مقدمه
رویکردهای تفسیری، بر مبنای معرفتشناسی استوار است. هر یک از مفسّران کوشیدهاند، پیام کلام الهی را به بشریت عرضه کنند. از این میان، عدهای رویکرد عرفانی را برای این هدف برگزیدهاند و با مبنایی که خاص خودشان است، دیدگاههای خود را ارائه کردهاند، آن هم با توجه به این نکته که مفسَّر و مفسِّر، هر دو از مراتب و لایههایی برخوردارند و نمیتوان تنها به الفاظ اکتفا کرد و در آن متوقف ماند، بلکه باید با الفاظ به صید معانی رفت و از طریق عالم الفاظ، عوالم دیگر را، یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت؛ به هدفِ رسیدن به آن حقیقت نهانی. در این رابطه، عرفا تاکنون آثار گرانسنگی را از خود بر جای گذاشتهاند؛ از جمله آنها امام خمینی(رحمةالله) است که با ذوق عرفانی به تفسیر آیات نشسته و با نگرش خاص خود، مبنی بر اینکه عرفان بزرگترین معجزۀ قرآن است، از آیات قرآن تفسیر عرفانی ارائه کرده است. مسائل بزرگ عرفانی که در نزد فلاسفۀ یونان سابقه نداشت، ارسطو و افلاطون بزرگترین فلاسفۀ عصر خود، از رسیدن به آن عاجز بودند، تنها کتابی که مسائل عرفانی در آن به بهترین شکل بیان شده، قرآن کریم است.
با توجه به این نکته، عرفان در نزد امام خمینی(رحمةالله)، به دلیل آنکه منشأ آن خود قرآن
[[page 265]]است، از اهمیت والایی برخوردار است و مطمئنترین راه برای رسیدن به لایهها و زاویۀ پنهانی آن، رویکرد عرفانی است. اینکه عرفان تا چه حد در اندیشۀ تفسیری ایشان سایه افکنده و اندیشههای تفسیریشان متأثر از عرفان است، با تبیین مبانیشان در این خصوص آشکار خواهد شد.
پیش از بررسی میزان این تأثیرگذاری، یادآوری این نکته لازم است که در بیانات و نوشتههای ایشان مطالبی وجود دارد که دارای دو جنبه و دو لحاظ هستند. غفلت از این دو، ممکن است این تصور را در انسان به وجود بیاورد که در کلماتشان تناقض وجود دارد.
در بعضی گفتهها و نوشتههای ایشان، مفسّران در ارائۀ تفسیر قرآن کریم ناکام معرفی شده است:
به عقیدۀ نویسنده، تاکنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده، بهطور کلّی معنی «تفسیر» کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد. این کتاب شریف که به شهادت خدای تعالی کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق در سلوک انسانیت است، باید مفسّر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب و حیث راهنمایی به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلّم بفهماند. مفسّر وقتی «مقصد» از نزول را به ما فهماند، مفسّر است؛ نه «سبب» نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است.
امام خمینی(رحمةالله) نبود تفسیر واقعی برای قرآن را با این پیشفرض بیان میکند که «قرآن سرّ است، سرّ سرّ است، سرّ مستسر به سرّ است».
این حقیقت برای احدی حاصل نشود به علوم رسمیه و نه به معارف قلبیه و نه به مکاشفۀ غیبیّه، مگر به مکاشفۀ تامّۀ الهیّه برای ذات مبارک نبیّ ختمی صلی الله
[[page 266]]علیه وآله در محفل انس «قاب قوسین» بلکه در خلوتگاه سرّ مقام «أو أدنی». و دست آمال عائلۀ بشریه از آن کوتاه است مگر خلّص از اولیاء الله که به حسب انوار معنویّه و حقایق الهیّه با روحانیت آن ذات مقدس مشترک و به واسطۀ تبعیت تامه فانی در آن حضرت شدند، که علوم مکاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقّی کنند.
بر این اساس، مبادا کسی خیال کند که با تبیین یک بعد از ابعاد قرآن کریم، به اوج قلۀ معارف آن دسترسی پیدا کرده، بلکه به قول امام علی(علیه السلام)، قرآن دریایی است که ژرفای آن قابل درک نیست. رمز جاودانگی قرآن نیز در همین امر نهفته است که در هر عصر و زمان، با اینکه با تحقیق و پژوهش، پژوهشگران و محققان مطالب نو و تازه برای بشریت عرضه میشود؛ اما در عین حال، جای تحقیق و پژوهش بیشتر، همچنان باقی است.
برخی کلماتشان جنبۀ اثباتی دارد؛ بدین معنا که زحمات مفسّران را در ارائۀ تفسیر قابل قدردانی و سعی آنها را مشکور میداند:
مقصود ما از این بیان، نه انتقاد در اطراف تفاسیر است؛ چه که هر یک از مفسّرین زحمتهای فراوان کشیده و رنجهای بیپایان برده، تا کتابی شریف فراهم آورده: «فلله دَرُّهُم وعلی الله أجرُهُم»، بلکه مقصود ما آن است که راه استفاده از این کتاب شریف را که تنها کتاب سلوک الی الله و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است و بزرگتر وسیله رابطۀ بین خالق و خلق و عروة الوثقی و حبل المتین تمسّک به عزّ ربوبیت است، باید به روی مردم مفتوح نمود. علماء و مفسِّرین، تفاسیر فارسی و عربی بنویسند و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورات عرفانی و اخلاقی و بیان کیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دار الغرور به دار السرور و الخلود باشد؛ بهطوری که
[[page 267]]در این کتاب شریف به ودیعت گذاشته شده.
