همایش اندیشه های قرآنی امام خمینی (س)

چیستی تفسیر قرآن از دیدگاه امام خمینی رحمة الله

کد : 142585 | تاریخ : 01/01/1388

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

چیستی تفسیر قرآن 

 

از دیدگاه امام خمینی(رحمةالله)

 

 

 

قربان علی‌هادی

 

‎[[page 1]]‎

‎[[page 2]]‎

‏ ‏

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

چکیده

‏مقاله حاضر، به بررسی شناخت پدیدۀ تفسیر قرآن از نگاه امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏ پرداخته است. ‏‎ ‎‏مقاله در سه بخش و یک نتیجه تنظیم شده است. در بخش اول، تفسیر تعریف شده، و ‏‎ ‎‏پس از آن به معرفی تفسیر از نظر امام پرداخته است، و در ادامه ماهیت و هویت تفسیر ‏‎ ‎‏و نیز زیرساخت‌ها، گرایش‌ها، هدف و انواع تفسیر، با ارائه تفسیر صحیح، از منظر امام ‏‎ ‎‏تدوین یافته است.‏

‏در بخش دوم متون مورد تفسیر، پس از ارائه هویت و درون‌مایۀ قرآنی، جامعیت ‏‎ ‎‏قرآن را به بحث گرفته و اشاره‌ای گذرا به جاودانگی آن داشته، امکان فهم قرآن و زبان ‏‎ ‎‏قرآن را بررسی کرده است. همچنین نحوه فهم روایات از نگاه امام را یادآور شده است. ‏‎ ‎‏در بخش سوم، مفسر مطالعه شده که در این قسمت اوصاف، ویژگی‌ها، و توانایی‌های ‏‎ ‎‏علمی و معنوی مفسر، از دیدگاه امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏ روشن شده است. پس از آن اهداف ‏‎ ‎‏مفسر و موانع تفسیر صحیح و واقعی بیان گردیده است. مقاله در نهایت با نتیجه‌گیری ‏‎ ‎‏مطالبِ بررسی شده، پایان یافته است.‏

کلید واژه‌ها: ‏قرآن، تفسیر، امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏، مفسر، هدف، متن، هرمنوتیک، امکان ‏‎ ‎‏فهم، جامعیت.‏

‎[[page 3]]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

درآمد

‏تاریخ بشر، گواه این است که در هر برهه زمانی، انسان برای اینکه مسأله مورد نظر یا ‏‎ ‎‏اشیا را فهم کند و از چیستی آنها آگاه شود؛ آن‌ها را مورد تفسیر و تحلیل خویش قرار ‏‎ ‎‏می‌داد. یکی از مسائل مورد فهم، متون مقدس دینی است که علاوه بر احترام و اهتمام ‏‎ ‎‏به آنها، فهم درست متون مقدس از دغدغه‌های مهم دینداران بوده است. در غرب، ‏‎ ‎‏خواندن کتاب مقدس را عبادت می‌دانند و در اسلام نیز تلاوت قرآن از بالاترین ‏‎ ‎‏ارزش‌های عبادی شمرده می‌شود، به ویژه در برخی زمان‌های مشخص، مانند ماه ‏‎ ‎‏رمضان که ماه نزول قرآن است نیز خواندن متن قرآن به زبان اصلی، هویتی دارد که ‏‎ ‎‏ترجمه‌های آن ندارد. خود قرآن نیز به تلاوت و تدبر در قرآن فرمان داده است. خواندن ‏‎ ‎‏قرآن، همواره با فهمی برای تلاوت کنندۀ آن همراه بوده است؛ به ویژه در صدر اسلام ‏‎ ‎‏که قرآن به زبان و در زمان آنها نازل شده بود، به خصوص با تفسیرگری شخص ‏‎ ‎‏حضرت پیامبر‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏، بیشتر افراد می‌فهمیدند که قرآن چه می‌گوید.‏

طرح مسأله

‏پس از رحلت پیامبر اکرم‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ که جریان نزول قرآن قطع شد، برخی مسلمانان، در پی ‏‎ ‎‏استفاده از ژرفای اقیانوس قرآن، به تفسیر و تحلیل قرآن کمر همت بستند و سعی ‏‎ ‎‏داشتند که نگذارند، قرآن بد فهمیده شود یا تحریف معنوی شود. البته در فهم و تفسیر ‏‎ ‎
‎[[page 4]]‎‏قرآن، در طول تاریخ، محدودیت‌های زمانی و معرفتی برخی مفسران نمایان بوده است. ‏‎ ‎‏به هر حال لازم بود، پدیده تفسیر، قاعده‌مند و روش‌مند شود. در احادیث بسیاری، ‏‎ ‎‏دربارۀ فهم درست قرآن، مراجعه به «راسخان در علم» که در خود قرآن آمده، پرهیز از ‏‎ ‎‏«تفسیر به رأی»، تفاوت و معیار تأویل و تنزیل و...، به عنوان قواعدی برای فهم درست ‏‎ ‎‏مطرح شده بودند. در زمان امامان معصوم نیز این قواعد گسترش یافت.‏

‏امامان و اهل‌بیت‏‏(علیهم السلام)‏‏ نقش اساسی و مهمی در تأسیس قواعد تفسیر داشتند؛ از ‏‎ ‎‏جمله این که افرادی خاص را تربیت کردند تا قرآن را با روش درست بفهمند و تفسیر ‏‎ ‎‏کنند. اگرچه برخی از تفسیر قرآن دوری می‌کردند و از ترس تفسیر به رأی یا آمیخته ‏‎ ‎‏شدن کلام انسان با کلام خدا و...، نوشتن حدیث و تفسیر را ممنوع اعلام کردند، و ‏‎ ‎‏نقش حدیث را در تفسیر صحیح قرآن، کم‌رنگ جلوه دادند؛ اما تأثیر چندانی در ‏‎ ‎‏پیشرفت تفسیر قرآن نداشت و این امر همچنان ادامه دارد.‏

‏امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏ از علما و فقهای برجسته جهان اسلام و از محبان اهل‌بیت‏‏(علیهم السلام)‏‏، ‏‎ ‎‏تفسیری از قرآن، به ویژه از سورۀ حمد و سایر سوره‌ها و آیه‌های آن، با تأکید بر ‏‎ ‎‏آموزه‌های احادیث و روایات معصومان‏‏(علیهم السلام) ‏‏ارائه داده، و در مورد تفسیر و فهم قرآن، ‏‎ ‎‏نظرات و عقاید خاص خود را دارد که در این مقاله، دیدگاه‌های تفسیری ایشان را در ‏‎ ‎‏سه بخش: ماهیت تفسیر، متون مورد تفسیر و مفسر، مطالعه می‌کنیم و در آخر به نتیجه ‏‎ ‎‏می‌پردازیم.‏

‎[[page 5]]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

بخش یکم: چگونگی و ماهیت تفسیر

1. چیستی تفسیر

‏تفسیر در لغت، از فسر یا سفر که مقلوب فسر است، گرفته شده و در هر دو صورت، ‏‎ ‎‏به معنای ابانه و استبانه، روشن کردن و توضیح دادن است؛ مانند اسفر الصبح؛‏‎[1]‎‏ یعنی ‏‎ ‎‏صبح روشن شد.‏

‏تفسیر در اصطلاح، به معانی گوناگون به کار رفته است، از جمله یک رشتۀ از علوم ‏‎ ‎‏قرآنی را در بر می‌گیرد که معنی و لفظ آیات قرآن را بیان و تشریح می‌کند و حقیقت ‏‎ ‎‏معانی آیات قرآن را به حسب طاقت انسان و مقتضای قواعد لغوی، صرفی، نحوی و ‏‎ ‎‏بلاغی عرب بیان می‌دارد و مراد خداوند را از قرآن روشن می‌سازد.‏‎[2]‎‏ تعاریف گوناگون ‏‎ ‎‏از تفسیر، به صورت ذیل خلاصه شده است:‏

‏1. تفسیر از احوال قرآن مجید: از حیث نزول و ادای الفاظ آن بحث می‌کند.‏‎[3]‎

‏2. تفسیر در عرف علما، کشف معانی قرآنی و بیان مراد خداوند است؛ اعم از اینکه ‏‎ ‎‏به حسب اشکال در لفظ باشد یا خیر.‏


‎[[page 6]]‎‏3. تفسیر، علمی است که در آن چگونگی معانی و مدلول الفاظ قرآن مورد بحث ‏‎ ‎‏قرار می‌گیرد.‏‎[4]‎

‏4. تفسیر از دیدگاه ماتریدی، قطع رساندن به مراد از لفظ است و شهادت دادن به ‏‎ ‎‏اینکه مراد خداوند از لفظ چنان است.‏‎[5]‎

‏5. تفسیر در اصطلاح، علم نزول آیات، شأن نزول آنها، قصص و اسبابی است که در ‏‎ ‎‏نزول آن دخل داشته‌اند، سپس ترتیب مکی، مدنی، محکم بر متشابه، ناسخ بر منسوخ ‏‎ ‎‏و... است.‏‎[6]‎

‏در غرب معادل تفسیر و تأویل، کلمۀ ‏هرمنوتیک‎[7]‎‏ را به کار می‌برند. این لفظ در ‏‎ ‎‏لغت، به معنای علم تفسیر، تعبیر و آیین تفسیری کتاب مقدس‏‎[8]‎‏ به کار رفته است که از ‏‎ ‎‏فعل یونانی «‏‎Hermeneuin‎‏» به معنای «تفسیر کردن» و معنای اسمی آن ‏‎ ‎‏«‏‎Hermeneia‎‏»، یعنی «تفسیر» اشتقاق یافته است. این واژه به هرمس‏‎[9]‎‏ خدای پیام‌رسان ‏‎ ‎‏یونانیان ارتباط روشنی دارد. یونانیان «کشف زبان و خط» را به هرمس نسبت داده و نیز ‏‎ ‎‏فرایند «به فهم درآوردن» اشیا را کار او می‌دانند که در این امر، عنصر زبان نقشی ‏‎ ‎‏حساس بر عهده دارد.‏‎[10]‎

‏در اکثر کاربردها، هرمنوتیک به تأویل کردن و معنای اسمی آن «‏‎Hermeneia‎‏»، به ‏‎ ‎‏معنای تأویل ترجمه شده است، و شکل‌های مختلف واژه هرمنوتیک «به فهم درآوردن ‏‎ ‎‏چیزی، یا موقعیت مبهم» را در خود دارد. واژۀ «‏‎Hermenein‎‏» و هرمنیا ‏‎ ‎
‎[[page 7]]‎‏«‏‎Hermeneia‎‏»، به صورت‌های مختلف در متون بر جای مانده از قدیم مشاهده ‏‎ ‎‏می‌شود. ارسطو رساله‌ای بزرگ را در ارغنون به آن اختصاص داد و بخشی از آن را ‏‎ ‎‏«پاری ارمنیاس»،‏‎[11]‎‏ به معنی «در باب تفسیر» نامید، و دان‌ هاور در سال 1645 کتاب ‏‎ ‎‏تفسیر قدسی را به این نام نوشت. این کلمه از همان ابتدا به «علم تفسیر و تأویل»، به ‏‎ ‎‏ویژه به «اصول تفسیر متن» دلالت داشته است.‏

‏هرمنوتیک تلاشی است برای یافتن اصول اساسی «فهم»، و تلاش دارد که این اصول ‏‎ ‎‏را گسترش بدهد، تا هر گونه متن ادبی، حقوقی و متون مقدس را شامل شود که تا به ‏‎ ‎‏امروز در محافل علمی غرب، بیشتر با گرایش‌های مفسر محوری، جدا بودن متن از ‏‎ ‎‏زمینۀ خود، تفسیرهای متعدد از یک متن و...، ادامه دارد.‏

‏اما تفسیر، از نگاه امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏، فرآیندی است که مجموع متن، مفسر، ابزارهای ‏‎ ‎‏فهم و روش اعمال آنها را در بر می‌گیرد. امام تعریفی بسیار ساده، اما روشن و کاربردی ‏‎ ‎‏از تفسیر ارائه می‌دهد:‏

‏به‌طور کلی معنی «تفسیر» کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید؛ و ‏‎ ‎‏نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد.‏‎[12]‎

‏این دیدگاه با هرمنوتیک و تفسیر غرب تفاوت‌های بسیاری دارد. امام معتقد است ‏‎ ‎‏که مفسر باید ماهیت متن، زبان متن، ابزارهای فهم و موانع فهم را بشناسد و توانایی ‏‎ ‎‏اجرای درست برنامۀ عملیاتی تفسیر را که همان برخورداری از صلاحیت‌های علمی و ‏‎ ‎‏معنوی است، دارا باشد.‏

‏امام با طرح شناخت و فهم صحیح قرآن، فریادگر بازگشت به قرآن بود؛ بازگشت به ‏‎ ‎‏جهان‌بینی قرآن و جامعۀ قرآنی. وی می‌خواست مسلمانان به قرآن که کتاب حرکت ‏‎ ‎‏است، بازگردند تا در سایۀ معارف بلند و انسان‌ساز آن، از فلاکت و رکودی که بر ‏‎ ‎‏جوامع اسلامی حکم‌فرما بود، رهایی یابند. دوری مسلمانان از قرآن، به نظر آن بزرگوار، ‏‎ ‎
‎[[page 8]]‎‏علت اصلی خواب آلودگی و پژمردگی مسلمانان به حساب می‌آمد، و این همان چیزی ‏‎ ‎‏است که قدرت‌های غارتگر در پی آن هستند:‏

‏اینها نقشه‌هاست برای اینکه شماها را جدا کنند، خودتان را از هم و شما را از ‏‎ ‎‏قرآن جدا کنند. قرآن یک سدی است که اگر به آن تشبث کنند ـ و کرده بودند ـ ‏‎ ‎‏مسلمین به این گرفتاری ‏‎]‎‏مبتلا‏‎ [‎‏ ‏‏نمی‌شدند. قرآن را ما رها کردیم، این سد را ما ‏‎ ‎‏به آن تشبث نکردیم، رسیدیم به این‌جا که از هر طرف توی سر ما دارند ‏‎ ‎‏می‌زنند.‏‎[13]‎

2. ماهیت تفسیر از نگاه امام خمینی(رحمةالله)

‏امام بر این باور است که تاکنون، تفسیری جامع و متناسب با اهداف و برنامه‌های قرآن ‏‎ ‎‏نوشته نشده است:‏

‏به عقیدۀ نویسنده، تاکنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده.‏‎[14]‎

‏حتی امامان معصوم هم فرصت تفسیر قرآن را نیافتند:‏

‏نشد که آنها تفسیر کنند، و آن معارفی که در قرآن هست آنها بیان کنند برای ما. ‏‎ ‎‏اینها از تأسف‌هایی است که ما باید در گور ببریم.‏‎[15]‎

‏در ادامۀ همین سخن، ضمن اظهار تأسف، حتی کلمه استرجاع بر زبان جاری ‏‎ ‎‏می‌کند:‏

‏بنابراین، ما باید در این امور متأسف باشیم که از قرآن دستمان کوتاه است. این ‏‎ ‎‏تفسیرهایی که بر قرآن نوشته شده است از اول تا حالا، اینها تفسیر قرآن نیستند، ‏‎ ‎‏اینها البته یک ترجمه‌هایی، یک بویی از قرآن بعضیشان دارند، و الا تفسیر این ‏‎ ‎‏نیست.‏‎[16]‎


‎[[page 9]]‎‏این نظر امام دربارۀ تفاسیر، برخاسته از نظر ایشان در تعریف تفسیر است که پیش‌تر ‏‎ ‎‏یادآور شدیم؛ امام تعریفی بسیار ساده، اما روشن و کاربردی از تفسیر ارائه می‌دهد:‏

‏به‌طور کلی معنی «تفسیر» کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید‏‏؛‏‏ و ‏‎ ‎‏نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد.‏‎[17]‎

‏مفسری که در تفسیر خود این سخت‌گیری را رعایت نکند تفسیر نکرده است، زیرا:‏

‏مفسِّر وقتی «مقصد» از نزول را به ما فهماند، مفسر است، نه «سبب» نزول به آن ‏‎ ‎‏طور که در تفاسیر وارد است.‏‎[18]‎

‏این تعریف تفسیر، در حقیقت بیشتر به «فهم» قرآن توجه دارد تا مثلاً به ‏‎ ‎‏زیبایی‌شناسی، تاریخ‌شناسی و شرح اللفظ آن. فهم و کشف منظور صاحب کتاب، کاری ‏‎ ‎‏است که مفسر باید به آن بپردازد. سبب نزول نیز باید در راه فهم مقصود صاحب کتاب ‏‎ ‎‏باشد؛ یعنی عموم قرآن را در خصوص یک مورد محدود نسازد. پرداختن به بحث‌های ‏‎ ‎‏صرفاً ادبی، بلاغی، تاریخی و... نمی‌تواند، به معنای فهم قرآن یا تفهیم آن باشد، زیرا ‏‎ ‎‏مقصود صاحب کتاب نیست:‏

‏صاحب این کتاب سکّاکی و شیخ نیست که مقصدش جهات بلاغت و فصاحت ‏‎ ‎‏باشد‏‏؛‏‏ سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد‏‏؛‏‏ مسعودی و ‏‎ ‎‏ابن خلّکان نیست تا در اطراف تاریخ عالم بحث کند‏‏؛‏‏ این کتاب چون عصای ‏‎ ‎‏موسی و ید بیضای آن سرور، یا دم عیسی که احیاء اموات می‌کرد نیست که ‏‎ ‎‏فقط برای اعجاز و دلالت بر صدق نبی اکرم آمده باشد.‏‎[19]‎

