشت امام خمینی از نهضت عاشورا، به عنوان یک «مدل» با زمینههای مستدل و عقلانی اما در روند انقلاب، قابل مقایسه است. نخستین پیامها و سخنرانیها و به تعبیر دیگر
[[page 175]]
امر به معروفها و نهی از منکرهای ایشان از روز نخست تا مرحله تحقق انقلاب اسلامی، حدود 16-15 سال، نمایشگر جریان مرحله به مرحله امر به معروف و نهی از منکر در برخورد با رژیمی فاقد مشروعیت است.
رابطۀ مردم و رهبری در نهضت
امام حسین(ع) در حرکت خویش با مردم چه نسبتی دارند؟ و اصولاً مردم در تلقی امام چه جایگاهی دارند؟ آیا میتوان اجابت امام(ع) در پاسخ به نامههای کوفیان را دلیل بر مشروعیت خواست مردم در حرکتهای اجتماعی دانست؟ آیا در مقاطع دیگری از حرکت امام، میتوان موارد مشابهی سراغ گرفت؟
اگر در یک حرکت سیاسی، ایدئولوژی، رهبر، نخبگان، و مردم را از عناصر سازنده حرکت تلقی کنیم، باید بگوییم متأسفانه مردم و امام حسین(ع) با هم رابطۀ مشابهی نداشتند.
امام حسین(ع) بر آمادگی مردم تکیه کردند و آن را یکی از عوامل موفقیت تلقی نمودند؛ یعنی از دیدگاه ایشان، اعتراض باید در سطح وسیعی از نفوس انجام میگرفت تا احتمال پیروزی نسبی افزایش یابد، ولی عملاً مردم قول خود را زیر پا گذاشته و پیمانشکنی کردند و این یک تراژدی است. اما، امام حسین(ع) با نمونههای محدودی از مردم، و در حقیقت با نخبگانی که از خاندانش بودند، اعتراض خود را به صورت قیام به سیف انجام داد، چون به حقانیت راه خود باور داشت. امام آن مقطع را مناسبترین زمان اعتراض میدانست، زیرا حکومت بتمامی، مشروعیت خود را از دست داده بود. در این اعتراض کلّی، تنها یکی از عوامل وجوب اعتراض، حضور و آمادگی مردم است نه تمام وجوه مشروعیت اعتراض و حرکت. وقتی مردم خود را کنار کشیدند، که این ناشی از عدم بلوغ و ناپختگی ذهنی و معرفتی آنان و همچنین نشانه قدرت حاکمیت نامشروع در تبلیغ و تطمیع بود، باز عوامل
[[page 176]]متعدد دیگری که امام را از مدینه به سوی کوفه و کربلا بکشاند، در جای خود محفوظ بود. اگر بر مردم حجت تمام نشده بود، بر امام حسین، این حجت تمام شده بود که نمیباید با یزید بیعت کند و بر باطل صحّه گذارد.
حقانیت هدف، ملاک اصلی مشروعیت قیام و انقلاب
میتوان گفت وقتی هدف به وضوح دارای حقانیت است، در اقدام به اعتراض، حتی بدون مردم، نباید لحظهای درنگ نمود. در عین حال به قول قرآن کریم: «فوق ذی علم علیم» و از این روی امام چیزی میدانست که هیچ کس جز او، که نگرش عبد صالح آموزگار موسی را داشت، از آن خبر نداشت و بینش تقدیری و اطلاعات فوقبشری او نیز ابزار دیگری در انجام عمل بود. چنانکه قرآن کریم میفرماید: «جئت علی قدر یا موسی».
جایگاه و نقش نخبگان در مبارزات اجتماعی
در هر حال امروز یکی از تحلیلهایی که از مبارزات ربع آخر قرن بیستم میلادی و ربع اول قرن پانزدهم هجری در جهان اسلام به عمل میآید، عدم حضور نخبگان، از سویی و همچنین حضور میلیونی مردم از سوی دیگر است.
تشکلهای دینی ـ سیاسی که در روند مبارزه وجود داشتند و اغلب ترکیبی از نخبگان روحانی و دانشگاهی بودند و همچنین متفکران و اندیشمندان، اگر چه نقش داشتند، اما در مقابل آن سه دلیل که گذشت، در سایه قرار گرفتند. به یک معنا، تشکیلات منسجمتر سیاسی و فعالیتهای فکری، پس از انقلاب تا حدودی به تکاپو افتاد اما پا نگرفت و مردم به ارتباط مستقیم خود با شخص رهبر، که از نظر مردم کامل و دارای همۀ ابعاد بود؛ یعنی به تأسی و پیروی از امام خمینی، اکتفا کردند.
من معتقدم در جهان اسلام، هر گاه رهبری بتواند خوب مردم را بشناسد و بر انگیزههای دینی ـ انسانی و اخلاقی انسانها و ملت خود یا ملت اسلام تکیه کند، ساز و کار و شیوههای تحریک و قیام را در دل امت اسلام بشناسد و البته خود نیز شخص برتری باشد، به همین
[[page 177]]نحو حرکتها، میلیونی و مردمی و فاقد حضور نخبگان یا با حضور کم رنگ آنها خواهد بود.
در پایان باید بگویم، منطق «پخته شدن» و «رسیدن» که اصطلاحی است برای نشان دادن به اوج رسیدن و آماده شدن برای عمل، در هر حرکتی فرق میکند. در حرکت امام حسین، این پختگی و رسیدگی، در قلمروی سرشار از واقعیتهای عینی و محاسبه پذیر و همچنین حقایق فوق بشری و محاسبه ناپذیر، قابل بررسی است الا آن نکته که قبلاً اشاره شد که وقتی «حق» واضح و روشن است، اما یاران کمی دارد، اقدام برای کسی که حجت بر او تمام شده، ضروری به نظر میرسد.