با کنار هم قرار دادن این گفتهها و مقایسة آنها، روشن میشود که ایشان با سعی و تلاش نویسندگان و پژوهشگران کاملاً موافق است و آنها را به غور بیشتر تشویق میکند و خود نیز بر همین اساس برای معرفی معارف الهیه، اقدام به شرح و تفسیر برخی آیات میکند؛ البته با این تعبیر که «حرباء را چه رسد که بخواهد خورشید تابان را توصیف کند و یا بیمارچشم کجا تواند که قصد نگاه کردن به تابش نور آن را نماید!». ایشان سخن عدهای را که به بهانۀ اینکه ممکن است به تفسیر به رأی دچار شوند، از تفسیر سر باز میزنند، مردود میداند و معتقدند که نباید به بهانه نهی از تفسیر به رأی، این راه را سد کرد.
رویکرد عرفانی امام خمینی(رحمةالله) به تفسیر
در نظر امام خمینی(رحمةالله) قرآن و عرفان، در موضوعات مختلف رابطۀ تنگاتنگی دارند. یکی از رهآوردهای قرآن این بود که فلسفۀ یونانی را به عرفان شهودی مبدّل ساخت و در عرصههای گوناگون تحول ایجاد نمود و عرفان را به مسیر اصلیاش هدایت کرد و موجب شد که عرفان جایگاه اصلی خود را بیابد. متقابلاً درک صحیح قرآن و برداشت عمیق از آن، از مجرای عرفان امکانپذیر است. برای روشن شدن این رابطه و میزان تأثیرگذاری که اندیشۀ تفسیری امام خمینی(رحمةالله) بر آن استوار است، مبانی تفسیری ایشان را بررسی میکنیم. باشد که با شناخت این مبانی، جایگاه عرفان و میزان تأثیر آن در اندیشۀ تفسیری ایشان روشن گردد.
[[page 268]]1. رابطه و هماهنگی کتاب تدوین و تکوین:
یکی از موضوعاتی که با جایگاه بالای خود، نتیجۀ معرفتی باارزشی دارد، هماهنگی و رابطۀ میان قرآن (کتاب تدوین) و جهان هستی، به خصوص انسان، به عنوان کتاب تکوین است. این هماهنگی در خود آیات قرآنی به خوبی انعکاس یافته است که به نمونههایی از آن اشاره میشود:
الف. هر دو به بهترین شکل آفریده شدهاند. در مورد کتاب تدوین میفرماید: خداوند بهترین سخن را نازل کرده است؛ کتابی که آیاتش همانند یکدیگرند؛ اللهُ نَزَّلَ أحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشَابِهاً، دربارۀ کتاب تکوین نیز فرمود: او همان کسی است که هرچه آفرید، نیکوست؛ الّذِی أحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ.
ب. دربارۀ هر دو دستور تفکر داده شده است. دربارۀ کتاب تدوین آمده است: آیا درباره قرآن نمیاندیشند؛ أفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ. در مورد کتاب تکوین نیز میفرماید: آیا آنان دربارۀ خود نیندیشیدند؛ أوَ لَمْ یَتَفَکّرُوا فِی أنْفُسِهِمْ.
د. وجود اختلاف در مورد هر دو نفی شده است. در مورد کتاب تدوین فرمود: اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن مییافتند؛ أفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً. دربارۀ کتاب نیز تکوین دارد: در آفرینش خدا هیچ تضاد و عیبی نمیبیند؛ مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفَاوُت.
این رابطه و هماهنگی که قرآن منادی آن است، در نگرش امام به تفسیر، تأثیر فوقالعاده داشته، با این دید، به تفسیر آیات میپردازد. این رابطه در بیانات عرفانی امام
[[page 269]]خمینی(رحمةالله) از روال منطقی خاصی برخوردار است:
یکم. ایشان برای حقیقت این دو کتاب در حضرت غیب، وحدت قائل است؛ هم این صحیفۀ نورانیه (قرآن) را صورت اسم اعظم میداند و هم انسان کامل را به عنوان مصداق بارز کتاب تکوین، صورت اسم اعظم میداند که از حیث معنا با هم متحدند و تنها از حیث صورت متفرقند.
دوم. هر دو را نازل شده از جهان غیب میداند؛ کتاب تکوینی الهی نیز از جهان غیب و گنجینۀ مکنون الهی نازل شده است.
سوم. نتیجۀ منطقی که از روال منطقی میگیرد، این است که فقط کتاب تکوینی را حامل کتاب تدوینی میداند:
این کتاب تکوینی الهی و همۀ اولیاء الله... حاملان قرآن تدوینی هستند.
2. وضع لفظ برای روح معنا:
از مباحثی که در علم اصول مطرح است و صاحبنظران این علم، با توجه به مبانی خود نظرات مختلفی دربارۀ آن ارائه کردهاند، بحث «وضع لفظ» است. یکی از نظریات این است که لفظ برای روح معنا وضع شده و خصوصیات معنی، در موضوعله دخالتی ندارد؛ برای مثال لفظ «لقاء» برای روح ملاقات وضع شده، گاه ممکن است در قالب ملاقات جسم با جسم دیگر جلوه کند؛ گاه امکان دارد در قالب ملاقات روح با روح بروز کند، گاه ممکن است در قالب ملاقات ممکنالوجود با واجب الوجود جلوه کند که در احادیث و ادعیه از آن به عنوان وصول، زیارت و... بیان شده است، یا نظر به وجه الله که در دعاها میخوانیم: «ولا تحرمنی النظر إلی وجهک» یا آنچه دربارۀ با دیدن خدا، در کلمات امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است که فرمود: «ولکن تراه القلوب بحقایق الإیمان» (خدا را چشمهای ظاهر نمیبیند؛ لیکن دلها به وسیلۀ ایمان حقیقی او را
[[page 270]]میبیند) و نیز واژگان دیگری که در قرآن آمده، نمیتوان به مفاهیم عرفی و اصطلاحی حمل کرد.