‏این دیدگاه امام به هرمنوتیک جدید بسیار شبیه است؛ به ویژه به دیدگاه ‏‎ ‎‏شلایرماخر،‏‎[20]‎‏ دیلتای‏‎[21]‎‏ و پیروان او، مانند هرش و دیگر کلاسیک‌های نوینِ هرمنوتیک که ‏‎ ‎
‎[[page 10]]‎‏آنها نیز بخشی از هدف تفسیر و هرمنوتیک را دستیابی به نیت مؤلف می‌دانند و به ‏‎ ‎‏دنبال روشی برای حصول فهمِ صحیح از متون دینی و کتاب مقدس، و روش قاعده‌مند ‏‎ ‎‏در کسب علوم انسانی بودند.‏‎[22]‎

‏این دغدغه خاطر امام را وامی‌دارد که به شدت از روش مفسران قرآن انتقاد کند؛ ‏‎ ‎‏گرچه برای مفسران، برای تلاششان، سخت احترام قائل است، زیرا آنچه در بیش‌تر ‏‎ ‎‏تفسیرهای گذشته وجود دارد، تکیه بر بعدی از ابعاد قرآن است، و گاه بیشتر درباره ‏‎ ‎‏قرآن است تا تفسیر قرآن؛ برای مثال آنجا که هدف مفسر، تنها نشان دادن اعجاز هنری ‏‎ ‎‏قرآن و ابعاد زیبایی‌شناختی آن است، اگرچه مفید است و به شناخت ظاهر ادبی قرآن ‏‎ ‎‏کمک می‌کند؛ اما به فهماندن و فهمیدن مقصود کتاب ربطی ندارد.‏

‏امام تلاش فراوانی دارد که معیار تفسیر درست و نیز معیار ارزیابی تفاسیر را به ‏‎ ‎‏گونه‌ای مشخص بیان کند. از نظر ایشان؛ همان چیزی که معیار تفسیر درست است، ‏‎ ‎‏معیار ارزیابی درستی تفاسیر و صحیح بودن جهت‌گیری آنها نیز هست. به عقیدۀ ایشان، ‏‎ ‎‏«کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است».‏‎[23]‎‏ شناخت هدف ‏‎ ‎‏قرآن را نیز نباید تنها با دید بیرونی و نگاه از بیرون، با پیش‌فرض‌ها و باورهای فلسفی ‏‎ ‎‏و برهانی فهمید، بلکه باید دید، خود این کتاب چه هدفی را به عنوان هدف و برنامۀ ‏‎ ‎‏خود معرفی می‌کند:‏

‏ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات عقلی برهانی که خود به ‏‎ ‎‏ما مقصد را می‌فهماند، از خود کتاب خدا اخذ کنیم. مصنف کتاب مقصد خود را ‏‎ ‎‏بهتر می‌داند. اکنون به فرموده‌های این مصنف راجع به شئون قرآن نظر کنیم، ‏‎ ‎‏می‌بینیم خود می‌فرماید: ‏ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ‏،‏‎[24]‎‏ این کتاب را ‏‎ ‎‏کتاب هدایت خوانده.‏‎[25]‎


‎[[page 11]]‎‏ایشان معتقد است: ‏

‏تنها کتاب سلوک الی الله و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است ‏‎ ‎‏و بزرگ‌تر وسیلۀ رابطۀ بین خالق و خلق و عروة الوثقی و حبل المتین تمسک به ‏‎ ‎‏عزّ ربوبیت است.‏‎[26]‎

‏استدلال امام این است که قرآن، کتاب هدایت، سلوک و عرفان است:‏

‏کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبیّن جهات عرفانی و اخلاقی و ‏‎ ‎‏دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد.‏‎[27]‎

‏ایشان در ادامه تأسفات خود می‌گوید:‏

‏چه خسارتی بالاتر از اینکه سی ـ چهل سال کتاب الهی را قرائت کنیم و به ‏‎ ‎‏تفاسیر رجوع کنیم و از مقاصد آن بازمانیم.‏‎[28]‎

‏اگر در نظرات امام با دقت توجه کنیم، در می‌یابیم که از دیدگاه او تفسیر واقعی ‏‎ ‎‏چیست و چه تفسیری در راستای صحیح تفسیر قرار نگرفته است. در ادامه برخی ‏‎ ‎‏انتقادات امام بر بعضی تفاسیر را یادآور می‌شویم که به گونه‌های مختلف طبقه‌بندی ‏‎ ‎‏شده است:‏

یکم: تفسیر تنها معنوی یا دنیوی

‏از مصیبت‌های مسلمان‌ها این است که برخی از مفسران، به دلیل محدودیت خویش، ‏‎ ‎‏قرآن را نیز محدود انگاشته‌اند و چنان تفسیرش کرده‌اند که گویی هیچ چیزی جز آنچه ‏‎ ‎‏این مفسران می‌دانسته‌اند، در قرآن وجود ندارد، و عملاً قرآن را تا حد یک کتاب ‏‎ ‎‏عرفانی یا فقهی یا تاریخی یا متنی ادبی و... تنزل داده‌اند.‏

‏ مقصد قرآن و حدیث، تصفیۀ عقول و تزکیۀ نفوس است برای حاصل شدن ‏‎ ‎‏مقصد اعلای توحید. و غالباً شراح احادیث شریفه و مفسرین قرآن کریم این ‏‎ ‎
‎[[page 12]]‎‏نکته را، که اصل اصول است، مورد نظر قرار ندادند و سرسری از آن گذشته‌اند ‏‎ ‎‏و جهاتی را که مقصود از نزول قرآن و صدور احادیث به هیچ وجه نبوده، از ‏‎ ‎‏قبیل جهات ادبی و فلسفی و تاریخی و امثال آن، مورد بحث و تدقیق و فحص ‏‎ ‎‏و تحقیق قرار داده‌اند.‏‎[29]‎

‏از دیدگاه امام، برداشت‌های عرفانی، فلسفی، علمی، فقهی، اجتماعی، سیاسی و ‏‎ ‎‏اقتصادی از قرآن اشکالی ندارد، اما محدود کردن قرآن در یکی از این گرایش‌ها و خطا ‏‎ ‎‏دانستن دیگر گرایش‌ها خطا است:‏

‏بسیاری از زمان‌ها بر ما گذشت که یک طایفه‌ای فیلسوف و... عارف و صوفی و ‏‎ ‎‏متکلم و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوی بودند، این‌ها گرفتند آن ‏‎ ‎‏معنویات را، هر کسی به اندازۀ ادراک خودش، و تخطئه کردند قشریون ‏‎]‎‏را‏‎[‎‏. ‏‎ ‎‏تمام ماعدای خودشان را قشری حساب کردند و تخطئه کردند بلکه وقتی دنبال ‏‎ ‎‏تفسیر قرآن رفتند ملاحظه می‌کنیم که، تمام آیات را، اکثر آیات را برگرداندند به ‏‎ ‎‏آن جهات عرفانی و جهات فلسفی و جهات معنوی، و به کلی غفلت کردند از ‏‎ ‎‏حیات دنیاوی و جهاتی که در این‌جا به آن احتیاج هست و تربیت‌‌هایی که در ‏‎ ‎‏این‌جا باید بشود‏‏؛‏‏ از این غفلت کردند. به حسب اختلاف مشربشان رفتند دنبال ‏‎ ‎‏همان معانی بالاتر از ادراک ـ مثلاً ـ عامۀ مردم.... و در همین اوان و همان عصر، ‏‎ ‎‏یک دستۀ دیگری که اشتغال داشتند به امور فقهی و به امور تعبدی، این‌ها هم ‏‎ ‎‏تخطئه کردند آن‌ها را: یا حکم الحاد کردند، یا حکم تکفیر کردند، یا هرچه ‏‎ ‎‏کردند، آن‌ها را تخطئه کردند... این‌ها محصور کردند اسلام را به احکام فرعیه و ‏‎ ‎‏آنها هم محصور کرده بودند اسلام را به احکام معنویه، به امور معنویه و به ‏‎ ‎‏مافوق الطبیعه. آنها ـ به خیال خودشان ـ مافوق الطبیعه همه جهات هست و ‏‎ ‎‏اینها هم به ـ خیال خودشان ـ احکام طبیعت و فقه اسلامی و اینهاست و دیگران ‏‎ ‎‏همه‌اش بی‌جهت است.‏‎[30]‎

 


[[page 13]]دوم: تفسیرهای انحرافی و التقاطی یا تفسیر مادی قرآن

‏از مشکلات بزرگ در امر تفسیر، تفکرات التقاطی است. جوانانی که چیزی از ‏‎ ‎‏مارکسیسم و چیزی از اسلام می‌گرفتند و به جای «انقلاب اسلامی» به «اسلام انقلابی» ‏‎ ‎‏می‌اندیشیدند، می‌پنداشتند که مسلمانان در روش مبارزه، به مکتب‌های دیگر، مانند ‏‎ ‎‏مارکسیسم نیاز دارند و برخی نظریه‌پردازان آنها با چنین تفکراتی به تفسیر قرآن و ‏‎ ‎‏نهج‌البلاغه‏‏ دست یازیدند. برخی آنان نیز به همان مقدار هم به اسلام معتقد نبودند و ‏‎ ‎‏تفکرات مارکسیستی را در پوشش عقاید یا واژگان و اصطلاحات اسلامی ترویج ‏‎ ‎‏می‌کردند که این هم از آن خطرات بسیار جدی، در مسیر جوانان حق‌جو و عدالت‌خواه ‏‎ ‎‏بود. امام در ادامۀ نظراتش می‌فرماید:‏

‏اخیراً، ما مبتلا شدیم به یک عده‌ای که اینها عکس آنها هستند. تمام معنویات را ‏‎ ‎‏اینها به مادیات برمی‌گردانند! می‌گویند مسلمیم، لکن نه توحیدشان توحید ‏‎ ‎‏اسلامی است‏‏؛‏‏ و نه بعثتشان بعثت اسلامی است‏‏؛‏‏ و نه نبوتشان نبوت اسلامی ‏‎ ‎‏است‏‏؛‏‏ و نه امامتشان و نه معادشان. همه‌اش بر خلاف اسلام است.‏‎[31]‎

‏با یک نگاه گذرا می‌توان فهمید که برخی انتقادهای امام بر «گرایش‌ها» و برخی ‏‎ ‎‏دیگر بر «روش‌ها» یا «اهداف» یا بر «پیش‌فرض‌ها»ی به کار رفته در تفسیر است.‏

سوم: شیوۀ صحیح تفسیر

‏از نگاه امام‏‏(رحمةالله)‏‏، تفسیر قرآن کریم، کار آسانی نیست که از عهده هر کس برآید.‏‎[32]‎‏ این ‏‎ ‎‏صحیفۀ الهی برتر از آن است که مفسران بتوانند، آن را چنان که باید تفسیر کنند.‏‎[33]‎‏ ‏‎ ‎‏مفسران طراز اول جهان اسلام، اعم از خاصه و عامه که در طول تاریخ اسلام، ‏‎ ‎‏تفاسیر فراوانی نوشته‌اند، تنها پرده‌ای از معانی قرآن کریم را به نمایش گذاشته‌اند و ‏‎ ‎
‎[[page 14]]‎‏شبحی از این کتاب آسمانی را نشان داده‌اند.‏‎[34]‎

‏ایشان ضمن ارج نهادن بر تلاش‌های مفسران و توصیف تلاش برخی آنها، به ‏‎ ‎‏صراحت اعلام می‌دارد:‏

‏این تفسیرهایی که بر قرآن نوشته شده است از اول تا حالا، اینها تفسیر قرآن ‏‎ ‎‏نیستند. اینها البته یک ترجمه‌هایی، یک بویی از قرآن بعضی‌شان دارند و الا ‏‎ ‎‏تفسیر این نیست.‏‎[35]‎

‏این نظریه امام، از یک سو بر عظمت قرآن استوار است که کلام خالق و اقیانوسی ‏‎ ‎‏ژرف و فراتر از افق فکر و درک بشری است‏‎[36]‎‏ و از سوی دیگر بر این مطلب که ‏‎ ‎‏مفسران، با آنکه زحمت‌های فراوانی را متحمل شده‌اند و مساعی آنان قابل تقدیر و ‏‎ ‎‏تجلیل است، اغلب در تفسیر قرآن، به مقصد اصلی نزول، توجه شایسته نداشته‌اند.‏

‏بسیاری مفسران در تفسیر خود، به جنبه‌های ادبی، بلاغی، تاریخی یا... پرداخته‌اند. ‏‎ ‎‏گویا که تفسیر آنان، کتابی، ادبی، بلاغی یا تاریخی است و در واقع به جای پرداختن و ‏‎ ‎‏توجه تام به هدف اصلی، بیش‌تر به اهداف فرعی توجه کرده‌اند؛ در حالی که از نظر ‏‎ ‎‏امام‏‏(رحمةالله)‏‏، مقصد این کتاب آسمانی، نه بلاغت و فصاحت است و نه صرف، نحو، تاریخ و ‏‎ ‎‏نه امثال این امور.‏‎[37]‎

‏شیوۀ مطلوب تفسیر، این نیست که همچون سکاکی و شیخ طوسی، در لابه‌لای ‏‎ ‎‏آیه‌های قرآن، به دنبال کشف و تبیین جنبه‌های فصاحت، بلاغت و محسّنات لفظی و ‏‎ ‎‏معنوی بود یا همانند سیبویه و خلیل، به تبیین تصاریف کلمات و دستور زبان آن همت ‏‎ ‎‏گمارد یا مانند مسعودی و ابن خلکان به شرح و بسط وقایع و بیان جزئیات حوادث ‏‎ ‎‏تاریخی پرداخت. امام از مفسرانی که استفاده از قرآن را به ضبط و جمع اختلاف ‏‎ ‎
‎[[page 15]]‎‏قرائات و معانی لغات و تصاریف کلمات و محسّنات لفظیه و معنویه و وجوه اعجاز ‏‎ ‎‏قرآن و معانی عرفیه منحصر می‌دانند و از دعوات قرآن و جهات روحیه و معارف الهیه ‏‎ ‎‏آن غافلند، به شدت انتقاد کرده است.‏‎[38]‎

‏به علاوه از یک‌سونگری در تفسیر قرآن، گله و شکوه دارد و از تفسیرنگاران ‏‎ ‎‏یک‌سونگر که قرآن کریم را تنها بر پایه تخصص ویژه و مشرب خاص خویش تفسیر ‏‎ ‎‏کرده و به تخطئه مشرب‌های دیگران پرداخته‌اند، خرده می‌گیرد.‏‎[39]‎‏ در نگاه امام خمینی، ‏‎ ‎‏مفسر واقعی کسی است که «مقصد نزول» را بفهماند؛ نه سبب نزول را.‏‎[40]‎

3. زیرساخت‌های تفسیر در نگاه امام

‏تفسیر قرآن کریم، بر اساس مبانی و اصولی صورت می‌پذیرد که در این‌جا به برخی از ‏‎ ‎‏مهم‌ترین آنها از دیدگاه امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏ می‌پردازیم:‏

یکم: تفسیر معصوم، زیرساخت و اساس تمام تفاسیر قرآن

‏از نظر امام‏‏(رحمةالله)‏‏، علم به همۀ حقایق و معارف قرآن کریم، جز برای پیامبر‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ و پس از ‏‎ ‎‏او، وارثان علم وی، یعنی امامان معصوم‏‏(علیهم السلام)‏‏ ممکن نیست. این بینش گذشته از آن‌که ‏‎ ‎‏مبنای روایی دارد،‏‎[41]‎‏ با تأملات عقلی و تجارب عرفانی نیز قابل تأیید است؛ با این ‏‎ ‎‏توضیح که حقایق و علوم نهفته در کلام الهی نامحدود است: ‏قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً ‎ ‎لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً‎[42]‎‏ و بشر محدود را ‏‎ ‎‏توان آن نیست که بر خدای نامحدود، احاطه یابد؛ مگر آنکه از محدودیت خارج شود و ‏‎ ‎‏خود نیز نامحدود گردد.‏


‎[[page 16]]‎‏در نگاه امام‏‏(رحمةالله)‏‏، مصداق این انسان نامحدود، پیامبر و امامان معصوم‏‏(علیهم السلام)‏‏ هستند که ‏‎ ‎‏در اثر اتصال به کمال مطلق و فنا در مبدأ نامحدود، در همۀ صفات نامحدود گردیده‌اند، ‏‎ ‎‏از این رو می‌توانند به علوم و حقایق قرآن به‌طور کامل احاطه یابند، و از کتاب الهی، ‏‎ ‎‏آن‌گونه که باید بهره گیرند؛ ولی بهره دیگران از قرآن، بر حسب مراتب وجود و کمال ‏‎ ‎‏محدود آنان، محدود است.‏