حضور میلیونی مردم و عدم حضور نخبگان در حرکتهای منجر به انقلاب اسلامی را برخی از متفکران مثل حسن الترابی به دموکراتیک بودن این حرکتها تعبیر میکنند و البته نبود حضور نخبگان را نیز بیضایعه نمیدانند.
به نظر من بزرگترین نقطه قوت حرکتهای مبارزاتی اسلامی معاصر که از آگاهی وسیع تودهها برخوردار است ـ و این به دلیل پیوند با مذهب و اسلام است که در نفس خود، مبارزه با ظلم را در بردارد و فریضه میداند ـ حضور وسیع مردم است و نقطه ضعفش، یعنی فقدان نخبگان بعدها آشکار میشود، آنجا که مدیریتها و تشکیلات و تنوع افکار و اندیشهها سبب باروری و شکوفایی نظام در سیمای ارزشی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود میگردد.
نهضت امام حسین با عدم حضور ناکثین کوفه و با اتکا به نخبگانی از خاندان نبوت و امامت و معدودی از یاران، که حجّت بر آنها تمام شده بود، صورت گرفت و البته در ارسال پیام و بشارت حقانیت و پیروزی مؤمنین بر کافرین، پیروز شد.
برجستگی وجهۀ مردمی در نهضت امام خمینی(س)
امام خمینی در یک مقایسه، از هر دو وجه مردمی و نخبگی در پیروان خود، بهرهمند بود الّا اینکه اولاً: حضور چشمگیر مردم در مبارزه آنقدر برجسته و نیرومند بود که نخبگان را در سایه قرار داد. و ثانیاً: نوع ارتباط فکری مردم و رهبری با پشتوانه دینی، آنقدر قوی بود که خود به خود هر نوع تشکل واسط فکری و اندیشگی را کماثر نمود و ثالثاً: در هر
[[page 178]]حال هجوم سنتهای عامه آنچنان نیرومند صورت گرفت که هر گونه فکر و عادت نخبگی را که جنبه آگاهانه و فعال داشت ذوب و مضمحل مینمود.
برخی دیدگاهها حرکت انبیا و ائمه و پیروی مردم را در چارچوبهای رفتاری کاریزماتیک تحلیل میکنند، در این خصوص چه نظری دارید؟
کاریزماتیک بودن شخصیت رهبر و اندیشه او، یعنی وجود مشروعیتی فوق بشری، البته در حرکتها عنصر مؤثری است، اما در نظر ماکس وبر کاریزما مفهومی فراگیر داشت که ناپلئون و هیتلر را هم دربرمیگرفت؛ حال آنکه ما میتوانیم از کاریزما تنها انتظار مذهبی و مشروعیتهای مربوط به آن را مد نظر قرار دهیم. در هر حال انسانها به دلیل سائقه روحی خداگرای خود به دنبال رهبرانی هستند که جاودانگی و خلود و عناصر فوقبشری در شخصیتهای آنان بارز باشد و این امر به طور طبیعی مشروعیت بیشتری ایجاد میکند. در شخصیت ائمه، چنانکه از روایات برمیآید وجوه فوقبشری در کنار وجود عنصری فانی، حضور دارد. اینکه آدم نور وجود این شجرۀ طیبه را بر ساق عرش دید، خود تمثیلی از آفرینش خاص و استثنایی ایشان است و جاذبه پیامبر و آل گرانقدرش در چشم و دل مردم قطعاً دلایل زیادی دارد که یکی از آنها گوهر متعالی سرشت و شخصیت و رفتار معصومانه آنان است که پیوسته آنها را در قلهای دست نایافتنی اما دیدنی قرار میدهد.
در وجود امام خمینی نیز وجه کاریزماتیک میراثی بود که از اجداد طاهرینش به ارث برده بود و در دل و جان مردم از چنان مشروعیتی برخوردار بود که پیش از ایشان در مورد کمتر رهبر مذهبیای دیده شده است.
مدل عاشورایی در رفتار سیاسی امام خمینی(س)
اگر در چارچوب حدیث معروف امام صادق به مسائل بنگریم که هر روز عاشورا و هر خاک کربلاست، هر جا که ظلم و ظالم و مظلومی وجود داشته باشد و البته شرایط نیز مناسب تشخیص داده شود، مدل عاشورا یک مدل رفتاری برای همه مبارزین است، امروز روابط بینالملل، رابطه گرگ و میشی است. نظام بینالملل نظام سلطه قدرتهای سفاک و
[[page 179]]بزرگ بر قدرتهای کوچک و ضعیف است. امام خمینی در جای جای رفتار سیاسی خود در رابطه با جهان، مدل عاشورا را یادآور میشد و این در حالی بود که ایشان قدرتهای بزرگ و دولت اشغالگر فلسطین را سفاکان و یزیدیان عصر میدانست، اما آن مدل را به صورتی عقلانی و همراه با شور ویژۀ انقلابی خود مطرح میکرد، مانند این کلام: اگر هر یک از مسلمانان یک سطل آب بریزد، اسرائیل را سیل خواهد برد. این جمله به نظر طنز آلود میآید، اما به حقیقتی اشاره دارد و آن اینکه باید در کنار ایدئولوژی و رهبری، مردم هم وجود داشته باشند، فریاد اعتراض مردم به هر شکل که منعکس شود مانند سیلی است به راه افتاده از سیلان سطلهای کوچک آب که حتی کوهها را از جا برمیکند، چه رسد به تپههای شنی!
[[page 180]]