امام خمینی(رحمةالله) با مبنای خاص خود، اصطلاحات عرفانی را دارای بار معنایی خاصی میداند و میفرماید:
هل بلغک من تضاعیف إشارات الأولیاء، علیهم السلام، وکلمات العرفاء، رضی الله عنهم، أنّ الألفاظ وضعت لأرواح المعانی وحقائقها؟ وهل تدبّرت فی ذلک؟ ولعمری، أنّ التدبّر فیه من مصادیق قوله(ع): تفکّرٌ ساعة خیرٌ مِن عِبادةَ سِتّینَ سَنَةً. فإنّه مفتاح مفاتیح المعرفة وأصل اُصول فهم الأسرار القرآنیّة. ومن ثمرات ذلک التدبّر کشف حقیقة الإنباء والتعلیم فی النشأت والعوالم فإنّ التعالیم والإنباآت فی عالم الروحانیّات وعالم الأسماء والصفات غیرما هو شاهدٌ عندنا.
آیا در اثنای اشارات اولیا(علیهم السلام) و کلمات عرفا به گوش تو خورده است که میگویند: الفاظ برای روح معانی و حقیقت آنها وضع شده است؟ آیا در آن تدبّر و تأمل کردهای؟ به جان خودم سوگند! تأمل در آن از مصادیق قول معصوم(علیه السلام) است که فرمود: یک لحظه تفکّر بهتر از شصت سال عبادت است، زیرا این اصل، کلید همۀ کلیدهای معرفت و اصل همۀ اصولِ فهم اسرار قرآنی است و از ثمرات این تأمل، فهم حقیقت خبر دادن و تعلیم در نشآت و عوالم است، زیرا تعلیمها و خبر دادنها در عالم عقول و عالم اسما و صفات، غیر آن چیزی است که در دنیا دیده میشود.
بنابراین، با دادن بار معنایی اصطلاحی و عرفی، نمیتوان به روح معنا رسید، بلکه ذوق عرفانی و معرفت شهودی میطلبد که با آن به صید معانی پرداخت. بر این اساس، امام خمینی(رحمةالله) در الفاظی چون رحمن، رحیم، رئوف و... جهت کمالیه را که اصل آن حقیقت است، موضوع له میداند و جهت انفعالیه را از معنای موضوعله خارج میداند
[[page 271]]و با این بیان آن را با ذوق اهل معرفت نزدیک و با برداشت اهل ظاهر، سازگار اعلام میکند.
3. مراتب نزول قرآن کریم:
از موضوعاتی که توجه صاحبنظران را به خود جلب کرده و معرکۀ آرا قرار گرفته، مسئله نزول قرآن کریم است و آن اینکه آیا قرآن، علاوه بر نزول تدریجی، نزول دیگری نیز دارد یا خیر؟ مفسران، هر یک در خور توان و معرفت خود، در اینباره اظهار نظر کرده و دلایلی را نیز برای نظرات خود ابراز داشتهاند. بیشتر آنها علاوه بر نزول تدریجی، نزول دفعی برای قرآن قائلند.
الف. نظریهای است که قرآن نخست در لوح محفوظ نازل شده، آن گاه در شب قدر به صورت جملۀ واحده به آسمان دنیا نازل شده، سپس در طول 23 سال یا 20 سال یا 25 سال، بر قلب مطهّر پیامبر نازل شده است. از طرفداران این نظریه، جلال الدین سیوطی است.
ب. نظریۀ دیگر این است که قرآن پیش از اینکه در طول 23 سال، در قالب الفاظ بر قلب پیامبر نازل شود، نزول دیگری دارد که آن حقیقت قرآن است و آنچه در شب قدر نازل شده، همان حقیقت قرآن است که به صورت دفعی نازل گردیده است. از جمله طرفداران این نظریه مرحوم علامه طباطبایی است. ایشان بر این باور است که قرآن علاوه بر آنچه در کسوة الفاظ درآمده، دارای حقیقت دیگری است که آن به صورت الفاظ و در قالب الفاظ نازل شده است و الفاظ را به عنوان مثل میداند و علت را اینگونه بیان میکند که چون درک آن حقیقت برای عموم مردم مقدور نیست، آن حقیقت تا سطح فهم مردم تنزّل یافته است.
[[page 272]]ج. نظریۀ سوم این است که قرآن دارای مراتب نزول است. در این نظریه، علاوه بر آنکه نزول حقیقت قرآن در کسوت الفاظ پذیرفته شده، به مسئله بالاتری توجه شده که نشان میدهد، قرآن بیش از دو نزول دارد. از جمله طرفداران این نظریه امام خمینی(رحمةالله) است. برای توجه به ویژگی نظریۀ امام در این خصوص چند مطلب شایسته دقت است:
الف. امام خمینی(رحمةالله) این مراتب را هفت مرتبه و قرآن موجود را نازلۀ هفتم آن میداند که با نزول مراتب هفتگانه به قلب مبارک پیامبر، قرآن به زبان مبارکش جاری گردید.
ب. امام خمینی(رحمةالله) با استناد به روایات و با ذوق عرفانی خاص خود، این مراحل هفتگانه را بیان کرده است. یکی از آن روایات، «إنّ هذا القرآن أنزل علی سبعة أحرف» است. ایشان هفت حرف مطرح در این روایت را اشاره به مراتب هفتگانه میداند.
ج. امام خمینی(رحمةالله) درک مراتب هفتگانه را از فهم همگان خارج میداند و علت آن هم این است که نزول قرآن از معارف الهی و اسرار حقایق دینی است و درک آن جز برای کمّل اولیاء که اول آنها خود وجود مقدس حضرت ختمی و ائمه(علیهم السلام) میباشد، مقدور نیست:
در ماه مبارک رمضان، قضیهای اتفاق افتاد که ابعاد آن قضیه و ماهیت آن قضیه در ابهام الی الابد مانده است برای امثال ماها و آن نزول قرآن است. ... باید بگویم، غیر از خود رسول اکرم و آنهایی که در دامن رسول اکرم بزرگ شدند و مورد عنایت خدای تبارک و تعالی... بودند، برای دیگران مطلقاً در حجاب ابهام است.