‏امام در فرازی از بیانات خود می‌فرماید:‏

‏این حقیقت برای احدی حاصل نشود به علوم رسمیّه و نه به معارف قلبیّه و نه ‏‎ ‎‏به مکاشفه غیبیّه، مگر به مکاشفۀ تامّۀ الهیه برای ذات مبارک نبی ختمی‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ در ‏‎ ‎‏محفل انس ‏قابَ قَوْسَیْنِ‏ بلکه در خلوتگاه سرّ مقام ‏أوْ أدْنی ‏و دست آمال ‏‎ ‎‏عائله بشریّه از آن کوتاه است مگر خُلّص از اولیاء الله که به حسب انوار معنویه ‏‎ ‎‏و حقایق الهیه با روحانیت آن ذات مقدس مشترک و به واسطۀ تبعیت تامّه فانی ‏‎ ‎‏در آن حضرت شدند، که علوم مکاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقی کنند.‏‎[43]‎

‏در جای دیگر می‌گوید:‏

‏قرآن همه چیز دارد... لکن آن استفاده‌ای که باید بشود [نمی‌شود]. آن استفاده را ‏‎ ‎‏به حسب: ‏«إنّما یعرف القرآن من خوطب به»‏، خود رسول الله می‌برد.‏‎[44]‎

‏پس هر تفسیری که ارائه می‌شود، باید در اعماق سیرۀ تفسیری پیامبر اکرم‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏، و ‏‎ ‎‏ائمه اطهار‏‏(علیهم السلام)‏‏ریشه داشته باشد، تا شمه‌ای از حقایق قرآن را روشن سازد.‏

دوم: زیرساخت امکان فهم محدود برای همگان

‏از اندیشه‌های تفسیری امام‏‏(رحمةالله)‏‏ چنین بر می‌آید که استفاده از قرآن کریم برای همگان، به ‏‎ ‎‏فراخور حال خویش، میسور و ممکن است. بنابراین به صورت محدود و روش‌مند، ‏‎ ‎‏همه افراد می‌توانند، با تکیه به بیانات معصوم‏‏(علیه السلام)‏‏، تفسیری از قرآن ارائه دهند. امام ‏‎ ‎
‎[[page 17]]‎‏همچون برخی اخباریان نمی‌اندیشد که باب فهم قرآن را به روی غیر معصوم ببندد و ‏‎ ‎‏فکر، عقل و اندیشۀ بشری را در این زمینه بی‌اعتبار بشمارد.‏

‏در اندیشۀ امام‏‏(رحمةالله)‏‏ اساساً انگیزۀ نزول این کتاب مقدس و بعثت نبی اکرم‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ آن ‏‎ ‎‏است که این کتاب در دسترس همگان قرار گیرد و همه به اندازۀ گنجایش فکر خود از ‏‎ ‎‏آن استفاده کنند.‏‎[45]‎

‏شایان ذکر است که عالمان، از فقیهان و محدثان تا فیلسوفان و عارفان، گاه از آیات ‏‎ ‎‏قرآن به فراخور فکر و دانش خود، برداشت‌های مختلف و حتی متباین دارند. نکتۀ ‏‎ ‎‏جالب توجه اینکه امام‏‏(رحمةالله)‏‏، هر یک از آن برداشت‌ها را در جای خود درست و قابل ‏‎ ‎‏قبول می‌داند،‏‎[46]‎‏ و از صحه‌گذاری مفسران بر مشرب تفسیری خود و تخطئه مشرب‌های ‏‎ ‎‏دیگران انتقاد می‌کند. به نظر می‌رسد، راز آن این باشد که فهم قرآن مراتب طولی دارد ‏‎ ‎‏که هر عالمی ممکن است، تنها به مرتبه‌ای از آن دست یافته باشد.‏

سوم: زیرساخت پذیرش ظاهر و باطن قرآن

‏از دیگر اصول تفسیر در اندیشه امام آن است که درک و فهم قرآن کریم مراتب و ‏‎ ‎‏مراحلی دارد که از ظاهر شروع می‌شود و تا آخرین مرتبۀ باطن پیش می‌رود؛ یعنی در ‏‎ ‎‏تفسیر، هم باید به ظاهر قرآن توجه داشت و به آن اهمیت داد، و هم به باطن آن. از ‏‎ ‎‏آن‌جا که ظاهر و باطن قرآن مورد پذیرش قرار می‌گیرد، التفات و توجه به باطن و ظاهر ‏‎ ‎‏قرآن، بدون تفسیر آن میسّر نیست.‏

‏بنابراین برای فهم قرآن باید آن را روش‌مند تفسیر کرد. آنچه را که امام‏‏(رحمةالله)‏‏ در بیان ‏‎ ‎‏آیات قرآن فرموده و جویندگان حقایق قرآنی را به آن فرا خوانده، با تأویل‌ها و ‏‎ ‎‏برداشت‌های بی‌ضابطه‌ای که توسط متصوفه و باطنیه از آیات قرآن کریم صورت ‏‎ ‎‏می‌گیرد، تفاوت اساسی دارد. آنان اصولاً ظواهر آیات را نادیده می‌گیرند و کنار می‌نهند ‏‎ ‎
‎[[page 18]]‎‏و ذوقیات، اندیشه‌ها و دیدگاه‌های ویژه خود را به نام «علم به باطن قرآن» عرضه ‏‎ ‎‏می‌کنند. همان چیزی که تفسیر به رأی خوانده می‌شود و در روایات فریقین به شدت ‏‎ ‎‏نکوهش و منع شده است.‏‎[47]‎

‏امام در فهم قرآن، باطن منهای ظاهر را قبول ندارد؛ چنان‌که ظاهر بی‌باطن را ‏‎ ‎‏نمی‌پسندد. ایشان به صراحت اعلام می‌کند:‏

‏همان‌گونه که ظاهر بدون باطن، و صورت بدون معنی همانند جسد بدون روح ‏‎ ‎‏و دنیای بدون آخرت است، رسیدن به فهم باطنی آیات نیز جز از طریق ظاهر و ‏‎ ‎‏با حفظ آن میسور نمی‌گردد... و هر کس بدون توجه به ظاهر آیات، راه باطن را ‏‎ ‎‏در پیش گیرد، هم خود گمراه شده است و هم دیگران را به گمراهی و بیراهه ‏‎ ‎‏کشانده است.‏‎[48]‎

‏از نظر ایشان، تصور اینکه این کتاب آسمانی، همین قشر و صورت است، ‏‎ ‎‏ظاهرگرایانه و ابلیسانه است و ماندن در حد صورت و توقف در مرحله ظاهر و حرکت ‏‎ ‎‏نکردن به سوی لب و باطن، ریشه تمام جهالت‌ها و پایۀ انکار نبوت‌ها و ولایت‌ها ‏‎ ‎‏است.‏‎[49]‎

‏شایان ذکر است که ابلیس نخستین کسی بود که تنها ظاهر و صورت (طین) را دید ‏‎ ‎‏و در ورای آن، مقام روحانی و نورانی و خلیفة‌اللهی آدم‏‏(علیه السلام)‏‏ را ندید؛ از این رو در مقام ‏‎ ‎‏اعتراض به پروردگار برآمد و گفت: «من از او بهترم. من را از آتش و او را از گل ‏‎ ‎‏آفریدی»‏‎[50]‎‏ و نیز مردمانی که نبوت را انکار کردند و از پذیرش انبیای الهی سر برتافتند، ‏‎ ‎‏تنها به ظاهر نگریستند و نتوانستند یا نخواستند، ژرف‌نگر باشند و ارتباط ویژه باطنی و ‏‎ ‎‏معنوی پیامبران با مبدأ هستی را بپذیرند؛ از این رو اظهار می‌داشتند: «این چه پیامبری ‏‎ ‎
‎[[page 19]]‎‏است که همچون دیگران غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود»،‏‎[51]‎‏ یا خطاب به پیامبر ‏‎ ‎‏می‌گفتند: «شما جز بشری مانند ما نیستید، و خدای رحمان هیچ چیزی نازل نکرده ‏‎ ‎‏است».‏‎[52]‎

‏به هر حال، از قشری‌گری و ماندن در ظاهر و عدم گذر به باطن و عمق، مذاهب و ‏‎ ‎‏مکاتب چندی چون اخباری‌گری، ظاهریه، اشاعره، مجسمه و سلفیه سر برآوردند. ‏‎ ‎‏می‌توان گفت که گذر از ظاهر به باطن و عبور از پوست به مغز، همان علم به تأویل ‏‎ ‎‏است که به نظر امام، علم به تمام مراتب آن، مخصوص پیامبر اسلام‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ و امامان ‏‎ ‎‏معصوم‏‏(علیهم السلام)‏‏ است؛ لیکن علم به مراتب و مراحلی از آن برای غیر معصوم نیز ممکن ‏‎ ‎‏است؛ البته امام راحل، شرط حصول این علم و نایل شدن به مراتبی از آن را مجاهدت ‏‎ ‎‏علمی، تمرین‌های عقلی همراه با ریاضت‌های عملی، تطهیر نفس، تنزیه قلب و تقدیس ‏‎ ‎‏روح می‌داند‏‎[53]‎‏ و معتقد است که هر قدر انسان از پاکی و وارستگی بیشتری برخوردار ‏‎ ‎‏باشد، بهره‌اش از حقایق قرآن بیشتر و تجلی قرآن بر او فزون‌تر است.‏‎[54]‎

4. گرایش‌های تفسیری امام

‏با نگاه امام به قرآن که در جای‌جای نوشته‌های ایشان به چشم می‌خورد، دیدگاه ‏‎ ‎‏تفسیری و گرایش‌های ایشان آشکار می‌شود؛ گرچه در ‏‏آداب الصلوة‏‏، ‏‏سرّ الصلوة‏‏ ‏‏و حتی ‏‎ ‎‏تفسیر سورۀ حمد‏‏ ‏‏و علق، گرایش تفسیری امام عرفانی است و بریدن از این گرایش را ‏‎ ‎‏فاجعه‌ای می‌داند که موجب محرومیت مردم از حقایق شده است؛ اما تفسیر با گرایش ‏‎ ‎‏عرفانی، تنها چیزی نیست که از نظر امام «تمام حقیقت» را نشان بدهد، ایشان علاوه بر ‏‎ ‎‏اینکه جاهلان صوفی را مورد انتقاد قرار داده و بر خطا می‌داند، روش تفسیری عارفان ‏‎ ‎
‎[[page 20]]‎‏را نیز که تمام معارف قرآن را به امور معنوی باز می‌گردانند، ناقص می‌داند. ایشان گاه ‏‎ ‎‏مانند عارفی تمام عیار، در مقام تفسیر عرفانی قرآن بر می‌آید، و گاه ابعاد اجتماعی، ‏‎ ‎‏انقلابی و ستم‌ستیزی قرآن را بیان می‌کند، و گاهی نیز در مقام یک فقیه کامل و مرجع ‏‎ ‎‏دینی، به آیات الاحکام و استنباط احکام شرعی توجه می‌کند، و این به معنی نگاهی ‏‎ ‎‏جامع به قرآن و گرایشی همه‌جانبه در تفسیر قرآن است.‏

‏نگاهی به ‏‏تفسیر سوره حمد‏‏، ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، ‏‏شرح دعاء السحر‏‏، ‏‏آداب الصلوة‏‏ و ‏‎ ‎‏سرّ الصلوة‏‏، جنبة عرفانی تفسیر امام را روشن می‌کند، کتاب کوچک، اما مؤثر ‏‏ولایت ‏‎ ‎‏فقیه‏‏، حکومت اسلامی،‏‏ جنبۀ اجتماعی تفسیر و موسوعة ‏‏صحیفه نور‏‏ نیز، همه جانبه بودن ‏‎ ‎‏نگاه امام را به وضوح نشان می‌دهد.‏

‏امام در جایی دربارۀ لزوم توجه به روش عرفانی در تفسیر قرآن می‌فرماید:‏

‏کتاب خدا کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است‏‏؛‏‏ کتاب ‏‎ ‎‏تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبیّن جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر ‏‎ ‎‏جهات دعوت به سعادت آن باشد.‏‎[55]‎

‏ایشان پس از تفسیر سورۀ قدر می‌فرماید:‏

‏با آنکه بنای نویسنده در این رساله آن بود که از مطالب عرفانی غیر مأنوس با ‏‎ ‎‏نوع خودداری کنم، و فقط به آداب قلبیه صلوة اکتفا کنم، اینک می‌بینم که قلم ‏‎ ‎‏طغیان نموده و در خصوص تفسیر سورۀ شریفه، بیشتر از موضوع قرارداد خود ‏‎ ‎‏تجاوز نمودم.‏‎[56]‎

‏ایشان از گرایش عرفانی خویش در تفسیر دفاع کرده، می‌فرماید:‏

‏ضمناً اگر مطلبی در این رساله مطابق مذاق خود ندیدند، بی‌تأمل رمی به باطل ‏‎ ‎‏نکنند، زیرا که از برای هر علمی اهلی و برای هر راهی راه‌نوردی است. ‏«رَحِمَ ‎ ‎الله امْرَءاً عَرَفَ قَدْرَهُ، وَلَمْ یَتَعَدَّ طَوْرَه»‏ و ممکن است بعضی غفلت از حقیقت ‏‎ ‎
‎[[page 21]]‎‏حال کنند، و چون از معارف قرآنیه و دقایق سنن الهیه بی‌خبرند، بعضی از ‏‎ ‎‏مطالب این رساله را تفسیر به رأی گمان کنند، و این خطای محض و افترای ‏‎ ‎‏فاحش است.‏‎[57]‎

‏با این حال، امام از محدودنگری برخی تفاسیر عرفانی انتقاد می‌کند و حتی در مورد ‏‎ ‎‏ابن عربی معتقدند که تفسیر قرآن به‌طور کامل، همان چیزی که ابن عربی یا عبدالرزاق ‏‎ ‎‏کاشانی گفته‌اند نیست:‏

‏اینهایی که طریقه‌شان طریقۀ معارف بوده است، بعضی‌شان در آن فنی که ‏‎ ‎‏داشته‌اند، خوب نوشته‌اند؛ لکن قرآن عبارت از آن نیست که آن‌ها نوشته‌اند. آن، ‏‎ ‎‏بعضی از اوراق قرآن و پرده‌های قرآن است.‏‎[58]‎

‏گرچه امام گرایش عرفانی در تفسیر را می‌پذیرد و از آن استفاده می‌کند؛ اما ‏‎ ‎‏همان‌گونه که مشاهده کردیم، آن را تنها پرده‌ای از پرده‌های قرآن و قسمتی از معارف ‏‎ ‎‏قرآن می‌داند، و کسانی را که تمام قرآن را تنها در امور معنوی و عرفانی خلاصه کنند و ‏‎ ‎‏از امور اجتماعی، ستم‌ستیزی، و سیاسی آن چشم بپوشند، در اشتباه می‌داند:‏

‏وقتی دنبال تفسیر قرآن رفتند، ملاحظه می‌کنیم که تمام آیات را، اکثر آیات را ‏‎ ‎‏برگرداندند به آن جهات عرفانی و جهات فلسفی و جهات معنوی، و به کلی ‏‎ ‎‏غفلت کردند از حیات دنیاوی و جهاتی که در اینجا به آن احتیاج هست و ‏‎ ‎‏تربیت‌هایی که در اینجا باید بشود، از این غفلت کردند.‏‎[59]‎

‏ایشان در جایی دیگر می‌فرماید:‏

‏ما در یک مدتی گرفتار بودیم به یک نفر از مردم و به قشری از اهل علم که ‏‎ ‎‏اینها اسلام را از آن طرف نگاه می‌کردند. عرفا اسلام را قبول داشتند‏‏؛‏‏ لکن تمام ‏‎ ‎‏مسائل را بر می‌گرداندند به آن معانی عرفانی، مسائل روز قائل نبودند حتی‏‎ ‎
‎[[page 22]]‎‏اگر روایتی یا آیه‌ای در جهاد می‌آمد، اینها همان «جهاد نفس» را می‌گفتند هست ‏‎ ‎‏و اسلام را با یک صورت دیگری غیر از آن صورت واقعی که جامع است، ‏‎ ‎‏جامع همه اطراف است، نظر می‌کردند. من گفتم ما یک مدت‌هایی مبتلا به آن‌ها ‏‎ ‎‏بودیم که البته مردم صالحی بودند‏‏؛‏‏ لکن اسلام را با یک صورت می‌دیدند، یک ‏‎ ‎‏بعد اسلام را نظر می‌کردند.‏‎[60]‎

‏امام حتی در تفسیر عرفانی خود نیز، هنگامی که از هجرت و جهاد سخن می‌گوید، ‏‎ ‎‏به هر دو معنای ظاهری، اجتماعی و عرفانی آن اشاره می‌کند. حضرت امام در ‏‏ولایت ‏‎ ‎‏فقیه‏‏ آورده‌اند:‏

‏قرآن و کتاب‌های حدیث که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رساله‌های ‏‎ ‎‏عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته می‌شود، از لحاظ جامعیت و ‏‎ ‎‏اثری که در زندگانی اجتماعی می‌تواند داشته باشد، به کلی تفاوت دارد. نسبت ‏‎ ‎‏اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است.‏‎[61]‎

‏بنابراین، گرایش تفسیری امام، در همۀ سوره‌ها و آیات، عرفانی نیست؛ در معارف ‏‎ ‎‏ویژه، عرفانی و در موارد مربوط به اسما و صفات الهی و امور مربوط به عالم غیب، از ‏‎ ‎‏مشرب عرفانی بهره می‌برد؛ اما در آیات اجتماعی، آیات الاحکام، آیات جهاد و امر به ‏‎ ‎‏معروف، لحن و گرایش تفسیری امام، عرفانی نیست...، با توجه به این مطلب، مشرب و ‏‎ ‎‏گرایش تفسیری امام را چه می‌توان نامید؟!‏

‏شاید بتوان در نگاهی فراگیر، تفسیر امام را «تفسیری هدایتی و ارشادی» نام نهاد، ‏‎ ‎‏زیرا ایشان مقصد اساسی قرآن را ـ چنان‌که به تفصیل گذشت ـ هدایت انسان‌ها و ‏‎ ‎‏ساختن فرد و جامعۀ الهی و ربانی می‌داند، و از سویی دیگر، خواندیم که ایشان تفسیر ‏‎ ‎‏صحیح را «کشف مقصد» و «بیان مقصد نزول» قرآن می‌داند؟ نه بیان سبب نزول یا بیان ‏‎ ‎‏بلاغت و اعجاز آن... .‏


‎[[page 23]]‎‏بنابراین می‌توان جهت‌گیری تفسیر امام را کشف و بیان مقصد قرآن دانست؛ اما امام ‏‎ ‎‏تصریح می‌کنند که مفسر باید جهت تعلیمی قرآن را در نظر داشته باشد:‏

‏این کتاب شریف، که به شهادت خدای تعالی، کتاب هدایت و تعلیم است و نور ‏‎ ‎‏طریق سلوک انسانیت است، باید مفسر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از ‏‎ ‎‏آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب و حیث راهنمایی به طرق سعادت و سلوک ‏‎ ‎‏طریق معرفت و انسانیت را به متعلّم بفهماند. مفسر وقتی «مقصد» از نزول را به ‏‎ ‎‏ما فهماند، مفسر است‏‏؛‏‏ نه «سبب» نزول به آن‌طور که در تفاسیر وارد است.‏‎[62]‎

‏بنابراین تفسیر امام تفسیری «هدایتی» است و با این بیان، هم مسائل عبادی و ‏‎ ‎‏عرفانی و هم مسائل اجتماعی و سیاسی قرآن را شامل می‌شود.‏

5. نامحدودی تفسیر قرآن

‏از پیامدهای طبیعی نگارش تفسیر، با توجه به جامعیت قرآن، این بود که هر دانشمندی ‏‎ ‎‏چیزی را بنویسد که می‌فهمد یا به آن علاقه‌مند است:‏

‏هر کدام روی آن تخصص و فنّی که داشته است یک پرده‌ای از پرده‌های قرآن ‏‎ ‎‏کریم را تفسیر کرده است، آن هم به‌طور کامل معلوم نیست بوده [باشد]، مثلاً ‏‎ ‎‏عرفایی که در طول این چندین قرن آمده‌اند و تفسیر کرده‌اند، نظیر محیی الدین در ‏‎ ‎‏بعضی از کتاب‌هایش، عبدالرزاق کاشانی در تأویلات، ملا سلطان‌علی در تفسیر، ‏‎ ‎‏اینهایی که طریقه‌شان طریقه معارف بوده است، بعضی‌شان در آن فنی که داشته‌اند، ‏‎ ‎‏خوب نوشته‌اند؛ لکن قرآن عبارت از آن نیست که آنها نوشته‌اند، آن، بعضی از ‏‎ ‎‏اوراق قرآن و پرده‌های قرآن است. یا مثلاً طنطاوی و امثال او و همین‌طور قطب ‏‎ ‎‏هم، به یک ترتیب دیگری تفسیر کرده‌اند که باز هم غیر تفسیر قرآن است به همه ‏‎ ‎‏معانی‏‏؛‏‏ آن هم یک پرده‌ای است... قرآن یک کتابی نیست که بتوانیم ما یا کس ‏‎ ‎‏دیگری، یک تفسیر جامعی آن‌طور که [سزاوار است بر آن‏‏]‏‏ بنویسد.‏‎[63]‎


‎[[page 24]]‎‏تا اینجا طبیعی بود که هر دانشمندی، پرده‌ای از پرده‌ها را بردارد؛ اما متأسفانه این ‏‎ ‎‏یک‌سونگری‌ها، گاه موجب می‌شد که متخصصان یک رشته، دیگران را به کلی تخطئه ‏‎ ‎‏کنند که در این زمینه در قسمت نقد تفاسیر، فرازهایی را از دیدگاه امام آورده‌ایم. این ‏‎ ‎‏مسأله در تفسیرنویسی یک ضایعه بود که به جای استفاده از دانش‌های گوناگون در فهم ‏‎ ‎‏ابعاد گستردۀ قرآن، هر یک روش دیگری را نادرست دانسته و کنار گذاشتند.‏

‏در برابر این پرسش که آیا تفسیر جامع برای قرآن ممکن است یا خیر، پاسخ امام تا ‏‎ ‎‏اینجا این است که چنان تفسیری ـ با توجه به جامعیت علمی و عملی قرآن ـ ممکن ‏‎ ‎‏است؛ اما هنوز نوشته نشده است.‏‎[64]‎

[[page 25]]

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

بخش دوم: قرآن و متون مورد تفسیر

‏در این بخش، به درک هویتی و شناخت قرآن و احیاناً دیگر متون که تفسیر و تحلیل را ‏‎ ‎‏برمی‌تابد، نگاهی گذرا می‌اندازیم:‏

1. ماهیت و هویت قرآن

‏قرآن با سایر کتاب‌ها تفاوت دارد، این تفاوت در یک اصل مهم است که همان ماهیت ‏‎ ‎‏وحیانی و آسمانی بودن قرآن است، با تمام کتاب‌های بشری آشکار می‌شود. در فهم ‏‎ ‎‏یک کتاب ریاضی یا جامعه‌شناسی، یا یک متن علمی دیگر، قواعد و مقرراتی وجود ‏‎ ‎‏دارد که برخی عمومی و برخی ویژه آن متن خاص است؛ اما «این کتاب بزرگ الهی که ‏‎ ‎‏از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده و برای استفاده ما مهجوران و خلاص ما ‏‎ ‎‏زندانیان سجن طبیعت و مغلولان زنجیرهای پیچ در پیچ هوای نفس و آمال به صورت ‏‎ ‎‏لفظ و کلام درآمده، از بزرگ‌ترین مظاهر رحمت مطلقۀ الهیه است».‏‎[65]‎

‏تفاوت قرآن با کتاب‌های بشری، معنایی دارد و آن اینکه به‌طور ماهوی، آن‌چه در ‏‎ ‎‏قرآن است، با تمام فرآورده‌های فکری بشر متفاوت است، زیرا نویسندگان کتاب‌های ‏‎ ‎‏موجود، خود انسانند و در محجوبیت‌ها و محدودیت‌های بسیاری قرار دارند و دستاورد ‏‎ ‎
‎[[page 26]]‎‏فکری آنان بالاتر از افق فهم و دانش آنان پرواز نمی‌کند. دانش آنان درباره انسان، کیهان ‏‎ ‎‏و قوانین حاکم بر جهان‌بینی که دانشمندان از آن به قوانین علمی یاد می‌کنند، بسیار ‏‎ ‎‏سطحی است، حتی شکافتن اتم و استفاده مثبت یا منفی از نیروی شگرف آن، در گسترۀ ‏‎ ‎‏حقایق ناب موجود در هستی، دانش بسیار سطحی است.‏

‏قرآن از جانب کسی نازل شده که تمام هستی، از جمله زمین و موجودات آن، ‏‎ ‎‏به‌ویژه انسان‌ها، تنها گوشه‌ای از عظمت، قدرت و کمال او را به نمایش می‌گذارند. به ‏‎ ‎‏همین دلیل، این کتاب با هر کتابی دیگر، متفاوت و غیر قابل قیاس است:‏

‏انسان غیرمحدود است، و مربی انسان غیرمحدود است، و نسخۀ تربیت انسان ‏‎ ‎‏که قرآن است، غیر محدود است‏‏؛‏‏ نه محدود به عالم طبیعت و ماده است‏‏؛‏‏ نه ‏‎ ‎‏محدود به عالم غیب است‏‏؛‏‏ نه محدود به عالم تجرد است‏‏؛‏‏ همه چیز است.‏‎[66]‎

‏ایشان در معرفی دیگری از قرآن فرموده‌اند:‏

‏اما عظمت متکلم آن و منشی و صاحب آن: پس آن، عظیم مطلق است که جمیع ‏‎ ‎‏عظمت‌های متصوره در ملک و ملکوت و تمام قدرت‌های نازل در غیب و ‏‎ ‎‏شهادت رشحه‌ای از تجلیات عظمت فعل آن ذات مقدس است.‏‎[67]‎

‏امام در مورد عظمت و ارزش بی‌منتهای قرآن که ما آن را درک نکردیم، می‌فرماید: ‏‎ ‎‏«ما کور و کرها از آن به هیچ وجه استفاده نکردیم و نمی‌کنیم».‏‎[68]‎

‏پیامبران هر یک تجلی یکی از اسمای الهی بوده‌اند و پیامبر ما، تجلی همه اسمای ‏‎ ‎‏الهی.‏

‏بنابراین حقایقی که آنان در می‌یافته‌اند و بر قلب آنان تجلی می‌کرده، به اندازۀ توان ‏‎ ‎‏آنها بوده است و آنچه بر قلب نبی اکرم‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ وارد می‌شده، آن حضرت تحمل آن را ‏‎ ‎‏داشته و هیچ پیامبری آن توانایی را نداشت، و قرآن نیز مطابق «حقیقت محمدیه» دارای ‏‎ ‎
‎[[page 27]]‎‏کمال مطلق است، زیرا «پیش اهل معرفت، این کتاب شریف از حق تعالی، به مبدئیت ‏‎ ‎‏جمیع شئون ذاتیه و صفاتیه و فعلیه و به جمیع تجلیات جمالیه و جلالیه صادر شده، و ‏‎ ‎‏دیگر کتب سماویه را این مرتبت و منزلت نیست».‏‎[69]‎

‏در جای دیگر از این عظمت و حقیقت چنین یاد می‌کند:‏

‏مطلب دوم در اشاره به نکته آن که فرموده «إنّا» به صیغۀ جمع و «أنزلنا» به صیغۀ ‏‎ ‎‏جمع. بدان‌که نکتۀ آن، تفخیم مقام حق تعالی به مبدئیت تنزیل این کتاب شریف ‏‎ ‎‏است. و شاید این جمعیت برای جمعیت اسمائیه باشد، و اشاره به آن باشد که ‏‎ ‎‏حق تعالی به جمیع شؤون اسمائیه و صفاتیه مبدأ از برای این کتاب شریف ‏‎ ‎‏است‏‏؛‏‏ و از این جهت، این کتاب شریف صورت احدیت جمع جمیع اسماء و ‏‎ ‎‏صفات و معرّف مقام مقدس حق به تمام شؤون و تجلیات است. و به عبارت ‏‎ ‎‏دیگر، این صحیفۀ نورانیه صورت «اسم اعظم» است، چنانچه انسان کامل نیز ‏‎ ‎‏صورت اسم اعظم است‏‏؛‏‏ بلکه حقیقت این دو در حضرت غیب یکی است.‏‎[70]‎

2. کمال و جامعیت قرآن

‏قرآن، کامل‌ترین کتاب و حاوی شریف‌ترین شریعت است، اختلاف کتاب‌های آسمانی ‏‎ ‎‏از اختلاف تجلیات خدا و اختلاف اسمایی است که مبدأ این تجلیاتند، چنان‌که اختلاف ‏‎ ‎‏انبیا و شرایعشان به دلیل اختلاف کشورهای اسمایی است. هر اسمی که قلمرو احاطۀ ‏‎ ‎‏آن بیشتر و جامعیت آن فزون‌تر است، آیینی که پیرو اوست نیز احاطۀ بیشتری دارد و ‏‎ ‎‏پاینده‌تر است:‏

‏چون نبوت ختمیه و قرآن شریف و شریعت آن سرور از مظاهر و مجالی یا از ‏‎ ‎‏تجلیات و ظهورات مقام جامع احدی و حضرت اسم الله الاعظم است، از این ‏‎ ‎‏جهت محیط‌ترین نبوّات و کتب و شرایع و جامع‌ترین آنها است، و اکمل و ‏‎ ‎
‎[[page 28]]‎‏اشرف از آنها تصور نشود، و دیگر از عالم غیب به بسیط طبیعت علمی بالاتر یا ‏‎ ‎‏شبیه به آن تنزل نخواهد نمود‏‏؛‏‏ یعنی آخرین ظهور کمال علمی که مربوط به ‏‎ ‎‏شرایع است، همین و بالاتر از این امکان نزول در عالم ملک ندارد.‏‎[71]‎

‏در اینجا نگاه گسترده و تطبیقی به دیدگاه حضرت امام، دربارۀ جامعیت قرآن مورد ‏‎ ‎‏نظر نیست، بلکه می‌خواهیم از این زاویه، به «ماهیت قرآن» بنگریم. اینکه قرآن کتاب ‏‎ ‎‏جامع است، یعنی چه؟ امام تعبیراتی را دربارۀ جامعیت قرآن بیان داشته که در ادامه آنها ‏‎ ‎‏را مرور می‌کنیم:‏

یکم: جاودانگی قرآن

‏یکی از ابعاد جامعیت قرآن این است که این کتاب تا زمانی که بشری بر روی زمین ‏‎ ‎‏باشد، جاودان است:‏

‏آنکه قانون اسلام را آورده است، خداست، خداست که محیط... بر همه اعصار ‏‎ ‎‏است، قرآن است که کتاب همۀ اعصار است، دستورات رسول‌الله است که برای ‏‎ ‎‏همۀ اعصار است.‏‎[72]‎

‏امام دربارۀ جاودانگی قرآن می‌فرماید:‏

‏باید بدانیم حکمت آنکه این کتاب جاوید ابدی که برای راهنمایی بشر به هر ‏‎ ‎‏رنگ و ملیت و در هر قطب و قطر، تا قیام ساعت نازل گردیده است، آن است ‏‎ ‎‏که مسائل مهم حیاتی را چه در معنویات و چه در نظام ملکی زنده نگه دارد و ‏‎ ‎‏بفهماند که مسائل این کتاب برای یک عصر و یک ناحیه نیست. و گمان نشود ‏‎ ‎‏قصد ابراهیم و موسی و محمد ـ علیهم وعلی آلهم السلام ـ مخصوص به زمان ‏‎ ‎‏خاصی است.‏‎[73]‎

‏امام با توجه به چنین جامعیتی، معتقد است که مردم یک عصر نمی‌توانند همه ‏‎ ‎
‎[[page 29]]‎‏معارف قرآن را درک کنند، به ویژه که برخی معارف قرآنی به درجه‌ای از لطافت است ‏‎ ‎‏و در بردارندۀ دقایقی که مردم آخرالزمان، آن هم نه همه، بلکه فقط ‏‎ ‎‏ژرف‌اندیش‌ترین‌های آخرالزمان، می‌توانند آن را دریابند.‏

‏امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏ در ‏‏تفسیر سورۀ توحید‏‏، پس از آنکه درک کامل را مخصوص انسان ‏‎ ‎‏کامل می‌داند که در میزان عقل مجرد نمی‌گنجد، می‌نویسد:‏

‏ولی باز مژده و بشارتی در کار است که چشم آخر زمانی‌ها را روشن کند و دل ‏‎ ‎‏اهل معرفت را اطمینان بخشد. و آن حدیثی است که در ‏‏کافی‏‏ ‏‏شریف است و آن ‏‎ ‎‏این است که سؤال شد علیّ بن الحسین سلام الله علیهما از توحید. آن حضرت ‏‎ ‎‏فرمود: «همانا خدای عزّوجلّ، دانا بود که در آخرالزمان اقوامی هستند که ‏‎ ‎‏نظرهای عمیق دارند، پس نازل فرمود: ‏قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ ‏و آیات از سورۀ ‏‎ ‎‏«حدید» را تا قول او ‏عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ‏، پس، کسی که غیر از آن را قصد ‏‎ ‎‏کند هلاک شود».‏‎[74]‎‏ و از این حدیث شریف معلوم شود که فهم این آیات شریفه ‏‎ ‎‏و این سورۀ مبارکه، حقّ متعمّقان و صاحبان انظار دقیقه است و دقایق و سرایر ‏‎ ‎‏توحید و معرفت در اینها مطوی است و لطایف علوم الهی را حق‌تعالی برای ‏‎ ‎‏اهلش فرو فرستاده.‏‎[75]‎

‏امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏ تصریح می‌کند:‏

‏کسانی که حظّی از سرایر توحید و معارف الهیه ندارند، حق نظر در این آیات ‏‎ ‎‏ندارند‏‏؛‏‏ و حق ندارند این آیات را به معانی عامّیۀ سوقیه که خود می‌فهمند، حمل ‏‎ ‎‏و قصر نمایند.‏‎[76]‎

‏امام برای اثبات این نظریه، نگاهی تطبیقی به صحف الهیه آثار فیلسوفان یونانی و ‏‎ ‎‏اسلامی و آثار عرفانی دارد و تأکید می‌کند که در هیچ یک از آنها دقایقی که در آیات ‏‎ ‎
‎[[page 30]]‎‏سورۀ حدید آمده، وجود ندارد، زیرا فهم این آیات، ویژۀ ژرف‌اندیشان آخرالزمان است. ‏‎ ‎‏بنابراین، اگر بار دیگر این پرسش را مطرح کنیم که آیا قرآن قابل فهم است، می‌توان ‏‎ ‎‏پاسخ حضرت امام را چنین تصویر کرد: بلی، اما برخی معارف ژرف آن، ویژۀ زمان ‏‎ ‎‏تعالی اندیشه در آخرالزمان است؛ برای ژرف‌اندیشان آن زمان. پس برای همه، یعنی ‏‎ ‎‏همۀ مردم در هر زمانی قابل فهم نیست. آنان که صلاحیت ورود به این معارف ژرف را ‏‎ ‎‏ندارند، حق ندارند در این مباحث وارد شوند.‏