[[page 273]]د. ایشان مراتب هفتگانه نزول را با عوالم هفتگانه منطبق میداند و میفرماید:
خدای تبارک و تعالی، به واسطۀ سعۀ رحمت بر بندگان، این کتاب شریف را از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده و به حسب تناسب عوالم تنزّل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به کسوة الفاظ و صورت حروف در آمده.
برای اینکه کیفیت انطباق مراحل هفتگانۀ نزول قرآن با عوالم هفتگانه تا اندازهای روشن شود، به اختصار به آن میپردازیم:
1. حضرت علمیه: عبارت است از مرتبۀ غیب الغیوب و الوهیت که بعضی از آن به اُمّالکتاب تعبیر کرده، آیۀ شریفۀ وَإِنّهُ فِی اُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ به آن اشاره دارد.
2. حضرت اعیان: عبارت از حقایق ممکنات در علم حق تعالی است که به آن «اعیان ثابته» نیز میگوید که همان عین ثابت انسان کامل است.
3. حضرت اقلام: نزول قرآن در این مرتبه، در مرتبۀ علم تفصیلی است؛ عقول را به اعتبار آن که واسطه در فیض صور علمیه بر نفوس کلّیه و موجب وجود آنها هستند، «قلم» میگویند.
4. حضرت الواح: از دیگر منازل نزول قرآن است که خود سه قسم است: لوح عقل، لوح محفوظ و لوح عقول.
5. حضرت مثال: حد فاصل مجردات و مادیات است.
[[page 274]]6. حس مشترک: همان لوح نفس است که تمام حواس در این حسّ جمعند.
7. شهادت مطلقه: عالم اجسام و ماده است.
4. مراتب فهم قرآن:
از مبانی تفسیر عرفانی امام خمینی(رحمةالله) مراتب فهم است. این مبنا بر پیشفرض مبنای دیگر ایشان استوار است که در شمارۀ سه به آن اشاره شد. با پذیرفتن مراتب نزول، باید پذیرفت که فهم آن نیز دارای مراتب است. با پذیرش این حقیقت که به تعبیر امیر مؤمنان(علیه السلام) قرآن دریایی است که ژرفای آن قابل درک نیست، هر کس به قدر توان و به فراخور معرفت و درک خود، میتواند از خرمن قرآن بهره گیرد. بر همین اساس، امام خمینی(رحمةالله) سعی و تلاش آنها را که در وادی قرآن قدم زدهاند و به فراخور حال خود از آن بهره بردهاند و هر یک ابعادی را روشن کردهاند، قابل تقدیر میداند:
قرآن کتابی است که مراتب دارد و با تفسیر میتوان به معنا و مقصود آن رسید، در عین اینکه عترت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حقیقت معنای آن را میفهمند. با این وجود، راه استفاده از این مائده آسمانی مسدود نیست. قرآن یک سفرۀ پهنی است که همه استفاده میکنند، از جمله فلاسفه، عرفا، متکلّمان و مفسّران، هر یک مطابق ذوق و فن خود ابعادی را روشن کردهاند.
یا در مورد آیۀ شریفۀ: فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللّیْلُ رَأی کَوْکَباً... میفرماید:
اهل معرفت کیفیّت سلوک و سیر معنوی حضرت ابراهیم علیهالسلام را ادراک میکنند، و راه سلوک الی الله و سیر الی جنابه را تعلّم مینمایند، و حقیقت سیر انفسی و سلوک معنوی را از منتهای ظلمت طبیعت، که به جَنَّ عَلَیْهِ اللّیْلُ در آن مسلک تعبیر شده، تا القاء مطلق إنّیت و اَنانیّت و ترک خودی و خودپرستی
[[page 275]]و وصول به مقام قدس و دخول در محفل انس، که در این مسلک اشارت به آن است، وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلّذِی فَطَرَ السَّموَاتِ......، از آن دریابند. و دیگران از آن، سیر آفاقی و کیفیّت تربیت و تعلیم جناب خلیل الرّحمن، امّت خود را، ادراک کنند. و بدین منوال، سایر قصص و حکایات، مثل قصّۀ آدم و ابراهیم و موسی و یوسف و عیسی و ملاقات موسی و خضر، که استفادات اهل معارف و ریاضات و مجاهدات و دیگران هر یک با دیگری فرق دارد.
در نظر امام خمینی(رحمةالله) دلیل اینکه خداوند در قرآن و انبیا و امامان معصوم(علیهم السلام) در احادیث و روایات، حقایق عقلیه را به لسان عرف و عامه مردم بیان کردهاند، اختلاف در مراتب فهم آنان است که نوعی شفقت و رحمت بر بنیآدم است تا هر کس به مقدار فهم خود از آن حقایق غیبی نصیبی داشته باشد.
ما به قدر قوت و امکان خود ره میرویم وان همـایون منزلت بالای امکان میرود
5. پیوند ظاهر و باطن:
برخورداری قرآن از ظَهر و بطن، از موضوعاتی است که توجه صاحبنظران را به خود جلب کرده است. هر کس به فراخور حال خود، در این رابطه اظهارنظر کرده و آنها که از ذوق عرفانی برخوردارند، ضمن لازم دانستن حفظ ظاهر، راهیابی به باطن را نیز مورد تأکید قرار دادهاند. برای روشن شدن اصل موضوع و جوانب آن، به دیدگاههای موافقان و مخالفان به اختصار اشاره میکنیم تا بالندگی نظر اهل ذوق، مخصوصاً امام خمینی(رحمةالله) که این مسئله یکی از مبانی ایشان در پرداختن به تفسیر عرفانی آیات است، روشن شود.