دوم: قرآن جامع صفات و اسمای الهی

‏آیا با توجه به جامعیت قرآن، بدین معنی که قرآن در بردارندۀ تمام صفات و اسماء‌الله ‏‎ ‎‏است، قرآن قابل فهم است یا خیر؟ مقدار فهم انسان از قرآن چقدر است؟‏

‏در اینجا حضرت امام برای قرآن کریم دو حالت بیان می‌کنند؛ یکی حقیقت قرآن، ‏‎ ‎‏پیش از آنکه به منازل خلقیه و اطوار فعلیه تنزل یابد و دیگر پس از این مراحل. امام، ‏‎ ‎‏فهم و درک قرآن را پیش از تطور با دانش و نه با اشراق و شهود عارفانه، ممکن ‏‎ ‎‏نمی‌داند و بر این باور است که چنین درکی، تنها با «مکاشفۀ تامّه» ممکن است که ویژۀ ‏‎ ‎‏پیامبر اکرم و وارثان او از اولیای وارستۀ الهی است:‏

‏حقیقت قرآن شریف الهی قبل از تنزل به منازل خلقیه و تطوّر به اطوار فعلیه، از ‏‎ ‎‏شئون ذاتیه و حقایق علمیه در حضرت واحدیت است، و آن حقیقت «کلام ‏‎ ‎‏نفسی» است که مقارعۀ ذاتیه در حضرات اسمائیه است و این حقیقت برای ‏‎ ‎‏احدی حاصل نشود به علوم رسمیه و نه به معارف قلبیه و نه به مکاشفۀ غیبیه، ‏‎ ‎‏مگر به مکاشفۀ تامّۀ الهیه برای ذات مبارک نبی ختمی صلی الله علیه وآله، در ‏‎ ‎‏محفل انس «قاب قوسین»، بلکه در خلوتگاه سرّ مقام «او ادنی»، و دست آمال ‏‎ ‎‏عائله بشریه از آن کوتاه است، مگر خُلّص از اولیاء الله که به حسب انوار معنویه ‏‎ ‎‏و حقایق الهیه با روحانیت آن ذات مقدس مشترک، و به واسطۀ تبعیت تامه فانی ‏‎ ‎‏در آن حضرت شدند، که علوم مکاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقی کنند، و ‏‎ ‎‏حقیقت قرآن به همان نورانیت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت تجلی ‏‎ ‎
‎[[page 31]]‎‏کند، به قلوب آنها منعکس شود، بدون تنزل به منازل و تطوّر به اطوار.‏‎[77]‎

‏بنابراین، در آن مرحله قرآن را هیچ کس، جز کسی که حامل وحی است و کسانی ‏‎ ‎‏که وظیفۀ تبلیغ و تفسیر معارف آن را در بین مردم دارند، نمی‌توانند درک کنند، و ‏‎ ‎‏چنان‌که دیدیم، این مرحله، تنها فهم عقلی و ادراک مفاهیم نیست، بلکه کشف حقایق و ‏‎ ‎‏دیدن آنهاست.‏

سوم: قرآن شامل معارف هدایتی غیب و شهود، معنویات و مادیات

‏منظور از جامعیت قرآن این است که همۀ معارف هدایتی عالم غیب و شهود، معنویات، ‏‎ ‎‏مادیات، دنیا و آخرت را در بر می‌گیرد؛ برای همۀ مردم، در همه جهان و تا همیشه ‏‎ ‎‏تاریخ، همۀ امور اخروی و دنیوی بشر را از حکومت، سیاست، اقتصاد، دیانت، وحدت، ‏‎ ‎‏عبادت و...، در خود جای داده است:‏

‏قرآن در عین حالی که یک کتاب معنوی، عرفانی به آن طوری است که به دست ‏‎ ‎‏ماها به خیال ماها، به خیال جبرئیل امین هم نمی‌رسد، در عین حال یک کتابی ‏‎ ‎‏است که تهذیب اخلاق را می‌کند، استدلال هم می‌کند، حکومت هم می‌کند، و ‏‎ ‎‏وحدت را هم سفارش می‌کند و قتال را هم سفارش می‌کند، و این از ‏‎ ‎‏خصوصیات کتاب آسمانی ماست که هم باب معرفت را باز کرده است، تا ‏‎ ‎‏حدودی که در حد انسان است، و هم باب مادیات را و اتصال مادیات به ‏‎ ‎‏معنویات را، و هم باب حکومت را و هم باب خلافت را و همه چیز را.‏‎[78]‎

‏در جای دیگر نیز می‌فرماید:‏

‏مصالح سیاسی، کشورداری و همه چیزها در آن هست.‏‎[79]‎

‏ایشان در ادامه می‌فرماید: «قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مایحتاج بشر ‏‎ ‎‏است».‏‎[80]‎


‎[[page 32]]‎‏یکی از ابعاد این جامعیت که در قوانین بشری لحاظ نشده، تکیۀ قرآن بر تمام ابعاد ‏‎ ‎‏وجودی و توانایی‌ها و افق‌های عالی‌تر کمال انسان است:‏

‏آنچه بشر درست کرده است، یک جنبۀ ضعیف را ملاحظه کرده است، مثلاً ‏‎ ‎‏قوانینی وضع کرده‌اند، از برای اینکه حفظ نظم بکنند، حفظ انتظامات بکنند، ‏‎ ‎‏قوانینی وضع کرده‌اند که مال همین معاشرت دنیاست و کیفیت سیاست دنیوی... ‏‎ ‎‏قواعدی یا قوانینی که بشر درست کرده است، هیچ متوجه او نیست.‏‎[81]‎

‏جامعیت قرآن، به معنای این نیست که همۀ جزئیات معارف و قوانین و احکام در ‏‎ ‎‏قرآن آمده باشد، زیرا کسی نمی‌تواند چنان ادعایی داشته باشد، و غرض قرآن نیز چنین ‏‎ ‎‏چیزی نبوده است:‏

‏قانون‌های کلی اساسی، مانند قانون مالیات و قانون قضا و قانون نظام و قانون ‏‎ ‎‏ازدواج و طلاق و قانون میراث و قانون معاملات از قبیل: تجارت و اجاره و ‏‎ ‎‏صلح و هبه و مزارعه و شرکت و مانند آنها و قانون ثبت و قانون مجازات ‏‎ ‎‏عمومی مانند: حدود و قصاص و قانون تبلیغات و قانون جلوگیری از منکرات، ‏‎ ‎‏مانند شرب مسکرات و قماربازی و ساز و نواز و زنا و لواط و سرقت و خیانت ‏‎ ‎‏و قتل و غارت و قانون تطهیر و تنظیف و قانون کلی عبادات، مانند: روزه و حج ‏‎ ‎‏و وضو و غسل و امثال آنها، همه در قرآن وارد است.‏‎[82]‎

‏بعد دیگری از معنای جامعیت، جهان شمولی قوانین قرآن و اسلام است که «برای ‏‎ ‎‏راهنمایی بشر به هر رنگ و ملیت در هر قطب و قطر»‏‎[83]‎‏ آمده است.‏

‏بعد دیگری از معنای جامعیت قرآن، جاودانگی قوانین آن برای همۀ زمان‌هاست؛ ‏‎ ‎‏جامع نیازهای انسان‌ها برای همیشه، زیرا «آنکه قانون اسلام را آورده است، خداست. ‏‎ ‎‏خداست که محیط... بر همۀ اعصار است، قرآن است که کتاب همه اعصار است».‏‎[84]‎

 


[[page 33]]چهارم: جامعیت قرآن در مطالب و مفاهیم عرفانی

‏معنای دیگر جامعیت قرآن، مطلبی کاملاً عرفانی است و جز با این نگاه، قابل درک ‏‎ ‎‏نیست، چنان که پیش از این اشاره شد از دیدگاه عرفانی، هر کتاب و هر پیامبری، تجلی ‏‎ ‎‏اسمی از اسمای الهی است؛ به جز قرآن و پیامبر‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏:‏

‏ذات مقدس حق تعالی که غیب است و در عین حال ظاهر است، مستجمع همه ‏‎ ‎‏کمال به‌طور غیرمتناهی است، در رسول اکرم متجلی است به تمام اسما و ‏‎ ‎‏صفات، و در قرآن متجلی است، به تمام اسما و صفات.‏‎[85]‎

‏ایشان برای تأکید همین حقیقت می‌فرماید:‏

‏قرآن مجید، اعظم و اشرف کتب مقدسه و صورت کتبیۀ حضرت غیب، مستجمع ‏‎ ‎‏جمیع کمالات به صورت وحدت جمیعه.‏‎[86]‎

‏قرآن از نظر معنوی، رحمت و شفای قلوب انسان‌ها معرفی شده است:‏

‏مفسر باید شئون الهیه را به مردم تعلیم کند، و مردم باید برای تعلم شئون الهیه ‏‎ ‎‏به آن رجوع کنند تا استفادت از آن حاصل شود: ‏وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ ‎ ‎وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلا خَساراً‎[87]‎.‎[88]‎

‏قرآن، افزون بر اینکه با کتاب‌های نوشته شده به دست انسان‌ها متفاوت است، با ‏‎ ‎‏کتاب‌های آسمانی پیشین که حضرت باری جلت عظمته برای پیامبران خویش فرستاده، ‏‎ ‎‏نیز متفاوت است.‏

‏سرّ اینکه چرا قرآن با کتاب‌های آسمانی پیشین متفاوت است و بر آنها برتری دارد، ‏‎ ‎‏از نگاه مفسران و مسلمانان روشن است. این کتاب آخرین کتاب درسی در بالاترین ‏‎ ‎‏کلاس درس انسان از خداوند است و برای همیشه و همۀ اعصار.‏‎[89]‎‏ پس از سویی باید از ‏‎ ‎
‎[[page 34]]‎‏همه آنچه تا حال گفته شده کامل‌تر باشد، «وگرنه دلیلی برای نزول آن نبود» و نیز باید ‏‎ ‎‏چیزی را ناگفته نگذاشته باشد. این جامعیت و کمال، بسیار روشن است؛ اما آن گاه که ‏‎ ‎‏بخواهیم با نگاه عرفانی به مسأله نگاه کنیم، این حقیقت به گونه‌ای دیگر توضیح داده ‏‎ ‎‏می‌شود. از دیدگاه اهل حق، جهان هستی و «هست‌ها»ی آن، تبلور اسمای خداوند ‏‎ ‎‏هستند. جهان، انسان و هر آنچه که وجود دارد.‏‎[90]‎

3. امکان فهم قرآن

‏با توجه به جامعیت قرآن همه باید از این کتاب آسمانی استفاده کنند و برنامۀ زندگی ‏‎ ‎‏خود را از آن دریابند. با این همه آیا قرآن برای همه قابل فهم است یا خیر؟ دیدگاه امام ‏‎ ‎‏را در این مورد یادآور می‌شویم، امام دربارۀ فهم درست قرآن، بر چند مسئله تکیه ‏‎ ‎‏می‌کند که تکیه بر دو نوع جامعیت قرآن، عمده‌ترین عنصر در دیدگاه حضرت امام ‏‎ ‎‏است. در این باره نکاتی از کلام امام، بررسی می‌شود. امام با تأیید جامعیت قرآن ‏‎ ‎‏می‌فرماید:‏

‏این کتاب و این سفرۀ گسترده در شرق و غرب و از زمان وحی تا قیامت، کتابی ‏‎ ‎‏است که تمام بشر، عامی، عالم، فیلسوف، عارف، فقیه، همه از او استفاده ‏‎ ‎‏می‌کنند‏‏؛‏‏ یعنی کتابی است که در عین حال که نازل شده است، از مرحلۀ غیب به ‏‎ ‎‏مرحله شهود و گسترده شده است پیش ما، جمعیتی که در عالم طبیعت هستیم، ‏‎ ‎‏در عین حالی که متنزل شده است از آن مقام و رسیده است به جایی که استفاده ‏‎ ‎‏بتوانیم از او بکنیم، در عین حال مسائلی در او هست که همۀ مردم عامی و ‏‎ ‎‏عارف و عالم و غیر عالم از او استفاده می‌کنند، و مسائلی در او هست که ‏‎ ‎‏مختص به علمای بزرگ است، فلاسفه بزرگ است، عرفای بزرگ است، و انبیا ‏‎ ‎‏و اولیاست. بعض مسائل او را غیر از اولیای خدای تبارک و تعالی کسی ‏‎ ‎‏نمی‌تواند ادراک کند، مگر با تفسیری که از آنان وارد می‌شود، به مقدار ‏‎ ‎
‎[[page 35]]‎‏استعدادی که در بشر هست، مورد استفاده قرار می‌گیرد، و مسائلی هست که ‏‎ ‎‏عرفای بزرگ اسلام از آنها استفاده می‌کنند، و مسائلی هست که... فقهای بزرگ ‏‎ ‎‏از آن استفاده می‌کنند و این سفره همگانی است برای همه و این طوایف از آن ‏‎ ‎‏استفاده می‌کنند، مسائل سیاسی، مسائلی اجتماعی، مسائل فرهنگی و مسائل ‏‎ ‎‏ارتشی و غیر ارتشی، همه در این کتاب مقدس هست.‏‎[91]‎

‏در این سخن، به گسترۀ مکانی و زمانی در شرق و غرب، برای تمام بشر، گسترۀ ‏‎ ‎‏مخاطبان، از طبقات و اقشار گوناگون، عالم، عامی، فیلسوف، عارف، فقیه، سیاستمدار، ‏‎ ‎‏جامعه‌شناس، نظامی و... و به مسائل ویژۀ عالمان، فیلسوفان، عرفا و اولیای خدا و مبدأ ‏‎ ‎‏غیبی و ظهور شهودی قرآن اشاره شده است. با توجه به این واقعیت، فهم قرآن برای ‏‎ ‎‏هر طبقه از مردم، به اندازۀ ظرفیت درک و زمینۀ فهم موجود در آنهاست. عموم مردم از ‏‎ ‎‏قرآن بهره می‌برند؛ اما این به آن معنا نیست که آنان نیز همان چیزهایی را می‌توانند ‏‎ ‎‏بفهمند که دانشمندان ژرف‌اندیش درمی‌یابند:‏

‏قرآن و حدیث برای طبقات مختلفۀ مردم آمده است، در آنها علومی است که ‏‎ ‎‏مخصوصین به وحی می‌فهمند و دیگر مردم بهره‌ای از آن ندارند، و علومی است ‏‎ ‎‏که برای یک طبقه عالی از دانشمندان است و دیگران از آن به کلی بی‌بهره ‏‎ ‎‏هستند، مانند براهینی که بر تجرد واجب و احاطه قیّومی او است که شماها اگر ‏‎ ‎‏تمام قرآن را بگردید، نمی‌توانید این‌گونه مسائل را از قرآن استفاده کنید‏‏؛‏‏ لکن ‏‎ ‎‏اهل آن، مانند فیلسوف بزرگ صدرالمتألهین و شاگرد عالی مقدار آن، فیض ‏‎ ‎‏کاشانی، علوم عالیه عقلیه را از همان آیات و اخبار که شماها هیچ نمی‌فهمید، ‏‎ ‎‏استخراج می‌کنند.‏‎[92]‎

‏این بیان، بسیار روشن و بی‌ابهام است. قرآن برای همه است، پس هر کسی باید ‏‎ ‎‏مطابق ذوق و درک خود بهره‌ای از قرآن داشته باشد. اگر این کتاب به گونه‌ای باشد که ‏‎ ‎
‎[[page 36]]‎‏عموم هیچ از آن نفهمند، طبیعی است که مجذوب آن نخواهند شد. از سوی دیگر، ‏‎ ‎‏دانشمندان، عارفان، فیلسوفان، جامعه‌شناسان و سیاست‌دانان نیز مجذوب کتابی که ‏‎ ‎‏اندیشه‌های ژرف و گسترده نداشته باشد، نخواهند بود.‏

آیات تئوری ـ علمی و آیات عملی

‏با توجه به همین واقعیت، حضرت امام با صراحت، آیات قرآن را به دو دسته علمی و ‏‎ ‎‏عملی تقسیم می‌فرماید:‏

‏در قرآن نیز همین دوگونه آیات وارد است‏‏؛‏‏ یکی آیات عملی که باید توده به آن ‏‎ ‎‏عمل کنند و در کشور باید به مورد اجراء گذاشت، و دیگری آیات علمی که ‏‎ ‎‏چنین نیست. ناچار احادیث و آیاتی که از دستۀ اول است، چون عمومی است و ‏‎ ‎‏برای عمل کردن است، باید با فهم عموم درست بیاید، و در آنها تأویل و توجیه ‏‎ ‎‏راه ندارد‏‏؛‏‏ البته قانونی که برای یک مملکت وارد شد، نباید طوری وضع شود که ‏‎ ‎‏اهالی آن مملکت آن قانون را نفهمند. آری ممکن است تشریح و توضیح قانون ‏‎ ‎‏باز محتاج به دانشمندانی باشد‏‏؛‏‏ لکن این غیر از تأویل است‏‏؛‏‏ لکن آیات و ‏‎ ‎‏احادیثی که راجع به علمیات است و جنبۀ عملی ندارد، لازم نیست گوینده ‏‎ ‎‏آن‌طوری بگوید که همه کس آن را بفهمد، بلکه ممکن نیست این گونه چیزها را ‏‎ ‎‏با فهم عموم توده بیان کرد.‏‎[93]‎

‏امام برای گشودن برخی گنجینه‌های حقایق، محتوا و آیات قرآن را به دو بخش ‏‎ ‎‏تقسیم می‌کند:‏

الف.‏ صریح و همه فهم، مانند آیات الاحکام که اگر چه ممکن است به تشریح و ‏‎ ‎‏تفصیل مفسران قرآن و پیامبر و اهل بیت نیاز داشته باشند، ولی اصول آن برای همه ‏‎ ‎‏قابل فهم است.‏

ب.‏ آیات علمی مانند دلایل تجرد باری یا تجلی اسما و صفات الهی در هستی که ‏‎ ‎
‎[[page 37]]‎‏جز با فهم علمی فلسفی و عرفانی قابل دریافت نیست. طبیعی است که در نوع نخست، ‏‎ ‎‏یعنی آیات صریح قرآنی، اختلاف اصولی وجود نخواهد داشت؛ اما در قسمت دوم، ‏‎ ‎‏ممکن است هر دانشمندی بسته به درجۀ فهم و نوع دانشی که دارد، چیزی از قرآن ‏‎ ‎‏بفهمد که دیگران نفهمند؛ برای مثال ممکن است ریاضی‌دان یا جامعه‌شناس، چیزی را ‏‎ ‎‏از قرآن بفهمد که فلان تاریخ‌دان یا ادیب نفهمد، یا ادیبی ظرافتی را در تعریف قرآن ‏‎ ‎‏بیابد که به نظر او اعجاز باشد؛ اما غیر هنرمندان آن را درنیابند یا فیلسوفی ژرف‌اندیش، ‏‎ ‎‏مطلبی را بفهمد که فلان فیلسوف سطحی‌نگر، نتواند به درک آن نایل شود.‏

‏بنابراین، می‌توان گفت که در آیات صریح قرآن، دایرۀ فهم مشخص و معین است. ‏‎ ‎‏تفسیر به رأی نیز در آیات دسته نخست مذموم و حرام است، و در دستۀ دوم، در واقع ‏‎ ‎‏تفسیر به رأی نیست، تفسیر متفاوت، برخاسته از فهم متفاوت است، و این، تفسیر به ‏‎ ‎‏رأی مذموم و حرام که در روایات آمده نخواهد بود:‏

‏پس، محتمل است، بلکه مظنون است که تفسیر به رأی، راجع به آیات احکام ‏‎ ‎‏باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است، و به صرف تعبد و انقیاد از خزّان ‏‎ ‎‏وحی و مهابط ملائکة الله باید اخذ کرد... و این‌که در بعضی روایات شریفه است ‏‎ ‎‏که ‏«لَیْسَ شَیءٌ أبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِیر الْقُرْآن».‎[94]‎‏ و همچنین روایت ‏‎ ‎‏شریفه که می‌فرماید: ‏«دینُ الله لا یصابُ بالعُقُول»‏،‏‎[95]‎‏ شهادت دهد بر اینکه مقصود ‏‎ ‎‏از «دین الله» احکام تعبّدیه دین است، و الا باب اثبات صانع و توحید و تقدیس ‏‎ ‎‏و اثبات معاد و نبوت، بلکه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات آن ‏‎ ‎‏است.‏‎[96]‎

‏آیات الاحکام، ظاهر آن همه فهم است؛ اگرچه فلسفۀ احکام و علت وجوب یا ‏‎ ‎‏حرمت برای ما چندان معلوم نباشد، تعبدی بودن احکام، یعنی اصولی مانند قیاس و ‏‎ ‎
‎[[page 38]]‎‏استحسان که در آنها نوعی تفسیر به رأی است، جایز نباشد. خلاصۀ سخن در این ‏‎ ‎‏قسمت این است که قرآن حرف‌هایی دارد برای همه و قابل فهم همه؛ ولی مفاهیمی ‏‎ ‎‏ژرف نیز دارد که جز دانشمندان، عارفان و در برخی موارد جز اولیای وارسته الهی، آنها ‏‎ ‎‏را به تمامی در نمی‌یابند؛ یعنی تنها کسی که جامع تمام دانش‌ها و بهره‌مند از اشراق و ‏‎ ‎‏شهود عرفانی باشد. می‌تواند از همۀ قرآن استفاده کند، و طبیعی است که نوع ‏‎ ‎‏دانشمندان چنین نیستند؛ یعنی جامعیت علمی ندارند، در یک رشته متخصص هستند، ‏‎ ‎‏آنان فقط لایه‌ای از لایه‌های معارف قرآنی را درک می‌کنند که به دانش آنان و به زبان ‏‎ ‎‏دانش تخصصی آنان مربوط باشد.‏

4. زبان و گویش قرآن

‏بی‌شک قرآن دارای زبانی ویژه و سبکی خاص است، و آن را از سایر کتاب‌های ‏‎ ‎‏آسمانی جدا می‌کند. یکی از ویژگی‌های آن، سهل و ممتنع بودن آن است، امام خمینی ‏‎ ‎‏در این باره می‌فرماید:‏

‏لسان قرآن که از برکات بعثت است، از برکات بزرگ بعث رسول خداست، ‏‎ ‎‏لسانی است که سهل ممتنع است. بسیاری شاید گمان کنند که قرآن را می‌توانند ‏‎ ‎‏بفهمند، از باب اینکه به نظرشان سهل است. بسیاری از ارباب معرفت و ارباب ‏‎ ‎‏فلسفه گمان می‌کنند که قرآن را می‌توانند بفهمند‏‏؛‏‏ برای اینکه، آن بعدی که برای ‏‎ ‎‏آنها جلوه کرده است و آن بعدی که در پس این ابعاد است برای آنها معلوم ‏‎ ‎‏نشده است.‏‎[97]‎

‏دوگانگی زبان، یکی از مباحث مطرح در زبان قرآن است. اگرچه مفسران پیشین نیز ‏‎ ‎‏به این مطلب توجه داشته‌اند که قرآن محکم و متشابه دارد، اما بحث زبانی در این باره، ‏‎ ‎‏با صراحت کمتری مورد توجه بوده است؛ به ویژه در میان مفسرانی که با دید عرفانی به ‏‎ ‎‏قرآن نمی‌نگریستند؛ اما امام از همین‌جا به شناخت دو نوع زبان در قرآن راه یافته‌اند: ‏‎ ‎
‎[[page 39]]‎‏زبان صریح و زبان رمزی یا سمبلیک. از نگاه امام این مسئله به دو نوع معارف تعلق ‏‎ ‎‏دارد:‏

‏آیات بر دو گونه است: یک آیات محکمات که تأویلی ندارد و همه آن را ‏‎ ‎‏می‌فهمند، و یک آیات متشابهات که تأویل دارد و از قبیل رمز است و تأویل آن ‏‎ ‎‏را جز خدا و راسخان در علم کسی نمی‌داند.‏‎[98]‎

‏ایشان رمز این دوگانگی زبان را در این می‌داند که معارف قرآن به دو دستۀ عملی و ‏‎ ‎‏علمی تقسیم می‌شوند، آن دسته از معارفی که برای عمل آمده‌اند و جنبه «قانون» بودن ‏‎ ‎‏دارند، طبیعی است که برای همه قابل فهم باشند، چنان که پیش از این بیان شد، این ‏‎ ‎‏دسته آیات، نباید تفسیر به رأی شوند و دستۀ دیگر معارفی که جنبۀ عملی و معرفتی ‏‎ ‎‏دارند؛ این مطالب به زبان سمبلیک بیان شده‌اند و لازم هم نبوده که همه فهم باشد، زیرا ‏‎ ‎‏اصولاً برای فهم همه نیست:‏

‏در قرآن نیز، همین دو گونه آیات وارد است، یکی آیات عملی که باید توده به ‏‎ ‎‏آن عمل کنند و در کشور باید به مورد اجراء گذاشت، و دیگری آیات علمی که ‏‎ ‎‏چنین نیست، ناچار احادیث و آیاتی که از دسته اول است، چون عمومی است و ‏‎ ‎‏برای عمل کردن است، باید با فهم عموم درست بیاید...‏‏؛‏‏ لکن آیات و احادیثی ‏‎ ‎‏که راجع به علمیات است و جنبۀ عملی ندارد، لازم نیست گویندۀ آن طوری ‏‎ ‎‏بگوید که همه کس آن را بفهمد، بلکه ممکن نیست این‌گونه چیزها را با فهم ‏‎ ‎‏عموم توده بیان کرد.‏‎[99]‎

‏امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏ معتقد است که فهم قرآن، از نوع درک به مشاهده است؛ اما ناگزیر ‏‎ ‎‏بیان آن با لفظ خواهد بود:‏

‏قضیه، قضیۀ ادراک عقلی نیست، قدم برهان نیست، قضیۀ مشاهده است، آن هم ‏‎ ‎‏مشاهدۀ غیبیه. مشاهدۀ با چشم نیست، مشاهده با نفس نیست، مشاهده با عقل ‏‎ ‎
‎[[page 40]]‎‏نیست با قلب نیست. آن قلبی که قلب عالم است، قلب نبی، مشاهده با اوست. ‏‎ ‎‏دریافته، لکن نمی‌تواند بیان کند‏‏؛‏‏ مگر در لفافۀ امثله و الفاظ، به یک آدمی که ‏‎ ‎‏کور است، چطور شما می‌توانید بفهمانید که نور چیست؟ با چه زبانی، با چه ‏‎ ‎‏حرفی؟ جز این است که می‌گویی نور یک چیزی [است که] روشن می‌کند؟ ‏‎ ‎‏آدمی که ندیده است نور را، چطور آن کسی که نور را دیده، می‌تواند به او افهام ‏‎ ‎‏کند؟ جز این‌که عقده در لسانش هست؛ و این عقده برای این است که طرف، ‏‎ ‎‏عقده در گوشش است.‏‎[100]‎

‏بر این اساس حاصل بحث از زبان قرآن این است که قرآن احکام و قوانین عمومی ‏‎ ‎‏را به زبان صریح بیان می‌کند؛ نه زبان نمادین و قابل تأویل؛ اما معارف والا و حقایقی را ‏‎ ‎‏آورده است تا انسان را با آنها آشنا کند، حقایق والای عالم معنا را با بیانی می‌گوید که ‏‎ ‎‏فقط اهلش بفهمند. رمزهای اوایل سور و دیگر بواطن قرآن، فقط برای ‏«من خوطب به»‏ ‏‎ ‎‏قابل فهم و مشاهده است.‏‎[101]‎

5. درون‌مایه و پیام معارف قرآن

‏امام، هنگام دسته‌بندی معارف قرآن، هدف قرآن را نیز بیان می‌فرماید:‏

‏بدان که این کتاب شریف، چنانچه خود بدان تصریح فرموده، کتاب هدایت و ‏‎ ‎‏راهنمای سلوک انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر ‏‎ ‎‏الی الله است.‏‎[102]‎

‏سپس مطالب قرآن را در چند فصل کلی طبقه‌بندی می‌کند:‏

‏دعوت به معرفت الله و بیان معارف الهی از شئون ذاتیه و اسمائیه و صفاتیه و ‏‎ ‎‏افعالیه، و بیش از همه توحید ذات و اسما و افعال. معارف این قسمت دارای ظاهر و ‏‎ ‎
‎[[page 41]]‎‏باطن است و دریافت علمای ظاهر و باطن هر کدام در جای خود درست است.‏‎[103]‎

‏دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت و ‏‎ ‎‏کیفیت سیر و سلوک الی الله، در دو شاخۀ تقوا و ایمان. این قسمت از مقاصد مهمۀ قرآن ‏‎ ‎‏است که بیشتر مطالب آن، بی‌واسطه یا با واسطه، به این مقصد باز می‌گردد. قصص انبیا ‏‎ ‎‏و کیفیت تربیت حق آنها را و تربیت آنها خلق را. احوال کفار و عواقب امور آن‌ها و ‏‎ ‎‏چگونگی بوار و هلاک آنها، چون قضایای فرعون و قارون و نمرود و شدّاد و اصحاب ‏‎ ‎‏فیل و بیان کلیات و مهمات قوانین ظاهر و شریعت و آداب و سنت‌های الهی.‏‎[104]‎

‏چون این قسم، که علم ظاهر شریعت است، عام‌المنفعه و برای جمیع طبقات از ‏‎ ‎‏حیث تعمیر دنیا و آخرت مجعول است و تمام طبقات مردم از آن به مقدار خود ‏‎ ‎‏استفادت کنند، از این جهت در کتاب خدا دعوت به آن بسیار است و در ‏‎ ‎‏احادیث و اخبار نیز خصوصیات و تفاصیل آنها به حد وافر است و تصانیف ‏‎ ‎‏علماء شریعت در این قسمت بیش‌تر و بالاتر از سایر قسمت‌ها است.‏

‏و یکی دیگر از مطالب قرآن شریف، احوال معاد و براهین بر اثبات آن،... ولی ‏‎ ‎‏آنچه به حال عموم بیش‌تر فایده داشته، بیش‌تر مذکور و با صراحت لهجه است‏‏؛‏‏ ‏‎ ‎‏و آنچه برای یک طبقۀ خاصّه مفید است، به طریق رمز و اشاره مذکور است... ‏‎ ‎‏در این قسمت، یعنی در قسم تفصیل معاد و رجوع الی الله، معارفی بی‌شمار و ‏‎ ‎‏اسراری بس دشوار مذکور است که اطلاع بر کیفیت آن‌ها جز به سلوک برهانی ‏‎ ‎‏یا نور عرفانی نتوان پیدا کرد.‏

‏و یکی دیگر از مطالب این صحیفۀ الهیه کیفیت احتجاجات و براهینی است که ‏‎ ‎‏ذات مقدس حق تعالی یا خود اقامه فرموده بر اثبات مطالب حقه و معارف الهیه، ‏‎ ‎‏مثل احتجاج بر اثبات حق و توحید و تنزیه و علم و قدرت و دیگر اوصاف ‏‎ ‎‏کمالیه‏‏؛‏‏ که در این قسمت گاهی براهین دقیقه‌ای پیدا شود که اهل معرفت از آن ‏‎ ‎
‎[[page 42]]‎‏استفادۀ کامل نمایند،... و گاهی براهینی است که حکماء و دانشمندان طوری از ‏‎ ‎‏آن استفاده کنند، و اهل ظاهر و عامه مردم از آن طوری بهره بردارند.‏‎[105]‎

‏به‌طور خلاصه، درون‌مایه و معارف قرآن از دیدگاه حضرت امام بیان شد. بر این ‏‎ ‎‏اساس می‌توان به بسیاری از پرسش‌های جدید دربارۀ فهم و تفسیر متن که در ‏‎ ‎‏هرمنوتیک یا کلام جدید مطرح است، پاسخ داد. امام در تفسیر خود به هدف قرآن، نوع ‏‎ ‎‏معارف و زبان ویژه هر قسمت که به‌طور نظری بیان کرده، جامۀ عمل پوشانیده است و ‏‎ ‎‏یکی از بهترین عالمان عامل در جهان اسلام است.‏

6. هدف قرآن یا معنای متن

‏مفهوم و معنای قرآن و هدف صاحب این متن با شکوه، در یک کلمه از نگاه امام ‏‎ ‎‏هدایت انسان‌هاست. پس بیان معنای محوری و هدف اصلی در عملیات تفسیر و پدیدۀ ‏‎ ‎‏فهم، آن چیزی است که امام به شدت بر آن تأکید و پافشاری دارد که تفسیر بدون در ‏‎ ‎‏نظر گرفتن این جهت، محدود، بی‌اعتبار و گاه به سوی مسیری دیگر خواهد رفت. در ‏‎ ‎‏واقع می‌توان گفت: امام، برخی انتظارات مفسران را از متن وحیانی تخطئه می‌کند:‏

‏قرآن هم یک کتابی است کتاب آدم‌سازی؛ نه کتاب طب است؛ نه کتاب فلسفه ‏‎ ‎‏است؛ نه کتاب فقه است؛ نه کتاب... سایر علوم.‏‎[106]‎

‏قرآن، تاریخ نیست، اگر چه داستان‌های بسیاری را بیان می‌کند.‏‎[107]‎

‏قرآن با اینکه اعجاز هنری و معجزۀ بلاغی است؛ اما کتاب ادبیات هم نیست:‏

‏صاحب این کتاب، سکاکی و شیخ نیست که مقصدش جهات بلاغت و فصاحت ‏‎ ‎‏باشد‏‏؛‏‏ سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد‏‏؛‏‏ مسعودی و ‏‎ ‎‏ابن خلّکان نیست تا در اطراف تاریخ عالم بحث کند‏‏؛‏‏ این کتاب چون عصای ‏‎ ‎
‎[[page 43]]‎‏موسی و ید بیضای آن سرور یا دم عیسی که احیاء اموات می‌کرد نیست که فقط ‏‎ ‎‏برای اعجاز و دلالت بر صدق نبی اکرم آمده باشد بلکه این صحیفۀ الهیّه، کتاب ‏‎ ‎‏احیاء قلوب به حیوۀ ابدی علم و معارف الهیه است‏‏؛‏‏ این کتاب خدا است و به ‏‎ ‎‏شئون الهیه جلّ و علا دعوت می‌کند.‏‎[108]‎