الف. عدهای به ظاهرگرایی و قشریگری روی آوردهاند. این دسته میگویند: قرآن ورای معنای ظاهری، چیزی به عنوان معنای باطنی ندارد؛ امام غزالی در مورد اینها
[[page 276]]تعبیر حشویگرایی را به کار برده است.
ب. در مقابل عدهای به باطن صرف روی آوردهاند و مراد اصلی آیات را همان باطن میدانند و معتقدند، نصها بر ظاهر حمل نمیشوند، بلکه آنها معنای باطنی دارند که آنها را جز معلّم اول کسی نمیداند و قصد آنها از این حرف، نفی شریعت است. سردمداران این نظریه اسماعیلیهاند.
ج. عدهای هم ظاهر را قبول دارند، هم باطن را؛ لیکن معنای باطن را جدا از معنای ظاهر میدانند و هیچگونه ارتباطی بین ظاهر و باطن قائل نیستند.
د. عدهای، هم به ظاهر اعتقاد دارند، هم به باطن ایمان دارند؛ این همان عرفان محض است که صواب است. طرفداران این نظریه میگویند، نصها بر ظواهر خود حمل میشوند. با این همه در آن نصوص، اشارات پنهانی بر دقایقی است که بر ارباب سلوک مکشوف میشوند و تطبیق آنها بر ظواهر امکانپذیر است. به قول مولانا:
حرف قرآن را مدان که ظاهریست زیـر ظاهـر باطنی بـیقاهـریـست
زیـر آن بـاطـن یـکـی بطـن سوم کـه در او گردد خردهـا جمله گم
اینها نظر خود را مؤیّد به روایاتی میدانند که برای قرآن، علاوه بر ظاهر، به بطن نیز تصریح دارند؛ از جمله این روایت شریف که: «ما من القرآن آیةٌ إلا ولها ظهرٌ وبطن». شاید حدیث شریف رسول خدا که میفرماید: «القرآن ذووجوه فاحملوه علی أحسن وجوهه»، نیز به همین معنا اشاره دارد.
دریای محیط ژرف و بیپایان است هـر چند کزو آب خوری کم نشود
نکتۀ قابل توجه تعداد بطون قرآن است؛ در بعضی روایات، به ظاهر و باطن قرآن
[[page 277]]اشاره شده، در بعضی دیگر آمده که باطن نیز برای خود باطنی دارد. صاحبنظران بر اساس همین روایات و برداشتی که هر یک از آنها دارند، از هفت بطن الی هفتاد بطن، حتی تا هفتاد هزار بطن برای قرآن شمردهاند.
ظـهـر و بـطن است جمله قرآن را از پـی یـکـدیـگـر بـخـوان آن را
ظهر و بطن است و بطنِ بطن یقین هـمچنین تـا بـه سبـع یـا سبعیـن
لفــظ را چـون کنـی به ظهر قیاس قشـر و مغزنـد نـزد خـردهشناس
ظــهر را هـم بـه بطن چون نگری همـچنین مغـز و قشرشان شمری
امام خمینی(رحمةالله) که کلمات عرفا را شرح بیانات قرآن و حدیث میداند، با استناد به حدیث «إنّما العلم ثلاثة آیةٌ محکمة أو فریضةٌ عادلة أو سنّة قائمة» میفرماید:
اگر خدای تبارک و تعالی از ما سؤال کند که شما که مثلاً معنی «وحدت وجود» را به حسب مسلک حکما نمیدانستید و از عالمِ آن علم و صاحب آن فن اخذ نکردید و تعلّم آن علم و مقدمات آن را نکردید، برای چه کورکورانه آنها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدس حق چه جوابی داریم بدهیم جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم. ... همچنین اگر از حکیمی متفلسف یا عارفی متکلف سؤال شود که تو که عالم فقیه را قشری خواندی و ظاهری گفتی و طعن به آنها زدی... و تکذیب و توهین از آنها نمودی، به چه جهت دینیه بود؟ و آیا با چه دلیل شرعی و عقلی، جسارت به یک دسته از علما و فقها را جایز دانستی؟ چه جوابی در محضر حق تبارک و تعالی دارد؟ جز آن که سر خجلت و انفعال را پیش افکند؟
امام در صورت یک عارف و فقیه که فقاهت و معرفت را جمع کرده، راه اعتدال در پیش میگیرد و خود را از قرار گرفتن در دام افراط و تفریط حفظ میکند و تفسیر عرفانی را در راستای تفسیر ظاهری و مکمل آن میداند. باطن را جدای از ظاهر
[[page 278]]نمیداند، بلکه ظاهر را تکیهگاه باطن، و باطن را جلوۀ ظاهر میداند و بین ظاهر و باطن نسبت طولی قائل است. باطن را به منزلۀ روح و ظاهر را به منزلۀ بدن میداند. در کلمات امام خمینی(رحمةالله) در این خصوص نکاتی ارزنده و قابل توجه وجود دارد که غفلت از آن، انسان را در فهم این مبانی با مشکل مواجه میسازد.
1. ایشان هدایت با نور قرآن را برای موفق شدن در جمع بین ظاهر و باطن لازم میداند و میفرماید:
یکی از مراتب سیر و سلوک، هدایت با نور قرآن است و آن باعث میشود که جمع بین ظاهر و باطن کند.
2. در نظر امام: «عارف کامل کسی است که همۀ مراتب را حفظ کند و حق هر صاحب حقّی را ادا کند و دارای هر دو چشم و هر دو مقام و هر دو نشأه باشد، ظاهر و باطن کتاب را قرائت کند و در صورت و معنایش و تفسیر و تأویلش تدبّر نماید، که ظاهر بدون باطن و صورت بدون معنی، مانند پیکری است بیروح، و دنیایی است بدون آخرت».
3. مذمت کسانی که آموختن علوم ظاهر را بیرون شدن از حق میدانند؛ امام خمینی آنها را که آموختن علوم ظاهری و ظاهر کتابهای آسمانی را غیر ضروری و بیرون شدن از حق میدانند، مورد سرزنش قرار میدهد و علم ظاهر کتاب و سنت را از علومی میداند که بسیار جلیلالقدر و رفیعالمنزلت است و آن را اساس اعمال ظاهری و تکلیفهای الهی و نوامیس شرعی و شرایع الهی میشمارد و بر متعلّمان و مستفیدان از افادات قرآن شریف و احادیث اهل عصمت، لازم میداند که برای شکر این نعمت و جزای این عطیت، معامله به مثل کرده، صورت را به باطن و دنیا را به آخرت برگردانند.
[[page 279]]زرقانی نیز روش آنها را که به تفسیر قرآن مبادرت میورزند، بیاینکه ظاهر و نصّ آن را مورد توجه قرار دهند، مواجه با خطر میداند و میگوید: از کجا معلوم که این معانی اشاری، مراد خداوند در هدایت بندگانش باشد. وی پیامد این گونه تفاسیر را شطحیاتی میداند که انسان را از تقیّد به تکالیف شرعی خارج میکند. این مصیبت بزرگی است که باطنیه را دامنگیر شده است.
4. سرزنش کسانی که تنها در ظاهر متوقف ماندهاند؛ همان گونه که امام روش باطنیه را نمیپذیرد، روش آنها را که فقط به ظاهر قرآن چسبیدهاند نیز بر نمیتابد:
خیال مکن که کتاب آسمانی و قرآن نازل شدۀ ربّانی به جز این قشر و صورت نیست چه آنکه بر صورت توقف کردن و در عالم ظاهر معتکف شدن و به مغز و باطن تجاوز نکردن، مرگ است و هلاکت و اصل ریشههای جهالتها و سنگ اساسی انکار نبوتها و ولایتهاست.
مولوی در اینباره میگوید:
گـفـت پـیـغمبـر ز سرمای بهار تـن مـپـوشـانیـد یـاران زیـنهار
راویـان ایـن را بـه ظاهر بردهاند هم به آن صورت قناعت کردهاند
بـیخـبـر بودند از جان آن گروه کـوه را دیـده، ندیده کان به کوه
مولانا در جای دیگر، کسانی را که جز ظاهر قرآن درکی از باطن آن ندارند، به حال نابینایی تشبیه میکند که از خورشید پرنور، چیزی جز گرمای آن درک نمیکند.
کـه ز قـرآن گـر نـبـیند غیر قال این عجب نبود ز اصحاب ضلال
کـز شـعـاع آفـتـابِ پـر ز نـور غـیر گرمـی مینیاید چشم کور
در نظر امام خمینی(رحمةالله):
[[page 280]]باطن را به جز از رهگذر ظاهر نمیتوان به دست آورد، زیرا دنیا کشتزار آخرت است. پس کسی که فقط ظاهر را بگیرد و همانجا بایستد تقصیر کرده... و کسی که فقط راه باطن را پیش گیرد بدون آنکه به ظاهر نگاه کند خودش از صراط مستقیم گمراه و دیگران را نیز گمراه خواهد نمود. و اما کسی که ظاهر را برای وصول به حقایق بگیرد و نگاهش (همچون نگاه) به آینه برای دیدن جمال محبوب باشد، اوست که راه مستقیم را پیموده و قرآن را همچنان که شاید، تلاوت نموده و از آنان که از ذکر رب اعراض کردهاند نخواهد بود.
6. وحدت شریعت، طریقت و حقیقت:
از مبانی تفسیر عرفانی امام خمینی(رحمةالله) وحدت شریعت، طریقت و حقیقت است. دین ظاهر و چهرهای یلیالخلقی دارد که شریعت است و باطن و چهرهای یلیالربّی دارد که یک مرحلۀ آن طریقت است. مرحلۀ دیگر آن حقیقت است، به دیگر سخن، دین مجموعهای است که از شریعت تا حقیقت، همهاش دین است. شریعت وظیفه دینی همگان است، طریقت میدان عمل سالکان است و حقیقت، نصیب واصلان در سفرهای چهارگانه که در عرفان مطرح است. شریعت که همان ظاهر است، سیر از خلق به حق مقید است. طریقت همان باطن است که سیر از خلق به حق مطلق است؛ اما حقیقت باطنی است که سیر از حق به سوی حق است. برای رسیدن به حقیقت، طریقت مکمّل شریعت است. شریعت و طریقت هیچ یک هدف نیست، بلکه شریعت شمعی است در دست سالک طریقت تا به غایت برسد که همان حقیقت است.
راه طریقت، راه پرخوف و خطر است، آفتهای زیادی در این راه هست. آنچه از این خطر میکاهد و این راه را آفتزدایی میکند، نور شریعت است. کسی که میخواهد به مروارید حقیقت برسد، باید از بحر طریقت عبور کند که کشتی نجات این بحر، همان شریعت است. بنابراین شریعت نمازی دارد، طریقت نمازی دیگر. نماز
[[page 281]]شریعت همان اذکار است؛ اما نماز طریقت انخلاع از اکوان است. شریعت روزهای دارد و طریقت روزهای دیگر.
روزۀ طریقت امساک از شراب و طعام است؛ اما روزۀ طریقت امساک از اوهام است. شریعت اینچنینی انسان را به آنجا میرساند که حق را سیرت کند. طریقت با این ویژگی موجب میشود، انسان حق را همیشه حاضر بداند. بنابراین، این سه حقیقت واحد است؛ لیکن به صورت تشکیک؛ به این معنا که عالم تکالیف، دالان ورود به حقیقت است. اگر آن حقیقت بر طریقت حمل شد، چون خود طریقت هم باطن است، حمل حقیقت بر حقیقت است. اما اگر به شریعت عمل شد، چون شریعت ظاهر دین است، حمل حقیقت بر دقیقت است.