‏با توجه به این مطلب می‌توان انتظار از قرآن را روشن کرد. ایشان می‌فرماید: این ‏‎ ‎‏کتاب، کتاب تبیین شئون الهیه است، و این یکی از اساسی‌ترین، بلکه اساس محور ‏‎ ‎‏معانی قرآن است:‏

‏یکی از مقاصد مهمۀ آن، دعوت به معرفت الله و بیان معارف الهیه است از شئون ‏‎ ‎‏ذاتیه و اسمائیه و صفاتیه و افعالیه، و از همه بیشتر در این مقصود، توحید ذات ‏‎ ‎‏و اسما و افعال است که بعضی از آن به صراحت و بعضی به اشارت مستقصی ‏‎ ‎‏مذکور است.‏‎[109]‎

‏از دیدگاه امام، قرآن کریم با بیان این معارف، می‌خواهد انسان بسازد و انسان را به ‏‎ ‎‏راه درست راهنمایی کند:‏

‏چنانچه خود بدان تصریح فرموده، کتاب هدایت و راهنمای سلوک انسانیت و ‏‎ ‎‏مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است... برای ‏‎ ‎‏استخلاص مسجونین در این زندان تاریک دنیا و رهایی مغلولین در زنجیرهای ‏‎ ‎‏آمال و امانی، و رساندن آنها را از حضیض نقص و ضعف و حیوانیت به اوج ‏‎ ‎‏کمال و قوت و انسانیت، و از مجاورت شیطان به مرافقت ملکوتیین، بلکه به ‏‎ ‎‏وصول به مقام قرب و حصول مرتبۀ لقاء الله که اعظم مقاصد و مطالب اهل‌الله ‏‎ ‎‏است. و از این جهت این کتاب، کتاب دعوت به حق و سعادت است.‏‎[110]‎

‏با این دیدگاه و چنین انتظاری از قرآن، تفسیر، جهت خویش را می‌یابد. مفسر باید ‏‎ ‎
‎[[page 44]]‎‏درست در همین راستا حرکت کند. آنچه به ادبیات و بلاغت و صرف و نحو و قرائت ‏‎ ‎‏یا استخراج مطالب طبی، فلسفی، یا تنها نمایاندن جنبۀ اعجاز قرآن منحصر باشد، در ‏‎ ‎‏واقع تفسیر نیست؛ نه اینکه مفید نباشد؛ اما تفسیر نیست که متأسفانه بیشتر مفسران در ‏‎ ‎‏گذشته و حال، به اهداف اصلی قرآن توجه نداشته‌اند:‏

‏به عقیدۀ نویسنده تاکنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده به‌طور کلّی معنی ‏‎ ‎‏«تفسیر» کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید‏‏؛‏‏ و نظر مهم به آن، ‏‎ ‎‏بیان منظور صاحب کتاب باشد. این کتاب شریف که به شهادت خدای تعالی ‏‎ ‎‏کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیت است، باید مفسر در هر ‏‎ ‎‏قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب و حیث ‏‎ ‎‏راهنمایی به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلّم ‏‎ ‎‏بفهماند. مفسر وقتی «مقصد» از نزول را به ما فهماند مفسر است‏‏؛‏‏ نه «سبب» ‏‎ ‎‏نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است.‏‎[111]‎

‏بدین‌سان، امام تعریفی دقیق از تفسیر ارائه می‌کند و آن را کشف و شناخت مقصود ‏‎ ‎‏الهی دانسته که درک معارف الهی و در نهایت هدایت بشر، هدف خداوند است.‏

7. فهم روایات و احادیث

‏از دیگر متون مورد تفسیر، احادیث و روایات هستند که از امامان معصوم‏‏(علیهم السلام)‏‏صادر ‏‎ ‎‏شده‌اند، و بی‌هیچ نقصی اهداف قرآن را دنبال می‌کنند؛ چه بسا همۀ آنها برای تفهیم ‏‎ ‎‏معارف الهی و قرآنی برای راهنمایی بشر بیان شده‌اند، بنابراین تفسیر و درک خود ‏‎ ‎‏روایات نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. در اصول فقه چند پیش‌فرض وجود دارد ‏‎ ‎‏که بر اساس آنها می‌توان، برای فهم قرآن و روایات، در استنباط احکام به سراغ آن ‏‎ ‎‏برویم. از مهم‌ترین و پذیرفته شده‌ترین پیش‌فرض‌ها این است که در فهم زبان روایات ‏‎ ‎‏و قرآن، مانند هر گونه کلام دیگر، بنای عقلا و عرف راه‌گشاست. پیش‌فرض دیگر این ‏‎ ‎
‎[[page 45]]‎‏است که مخاطب قرآن و سنت در احکام و معارف، نه تنها عده‌ای ویژه، بلکه تمامی ‏‎ ‎‏بشریت هستند.‏‎[112]‎

‏میرزای قمی صاحب ‏‏قوانین الاصول‏‏،‏‏ بر این باور است که حجیت ظواهر، ویژۀ ‏«من ‎ ‎خوطب به» ‏است، نه عموم، و در نتیجه تفسیر و دریافت ظواهر را نیز برای دیگران ‏‎ ‎‏حجت نمی‌داند. حضرت امام این استدلال را در صغرا و کبرا مخدوش می‌داند. امام ‏‎ ‎‏دربارۀ صغرای استدلال محقق قمی می‌فرماید:‏

‏صغرای استدلال ایشان ضعیف است، زیرا اخبار رسیده از پیامبر‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ و امامان ‏‎ ‎‏معصوم‏‏(علیهم السلام)‏‏ به ما، درست مانند سایر کتاب‌های تألیف شده‌ای است که خود محقق ‏‎ ‎‏قمی‏‏(رحمةالله)‏‏، ظواهر آنها را حجت برای همه می‌داند، زیرا اگر چه در روایات، خطاب به ‏‎ ‎‏مخاطب خاصی، مانند زراره و محمد بن مسلم و امثال آنهاست‏‏؛‏‏ اما از آن رو که ‏‎ ‎‏احکام مشترک است و شأن ائمه جز این نیست که احکام را در میان همه مردم ‏‎ ‎‏گسترش بدهند، پس ناگزیر خطاب خاص، همانند خطاب عام خواهد بود، در اینکه ‏‎ ‎‏مقصود خود معنای کلام است، بدون دخالت تفهیم متکلم (برای مخاطب) خاص.‏‎[113]‎

‏ایشان در رد کبرای استدلال محقق نیز می‌نویسد:‏

‏کبرای سخن محقق قمی نیز ضعیف است، زیرا بنای عقلا این است که مطلقاً به ‏‎ ‎‏ظواهر عمل کنند، مگر آنکه نشانه‌ای برای رمزی بودن سخن و حذف قراین ‏‎ ‎‏روشن‌کنندۀ معنا، برای مخاطب وجود داشته باشد و اگر محقق قمی منظورش ‏‎ ‎‏این باشد، تفصیل او بجاست، و اگر منظورش غیر از این موارد باشد، تمام ‏‎ ‎‏روایات و ظواهر قرآن را در نظر داشته باشد، سخن ایشان ناتمام است.‏‎[114]‎

‏بنابراین، اگر شواهد کافی برای دریافت و فهم درست منظور صاحب کتاب و سخن ‏‎ ‎‏داشته باشیم، آن دریافت دارای اعتبار، و به تعبیر علم اصول، حجت خواهد بود.‏‎[115]‎

‎[[page 46]]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

بخش سوم: مفسر

‏در این قسمت، اوصاف کسانی را که قرآن کریم و روایات معصومان‏‏(علیهم السلام)‏‏ را تفسیر ‏‎ ‎‏می‌کنند، بر پایۀ اندیشه‌های امام خمینی، مرور می‌کنیم:‏

1. چیستی مفسر

‏به فردی که متون دینی یا چیز دیگری را توضیح داده و آشکار می‌سازد، مفسر ‏‎ ‎‏می‌گویند. نخستین و اساسی‌ترین شرطی که به نظر امام، مفسر باید دارا باشد، این است ‏‎ ‎‏که به مقاصد و اهداف قرآن توجه داشته باشد، تا اینها را در تفسیر خود متبلور سازد، تا ‏‎ ‎‏ابزارهای تفسیری به جای اهداف آن ننشینند، و جایگاه مقاصد آن را اشغال نکنند، و ‏‎ ‎‏مفسر از درک اهداف قرآن دور نشود و از درک فضای رسالت قرآن فاصله نگیرد و از ‏‎ ‎‏گام‌های مبارزه، به رهبری قرآن عقب نماند.‏

‏ضرورت این شرط، بدان جهت است که جدا کردن قرآن از فضای حرکت، ‏‎ ‎‏هدف‌دار و اهداف اساسی و حرکت انقلابی‌اش، اهمیت، نقش‌آفرینی و زنده بودن آن را ‏‎ ‎‏نابود می‌کند، چنان‌که موجب می‌شود، دریافت واقعی و افق‌های حقیقی قرآن نادیده ‏‎ ‎‏بماند. «مفسر وقتی «مقصد» از نزول را به ما فهماند، مفسر است، نه «سبب» نزول به آن ‏‎ ‎‏طور که در تفاسیر وارد است».‏‎[116]‎


‎[[page 47]]‎‏دوری مفسر از اهداف نزول قرآن و مقاصد آن موجب برخورد نادرست و اشتباه در ‏‎ ‎‏کشف معانی و دلالت‌های قرآن می‌شود. از این‌رو ما مصداق روشن این گلایۀ پیامبر ‏‎ ‎‏شده‌ایم که با سوز و گداز تمام می‌گوید: ‏وَقالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتّخَذُوا هذَا ‎ ‎الْقُرْآنَ مَهْجُوراً‏؛‏‎[117]‎‏ و پیامبر عرضه داشت: پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند. مفسران ‏‎ ‎‏و غیرمفسران، دانشمندان و نادانان در این مسئله مثل هم هستند.‏

‏امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏ در این زمینه می‌فرماید:‏

‏مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و منازل بی‌شمار دارد که به عمدۀ آن شاید ما ‏‎ ‎‏متّصف باشیم.‏‎[118]‎

‏پس از آن با تأسف از وضعیت ناپذیرفتنی امروز مسلمین، بلکه مفسران و رابطه ‏‎ ‎‏نابایستۀ ایشان با قرآن می‌فرماید:‏

‏آیا اگر ما این صحیفۀ الهیه را مثلاً جلدی پاکیزه و قیمتی نمودیم و در وقت ‏‎ ‎‏قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیده نهادیم، آن را مهجور نگذاشتیم؟ آیا اگر ‏‎ ‎‏غالب عمر خود را صرف در تجوید و جهات لغویه و بیانیه و بدیعیه آن کردیم، ‏‎ ‎‏این کتاب شریف را از مهجوریت بیرون آوردیم؟ آیا اگر قرائات مختلفه و امثال ‏‎ ‎‏آن را فرا گرفتیم، از ننگ هجران از قرآن خلاصی پیدا کردیم؟ آیا اگر وجوه ‏‎ ‎‏اعجاز قرآن و فنون محسّنات آن را تعلم کردیم، از شکایت رسول خدا صلی الله ‏‎ ‎‏علیه وآله وسلم مستخلص شدیم؟ هیهات! که هیچ یک از این امور مورد نظر ‏‎ ‎‏قرآن و منزّل عظیم الشأن آن نیست.‏‎[119]‎

‏مشکل اصلی تفسیر قرآن و قرائت متن، در نظر امام، این است که در تفسیرها روش ‏‎ ‎‏یا بیان مقصود نادیده گرفته می‌شود؛ با اینکه تنها روش، مفسر را به افق‌ها و مقاصد ‏‎ ‎‏بزرگ قرآن می‌رساند:‏


‎[[page 48]]‎‏مفسِّری که از این جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمیت به آن نداده، ‏‎ ‎‏از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده. و این ‏‎ ‎‏یک خطایی است که قرن‌ها است این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم ‏‎ ‎‏نموده و راه هدایت را به روی مردم مسدود کرده.‏‎[120]‎

‏با همین دیدگاه، ایشان معتقد است تا کنون برای قرآن تفسیری «شایسته و جامع» ‏‎ ‎‏نوشته نشده است:‏

‏به عقیدۀ نویسنده، تا کنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده.‏‎[121]‎

‏ایشان در تأیید سخن خود می‌فرماید:‏

‏به‌طور کلی معنی «تفسیر» کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید، و ‏‎ ‎‏نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد.‏‎[122]‎

‏امام به کار دشواری که مفسران شیعه و سنی در درازای تاریخ با آن دست و پنجه ‏‎ ‎‏نرم کرده‌اند، اشاره کرده، و اینکه این طبیعت تفسیر قرآن است؛ دریایی است که ‏‎ ‎‏بردارندگان آب آن را خشک نگردانند، و چشمه‌سارهایی است که آب کشندگان، آب ‏‎ ‎‏آن را فرو ننشانند، و آبشخورهایی است که در آیندگان، آب آن را کم نکنند. آنجا که ‏‎ ‎‏می‌فرماید:‏

‏قرآن یک کتابی نیست که بتوانیم ما یا کس دیگری یک تفسیر جامعی آن‌طور که ‏‎ ‎‎]‎‏سزاوار است بر آن‏‎ [‎‏بنویسد. علوم قرآن یک علوم دیگری است ماورای آنچه ما ‏‎ ‎‏می‌فهمیم. ما یک صورتی، یک پرده‌ای از پرده‌های کتاب خدا را می‌فهمیم.‏‎[123]‎

‏اما این مسئله غفلت مفسرانی را که از مقاصد و اهداف قرآن غفلت کرده‌اند، توجیه ‏‎ ‎‏نمی‌کند؛ کسانی که به اهداف ادبی و بلاغی، یا نحوی و صرفی، یا داستان‌های تاریخی ‏‎ ‎‏و جز آن توجه کرده‌اند:‏


‎[[page 49]]‎‏صاحب این کتاب سکّاکی و شیخ نیست که مقصدش جهات بلاغت و فصاحت ‏‎ ‎‏باشد‏‏؛‏‏ سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد‏‏؛‏‏ مسعودی و ‏‎ ‎‏ابن خلّکان نیست تا در اطراف تاریخ عالم بحث کند.‏‎[124]‎

2. عدم اکتفای مفسر بر ظواهر قرآن

‏از دیگر آسیب‌های مفسران، جمود بر ظواهر قرآن، بی‌توجه به باطن آن است؛ آن هم ‏‎ ‎‏دربارۀ کتابی که گسترۀ معارف آن ابدیت را در بر گرفته و ژرفای معارف آن، انسان‌ها را ‏‎ ‎‏متحیر می‌سازد. قرآن سفره‌ای الهی است و هر کس به قدر ظرفیت خود از آن توشه بر ‏‎ ‎‏می‌گیرند. گاه عوام از یک آیۀ قرآن چیزی می‌فهمند، آشنایان با دانش‌ها و فلسفه، چیزی ‏‎ ‎‏ژرف‌تر از آنان، و ژرف‌اندیشان و پیش‌آهنگان فلسفه چیزی دیگر، و عارفان معرفت ‏‎ ‎‏الهی درکشان ورای همه است. امام خمینی‏‏(رحمةالله) ‏‏به منازل و مراحل و ظواهر و بواطن قرآن ‏‎ ‎‏توجه دارد و بی‌توجهی به این ابعاد را مانع فهم صحیح و کامل قرآن می‌داند و جمود بر ‏‎ ‎‏ظواهر را کاری شیطانی می‌خواند:‏

‏نخستین کسی که خود در مرحلۀ ظاهر ایستاد و چشم دلش از حظّ باطن کور ‏‎ ‎‏شد شیطان لعین بود، چون ظاهر آدم‏‏(علیه السلام)‏‏ ‏‏را دید و امر بر او مشتبه شده و گفت: ‏‎ ‎‏«مرا از آتش آفریدی و او را از گل، و من از او بهترم چون آتش از گل بهتر ‏‎ ‎‏است».‏‎[125]‎

3. اوصاف مفسر در فهم قرآن

‏حال که قرآن قابل فهم است، باید دید از نگاه امام، راه‌ها، شرایط و حجاب‌های فهم ‏‎ ‎‏قرآن چیست و مفسر چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟ شاید بتوان دیدگاه امام را چنین ‏‎ ‎‏خلاصه کرد:‏

‏الف. پناهنده شدن به خدای سبحان از شرّ شیطان.‏


‎[[page 50]]‎‏ب. تقوا و طهارت ظاهر و باطن قلب، همراه با ذوق عارفانه.‏

‏ج. اخلاص و پاک‌سازی نیت؛ این امر در تأثیر قلوب، نقش بنیادی داشته و بدون ‏‎ ‎‏آن، هیچ عملی را قیمتی نیست، بلکه ضایع، باطل و موجب سخط الهی است.‏

‏د. آشنایی با زبان و ادبیات عربی، در حد فهم معنای قرآن، برای درک آیات محکم ‏‎ ‎‏قرآنی که در این حد، فهم متعارف کافی است.‏

‏ر. بهره‌مندی از دانش‌های لازم به عنوان پیش‌نیاز فهم معارف علمی و استدلال‌های ‏‎ ‎‏کوتاه، اما ژرف قرآنی.‏