با توجه به این، اگر کسی سیر و سلوک را بیگذر از راه شریعت ادامه دهد، به شطحیاتگویی و عباراتی از قبیل: «ما أعظم شأنی ما فی جبّتی غیر الله» مبتلا میشود. امام خمینی روش بعضی عرفا را که مبتنی بر شطحیات است، مردود اعلام میکند و گوینده این حرفها را کسانی میداند که نقصی در سیر و سلوکشان است:
وما وقع من الشطحیات من بعض أصحاب المکاشفة والسلوک وأرباب الریاضة، فهو لنقصان سلوکهم وبقاء الأنانیّة فی سرّهم أو سرّ سرّهم، فتجلّی علیهم أنفسهم بالفرعونیة.
وأمّا السالکون علی طریق الشریعة، مع رفض الأنانیة بجملتها وترک العبودیة لأنفسهم برمّتها، مع طهارتها... فهم فی أعلی مرتبة التوحید والتقدیس.
به عقیدة امام خمینی(رحمةالله)، هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمیشود، مگر آنکه ابتدا از ظاهر شریعت آغاز شود، چون تا انسان به آداب شریعت حقّه مؤدب نشود، حقیقت اخلاق حسنه در او به وجود نمیآید.
[[page 282]]امام طریقت را آن میداند که انسان در زندگی قوانین و دستورات شریعت را در حرکت به سوی خدا پیاده کند.
بـر در میـکـده از روی نـیـاز آمدهام پیش اصحاب طریقت به نماز آمدهام
از نـهانخـانـۀ اسـرار نـدارم خـبری بـه در پیـر مُغان صاحب راز آمدهام
امام طریقت را همان دین میداند؛ منتها در عرصۀ بالاتر؛ به این معنا که دین در یک ظرف شریعت و در ظرف دیگر طریقت است.
حقیقت در نظر امام خمینی(رحمةالله) آخرین منزل است. در این مرحله، دیگر متقی مطرح نیست، خود تقوا و مشاهده مطرح است. از متخلّق شدن سخنی نیست، خود انسان اخلاق شدن مهم است. چون با وصال به حقیقت، دیگر اعتباری وجود ندارد. چون اعتبار از عبور است. وقتی انسان به وصال حق رسید، از همه مراحل عبور کرده است. به نظر امام، کسانی که مدّعی رسیدن به حقیقت هستند، اما این ویژگیها در آنها حاصل نشده، باید بدانند که شریعت و طریقت را درست پشت سر نگذاشتهاند. به قول حافظ اینها باید از سیر و سلوک خود باشند.
نـقـشـی بـر آب میزنیم از گریـه حـالیـا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من فـردا کـه پـیشگـاه حقیقـت شـود پـدیـد
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد حافظا محض حقیقت گوی یعنی سر عشق
غیر از این دیگر خیالاتی به تخمین بسته است
7. طهارت باطن:
از دیگر مبانی امام خمینی(رحمةالله) در رویکرد به تفسیر عرفانی، داشتن طهارت باطن است.
[[page 283]]کسی که میخواهد، ظاهر را با باطن پیوند دهد و با عمل به شریعت، از طریقت به حقیقت برسد، باید طهارت باطن داشته باشد، چون این علم، از جمله علومی است که مجاهدات علمیه و ریاضات عقلیه را میطلبد؛ تا انسان نفس خود را تطهیر نسازد و قلب را منزه نسازد، نمیتواند بهرهای از این علم داشته باشد.
بدرالدین زرکشی فهم معانی وحی و دریافت اسرار آن را برای کسی که در دلش بدعت، کبر، هواخواهی و محبت دنیا باشد یا ایمان در دلش جایگزین و استوار نشده باشد یا بهطور ضعیف تحقق یافته باشد، ممکن نیست، زیرا تمام اینها حجابهای فهمند.
علت اینکه اگر طهارت باطن نباشد، انسان راه به جایی نمیبرد، این است که ریاضت سالکان این راه و کسب طهارت، نقش برهان را در دیگر علوم دارد؛ همانگونه که در دیگر علوم، باید با خواندن منطق و یادگیری قواعد و فرمول، خود را مجهّز کرد، در این علم نیز باید بعد از کسب طهارت، چشم باطن پیدا کرد تا بتوان به باطن قرآن راه یافت. امام خمینی (رحمةالله)داشتن طهارت باطن را شرط اساسی برای شکستن قفلهای قلب میداند و میفرماید:
شاید قفلهای قلب که در آیه شریفه است که میفرماید: أفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلَی قُلُوبٍ أقْفَالُهَا، همین قفل و بندهای علایق دنیوی باشد. و کسی که بخواهد از معارف قرآن استفاده کند و از مواعظ الهیّه بهره بردارد، باید قلب را از این ارجاس تطهیر کند و لوث معاصی قلبیه را، که اشتغال به غیر است، از دل براندازد، زیرا که غیر مطهّر، محرم این اسرار نیست.
امام استفاده از ظاهر قرآن را بهرۀ کسانی که در زندانهای تاریک طبیعت زندانی هستند، میداند و شرط راهیابی به مراحل و بطون قرآن را پاک شدن از ارجاس عالم
[[page 284]]طبیعت میداند و راه این کار را نیز چنگ زدن به دامن اهل بیت(علیهم السلام) و وضو گرفتن از چشمۀ زلال آب زندگی میداند. هر اندازه بیآلایشی انسان بیشتر باشد بهرۀ انسان و تجلّی قرآن بر انسان بیشتر خواهد شد.
اگر انسان با تحصیل طهارت، موانع و حجابها را کنار گذاشت، نتیجه این است:
بـه هر چه منگرم صورتِ تو میبینم وزین میان همه در خاطرم تو میآیی
اما اگر در شکستن قفل نفس توفیق نیافت، به قول فریدالدین عطار، باید صادقانه و عاجزانه اقرار کند:
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایـم
8. فهم حقیقی قرآن:
از دیگر مبانی عرفانی امام خمینی(رحمةالله) که از جایگاه والایی برخوردار است و در واقع فصل الختام دیگر مبانی است، اینکه به هر حال، فهم حقیقی قرآن صامت بهرۀ قرآن ناطق است. آنها فاتح آخرین لایههای قرآن هستند. به نظر امام(رحمةالله) میان فهم کامل قرآن و انسان کامل رابطۀ تنگاتنگی برقرار است. با این بیان که قرآن نامحدود است و محدود نمیتواند آن را به حیطۀ خود درآورد؛ مگر آنکه خود هم نامحدود باشد؛ آنکه نامحدود است، انسان کامل است، انسان کاملی که ظلّ ذات اقدس الهی است. انسان کامل میتواند از اسلام آنگونه که هست برداشت کند و از انسان آنطور که هست و از بعثت آن طور که هست و از قرآن آنطور که هست و از عالم آنطور که هست. دیگران بر حسب مراتب وجودشان و بر حسب کمالشان برداشتهایی دارند؛ لیکن محدود است. باید خودشان سیر بکنند و مراتب کمال را یکی پس از دیگری به آن برسند.
مرحوم گنابادی در بیان لطیفی آورده است: بطون قرآن و حقایق آن متعدد و کثیر هستند و بطن اعلای آن و حقیقت علیای آن، محمدیت محمد و علویت علی است. آن
[[page 285]]مقام مشیتی است که فوق امکان است، هیچ پیامبری و جانشین پیامبری نمیتواند، از آن مقام امکانی فراتر رود؛ مگر محمد و جانشینان او، و کسی که نتواند به مقام مشیت راه پیدا کند، نمیتواند درک کند که در آن مقام چه وجود دارد و نمیتواند از آن مقام چیزی را بیان کند، به همین دلیل، مفسّر در تفسیر، خود از حدّ نفس نمیتواند فراتر رود. هرچند از نظر مقام علمی بالا رفته باشد و از قرآن هم تفسیر ارائه کرده باشد، علم او، تفسیر او، نسبت به علم قرآن، مانند قطرهای است نسبت به دریای بیکران. بنابراین، حقیقت قرآن، حقیقت محمد و علی است. این همان مقام اخلاقی است که نهایت ندارد و چون مقام محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه السلام) و اولاد معصومین او، مقام مشیت است، همه علم قرآن نزد آنها است.
بنابراین، تمام علم قرآن منحصر به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و دوازده جانشین آن حضرت است و دیگران، هر کس به مقدار مقام خود، از آن بهره میبرد.
امام خمینی(رحمةالله) هم با استناد به حدیث شریف «إنّما یعرف القرآن من خوطب به»، فهم کامل قرآن را برای کسانی امکانپذیر میداند که مخاطب واقعی قرآن هستند:
قرآن کریم مرکز همۀ عرفانهاست؛ مبدأ همۀ معرفتهاست؛ لکن فهمش مشکل است، آنهایی فهمیدند که «مَنْ خُوطِبَ بِه» بودند.
دلیل اینکه امام خمینی(رحمةالله) فهم کامل قرآن را به «من خوطب به» منحصر میکند، این است که کتاب الهی صورت عینی و کتبی جمیع اسما و صفات و آیات بیّنات است؛ دارای مقامات غیبی است که دست ما از آن کوتاه است، جز وجود اقدس جامع «من خوطب به» از اسرار آن کسی آگاه نیست.
[[page 286]]نتیجه
از آنچه در این مقال آمد، به این نتیجه میرسیم که رویکرد امام خمینی(رحمةالله) به تفسیر قرآن کریم، رویکردی کاملاً عرفانی است. دلیل آن نیز این است که چون امام منشأ عرفان را خود قرآن میداند، بنابراین به نظر ایشان، مطمئنترین راه برای رسیدن به لایههای آن، رویکرد عرفانی است.
میزان این تأثیرگذاری هم از مبانی ایشان به دست میآید، ایشان با ذوق عرفانی، رابطۀ کتاب تدوین و تکوین را از محضر قرآن به دست میآورد و اینکه فقط کتاب تکوین میتواند، حامل کتاب تدوین باشد. ایشان بر این باورند که الفاظ برای روح معانی وضع شدهاند. امام تدبّر و تفکّر در این زمینه را مصداق قول حضرات معصومان(علیهم السلام) میداند که از شصت سال عبادت برتر است.
امام دربارۀ نزول قرآن، به مراتب هفتگانه قائل است و نازل شدن قرآن بر هفت حرف را اشاره به آن میداند. بر این اساس، برای فهم قرآن مراتب قائل است و بالاترین مرتبه فهم آن را از آن حضرات معصومان(علیهم السلام) میداند.
در نظر او بین ظاهر و باطن، پیوند ناگسستنی برقرار است. بر این اساس، تفسیر عرفانی را در راستای تفسیر مألوف و مکمّل آن میداند. ظاهر تکیه گاهی است برای باطن و باطن نیز جلوۀ ظاهر است. برای دین یک چهرۀ یلیالخلقی و یک چهرۀ یلیالربّی معتقد است که اول شریعت است، دوم طریقت و حقیقت. شریعت را شمعی میداند در دست سالک که به سوی حقیقت در حرکت است. شرط فهم همۀ اینها را شکستن قفلهایی میداند که طهارت باطن را به دنبال دارند.
در پایان ضمن ارج نهادن به تلاش و کوشش کسانی که در عرصۀ فهم قرآن قدم نهادهاند، مدال افتخار فهم حقیقی قرآن را به «من خوطب به» میدهد که حضرات معصومان(علیهم السلام)هستند.
[[page 287]]