‏ز. تفکّر و تأمل، با بهره‌گیری از سخنان پیامبر‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ و اهل بیت‏‏(علیهم السلام)‏‏؛ اندیشیدن در ‏‎ ‎‏معانی آیات شریفه و تفکر در چگونگی بیرون آمدن از مراتب ظلمات به عالم نور، در ‏‎ ‎‏پرتو نور آیات، از دیگر آداب و شرایط، بلکه از اعظم آدابی است که در شریعت مطهر ‏‎ ‎‏به آن توصیه شده است.‏

‏هـ . مشاهده که خود درجاتی دارد؛ مشاهدۀ کامل تنها با قلب انسان کامل حضرت ‏‎ ‎‏ختمی‌مرتبت، و تعلیم یافتۀ مکتب او امام علی بن ابی طالب‏‏(علیه السلام)‏‏ ممکن است و البته ‏‎ ‎‏فهم ظاهر و باطن و فهم کامل قرآن، مخصوص «‏من خوطب به‏» است.‏

4. مفسر و مسأله غرور علمی

‏از موانع و حجاب‌های بزرگ فهم قرآن، خودخواهی است که موجب می‌شود، آدمی ‏‎ ‎‏خود را از راهنمایی‌های قرآن بی‌نیاز بداند. از نظر امام، احساس بی‌نیازی از بهره‌گیری ‏‎ ‎‏از این خوان نعمت الهی، به این صورت به وجود می‌آید که شیطان کمالات موهوم را ‏‎ ‎‏برای انسان جلوه دهد و او را به آنها راضی و قانع سازد و کمالات و مقامات واقعی را ‏‎ ‎‏از چشم او ساقط کند؛ برای مثال اهل تجوید را به دانش تجوید دلخوش کند و علوم ‏‎ ‎‏دیگر را در نگاه آنان ناچیز جلوه دهد.‏‎[126]‎

 


[[page 51]]5. گناه و معصیت، ضلالت مفسر

‏از دیدگاه امام‏‏(رحمةالله)‏‏ از دیگر حجاب‌ها که مانع فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و ‏‎ ‎‏مواعظ این کتاب آسمانی می‌شود. معاصی، کدورات و تاریکی‌هایی است که از طغیان و ‏‎ ‎‏سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان پدید می‌آید.‏‎[127]‎

6. عدم دخالت پیش‌فرض‌های نااستوارِ مفسر در پدیدۀ فهم

‏از آسیب‌های جدی و فسادآورِ مفسران در امر تفسیر، ماندن در حجاب پیش‌فرض‌ها و ‏‎ ‎‏باورهایی است که از پیش در ذهن آنان رسوب کرده است و هنگام برخورد با قرآن نیز ‏‎ ‎‏به جای تلاش برای فهم قرآن، می‌خواهند قرآن را به گونه‌ای معنی و تفسیر کنند که با ‏‎ ‎‏عقاید از پیش پذیرفته شده و مسلّم انگاشته شدۀ آنان همساز آید.‏

‏در اینجا سخن از مطلق پیش‌فرض و پیش‌فرض‌های برگرفته از خود قرآن و ‏‎ ‎‏پیش‌فرض‌های بیرونی و بررسی درستی یا نادرستی آن نیست، زیرا هر مفسری برای ‏‎ ‎‏فهم قرآن به یک سلسله مبادی عقلی فهم، و یک دسته پیش‌فرض‌های برگرفته شده از ‏‎ ‎‏خود قرآن تکیه دارد.‏‎[128]‎

‏امام نیز در فهم صحیح قرآن، کشف مقصود اساسی معارف قرآن را، به عنوان ‏‎ ‎‏پیش‌فرض برگرفته از خود قرآن، لازم و بایسته می‌داند. میان اینکه با استفاده از ‏‎ ‎‏پیش‌فهمی، در پی فهم درست قرآن باشیم، تا اینکه چیزی را از پیش پذیرفته باشیم و ‏‎ ‎‏قرآن را بر آن تطبیق کنیم، تفاوت بسیار است. امام، آنجا که حجاب‌های فهم قرآن را بر ‏‎ ‎‏می‌شمارد می‌فرماید:‏

‏یکی دیگر از حجب، حجاب آراء فاسده و مسالک و مذاهب باطله است، که این ‏‎ ‎‏گاهی از سوء استعداد خود شخص است، و اغلب از تبعیت و تقلید پیدا شود و ‏‎ ‎
‎[[page 52]]‎‏این از حجبی است که مخصوصاً از معارف قرآن ما را محجوب نموده... اگر ‏‎ ‎‏هزاران آیه و روایت وارد شود که مخالف آن باشد یا از ظاهرش مصروف کنیم ‏‎ ‎‏و یا به آن به نظر فهم نظر نکنیم.‏‎[129]‎

‏امام، مثال‌هایی از باورهای مشهور بین عوام می‌آورد که راه را بر فهم صحیح معارفی ‏‎ ‎‏از قرآن بسته است: و چه اندوه و افسوسی دارد آنجا که از ممنوع الورود شمرده شدن ‏‎ ‎‏باب معرفة الله و مشاهدۀ جمال، در اثر قیاس، به باب تفکر در ذات که ممنوع است، ‏‎ ‎‏سخن می‌گوید!‏‎[130]‎

7. هدف مفسر، مقصود صاحب کتاب

‏بی‌توجهی به مقصود صاحب کتاب، سهمناک‌ترین درّه‌ای است که ممکن است، مفسر ‏‎ ‎‏در آن سقوط کند:‏

‏مفسِّری که از این جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده، یا اهمیت به آن نداده، ‏‎ ‎‏از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده، و این ‏‎ ‎‏یک خطایی است که قرن‌ها است این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم ‏‎ ‎‏نموده و راه هدایت را به روی مردم مسدود کرده.‏‎[131]‎

‏تفاسیری که به امور جنبی و جهات ادبی، مانند نحو و صرف و بلاغت و لغت یا به ‏‎ ‎‏امور تاریخی و گسترش داستان‌های قرآنی و... پرداخته‌اند، هیچ یک به معنای واقعی ‏‎ ‎‏کلمه، تفسیر نیستند، زیرا «هیچ یک از اینها داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور ‏‎ ‎‏اصلی کتاب الهی به مراحلی دور است».‏‎[132]‎

‏مقصد کتاب الهی هدایت است؛ اما بیشتر مفسران، بُعد هدایتی قرآن را در تفسیر ‏‎ ‎‏خویش مغفول داشته‌اند؛ از این رو امام مفسّر واقعی را هدف‌بین معرفی می‌کند.‏

 


[[page 53]]8. قضاوت ارزشی، مبنی بر تفسیق و تکفیر دیگران

‏از دردناک‌ترین رویدادها در تاریخ علم تفسیر این است که اصحاب هر گرایش، ‏‎ ‎‏صاحبان دیگر گرایش‌ها را تفسیق و تکفیر کنند، و چنان بپندارند که قرآن، تنها در همان ‏‎ ‎‏بعدی که آنان پرداخته‌اند، قابل تفسیر است و در هر بعدی دیگر، موجب کفر و فسق ‏‎ ‎‏می‌شود. بی‌هیچ تردیدی برخی نامسلمانان خواسته‌اند که از قرآن سوء استفاده کنند که ‏‎ ‎‏حساب آنها جداست؛ اما سخن دربارۀ تفاسیری است که مفسران، با اعتقاد به اصول ‏‎ ‎‏اسلام به تحریر درآورده‌اند:‏

‏یا حکم الحاد کردند یا حکم تکفیر کردند، یا هر چه کردند آنها را تخطئه کردند، ‏‎ ‎‏و این هر دواَش خلاف واقع بوده.‏‎[133]‎

‏این تنگ‌نظری که نشانۀ تحجّر است، مصیبت‌های بسیاری را به بار آورده است. امام ‏‎ ‎‏خود نیز از گزند چنین برخوردهای متحجرانه‌ای در امان نبوده‌اند، برخی از همان ‏‎ ‎‏کج‌اندیشان، از کوزه‌ای که مصطفای خردسال ـ فرزند امام ـ آب نوشیده بود، آب ‏‎ ‎‏نمی‌خوردند که پدر او فلسفه تدریس می‌کند.‏‎[134]‎

9. تفسیر، بی‌پشتوانۀ علمی

‏در گذشته برخی خام‌اندیشان، با ذهنیت‌های پیشین و بدون اطلاع کافی از معارف قرآن، ‏‎ ‎‏به تفسیر دست می‌یازیدند. از این رو امام هشدار داد:‏

‏اشخاصی که رشد علمی زیاد پیدا نکرده‌اند، جوان‌هایی که در این مسائل و در ‏‎ ‎‏مسائل اسلامی وارد نیستند، کسانی که اطلاع از اسلام ندارند، نباید اینها در ‏‎ ‎‏تفسیر قرآن وارد بشوند، و اگر روی مقاصدی آنها وارد شدند، نباید جوان‌های ‏‎ ‎‏ما به آن تفاسیر اعتنا کنند.‏‎[135]‎

 


[[page 54]]نتیجه‌گیری

‏همان‌طور که در اندیشه‌های تفسیری امام مشاهده شد، ایشان هدف تفسیر را بیان هدف ‏‎ ‎‏الهی که همان هدایت انسان‌هاست می‌داند، نه سبب نزول یا چیزی دیگر. «به‌طور کلی ‏‎ ‎‏معنی «تفسیر» کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و نظر مهم به آن، بیان ‏‎ ‎‏منظور صاحب کتاب باشد».‏‎[136]‎

‏مفسری که در تفسیر خود این سخت‌گیری را رعایت نکند، کار او در واقع تفسیر ‏‎ ‎‏نیست، زیرا «مفسِّر وقتی «مقصد» از نزول را به ما فهماند، مفسر است؛ نه «سبب» نزول ‏‎ ‎‏به آن‌طور که در تفاسیر وارد است».‏‎[137]‎

‏از دیدگاه ایشان، با توجه به اینکه قرآن کتاب راهنمای همه است، هر فرد به اندازه ‏‎ ‎‏وسع و استعداد خود می‌تواند از آن استفاده کند. در اندیشه امام‏‏(رحمةالله)‏‏ انگیزۀ نزول این ‏‎ ‎‏کتاب مقدس و بعثت نبی اکرم‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ آن است که این کتاب در دسترس همگان قرار ‏‎ ‎‏گیرد و همه، به اندازۀ گنجایش فکر خود، از آن استفاده کنند.‏‎[138]‎

‏تفسیر صحیح از نگاه امام آن است که همۀ جوانب را در نظر بگیرد، و تحلیل ‏‎ ‎‏کاربردی ارائه دهد. امام از مفسرانی که استفاده از قرآن را به ضبط و جمع اختلاف ‏‎ ‎‏قرائات و معانی لغات و تصاریف کلمات و محسّنات لفظی و معنوی و وجوه اعجاز ‏‎ ‎‏قرآن و معانی عرفی منحصر می‌دانند و از دعوات قرآن و جهات روحی و معارف الهی ‏‎ ‎‏آن غافلند، به شدت انتقاد کرده است.‏‎[139]‎‏ مفسر واقعی در نظر ایشان کسی است که مقصد ‏‎ ‎‏نزول قرآن را بفهماند؛ نه سبب نزول آن را.‏‎[140]‎


‎[[page 55]]‎‏گرایش‌های امام در تفسیر، شامل فلسفه، عرفان، اجتماع، سیاست، حکومت، عبادت، ‏‎ ‎‏هدایت، و... می‌شود؛ او به شدت از تفسیر یکسویه و یک بعدی قرآن انتقاد می‌کند. وی ‏‎ ‎‏قرآن را جامع، کامل و جاودان می‌داند:‏

‏و دیگر از عالم غیب به بسیط طبیعت علمی بالاتر یا شبیه به آن تنزل نخواهد ‏‎ ‎‏نمود‏‏؛‏‏ یعنی آخرین ظهور کمال علمی که مربوط به شرایع است همین، و بالاتر ‏‎ ‎‏از این امکان نزول در عالم ملک ندارد.‏‎[141]‎

‏بنابراین، با تفسیر تک‌بعدی قرآن مخالف است. ایشان معتقد است که درون‌مایۀ ‏‎ ‎‏قرآن، دعوت به خودسازی است:‏

‏دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت و ‏‎ ‎‏بالجمله کیفیت سیر و سلوک الی الله [است].‏‎[142]‎

‏ایشان بر این باور است که مفسر باید خود مهذب باشد، و از فنون علمی تفسیر و ‏‎ ‎‏روش‌های آن مطلع باشد، تا تفسیر حقیقی از قرآن کریم ارائه دهد.‏

‏با ذکر این نتیجه، بررسی نظرات حضرت امام خمینی‏‏(رحمةالله)‏‏ را به پایان می‌رسانیم. به ‏‎ ‎‏امید گسترش جهانی قرآن و اسلام ناب محمدی‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ در سراسر جهان.‏

‎[[page 56]]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب‌نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1.‏ ‏آداب الصلوة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378.‏

‏2.‏ ‏الحیاة‏‏، محمدرضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376.‏

‏3.‏ ‏بحار الانوار‏‏، محمدباقر مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403ق.‏

‏4.‏ ‏البرهان فی تفسیر القرآن‏‏، سید‌هاشم حسینی بحرانی، مؤسسة البعثة، بیروت، 1419ق.‏

‏5.‏ ‏پژوهشی دربارۀ قرآن‏‏، بهاء الدین خرمشاهی.‏

‏6.‏ ‏تاریخ جمع قرآن‏‏، جلالی نائینی.‏

‏7.‏ ‏تفسیر سورۀ حمد‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1381.‏

‏8.‏ ‏تفسیر العیاشی‏‏، محمد عیاشی، مکتبة العلمیة الاسلامیه، تهران.‏

‏9.‏ ‏تهذیب الاصول‏‏، جعفر سبحانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ‏‎ ‎‏1368.‏

‏10.‏ ‏الجامع لاحکام القرآن‏‏، محمد بن احمد انصاری قرطبی، دار إحیاء التراث العربی، ‏‎ ‎‏بیروت، 1405 ق.‏

‏11.‏ ‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ‏‎ ‎‏1381.‏

‏12.‏ ‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ‏‎ ‎‏تهران، 1380.‏

‏13.‏ 
‎[[page 57]]‎‏شرح دعاء السحر‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1384.‏

‏14.‏ ‏شناخت قرآن‏‏، علی کمالی دزفولی، انتشارات اسوه، 1370.‏

‏15.‏ ‏صحیفه امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378.‏

‏16.‏ ‏علم هرمنوتیک‏‏، محمدرضا ریخته‌گران.‏

‏17.‏ ‏فرهنگ فارسی‏‏، محمد معین، سپهر، تهران، 1371.‏

‏18.‏ ‏فرهنگ فشرده انگلیسی به فارسی‏‏، عباس و منوچهر آریان‌پور، امیرکبیر، تهران، ‏‎ ‎‏1363.‏

‏19.‏ ‏الکافی‏‏، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1380.‏

‏20.‏ ‏کشف اسرار‏‏، امام خمینی، انتشارات مصطفوی.‏

‏21.‏ ‏لسان العرب‏‏، ابن منظور، دار صادر، بیروت، 1414ق.‏

‏22.‏ ‏المحجة البیضاء‏‏، محسن فیض کاشانی، انتشارات اسلامی، قم، 1368.‏

‏23.‏ ‏المناهل‏‏، سید محمد طباطبائی، مؤسسه آل البیت، چاپخانه نمونه، بی‌تا.‏

‏24.‏ ‏ولایت فقیه‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381.‏

‏25.‏ ‏هرمنوتیک و درام مدرن‏‏، محسن معینی، باشگاه اندیشه، 1383.‏

Palmer Richard E, Hermeneutices, North western university, 1969, p    12 - 13.

Rutledge Encyclopedia of Philosophy Ed by Edward craib volume 4,    1998, p 3850.

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 58]]‎

  • . لسان العرب، مادة فسر.
  • . فرهنگ فارسی، ج 1، ص 113.
  • . المناهل، ج 2، ص 4.
  • . تاریخ جمع قرآن، ص 304.
  • . شناخت قرآن، ص 29.
  • . پژوهشی دربارة قرآن، ص 141.
  • . Hermeneutics.
  • . فرهنگ فشرده انگلیسی به فارسی.
  • . Hermes.
  • . Palmer Richard E, Hermeneutics, North western university, 1969, p 12 - 13؛ Rutlege  Encyclopedia of philosphy Ed by Edward craib volume 4, 1998, p 3850.
  • . Peri Hermeneas
  • . آداب الصلوة، ص 192.
  • . صحیفه امام، ج 4، ص 240 ـ 241.
  • . آداب الصلوة، ص 192.
  • . صحیفه امام، ج 19، ص 7.
  • . همان، ص 8.
  • . آداب الصلوة، ص 192.
  • . همان، ص 193.
  • . همان، ص 194.
  • . Friedrich Ernst Schliermacher.
  • . Wilhelm dilthey.
  • . علم هرمنوتیک، هرمنوتیک و درام مدرن، فصل اول، هرمنوتیک روشمند.
  • . آداب الصلوة، ص 193.
  • . بقره (2): 2.
  • . آداب الصلوة، ص 193.
  • . همان، ص 194.
  • . همان، ص 193.
  • . همان، ص 194 ـ 195.
  • . شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 11.
  • . صحیفه امام، ج 3، ص 221.
  • . همان، ج 10، ص 459 ـ 460.
  • . ر.ک: تفسیر سوره حمد، ص 93.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 432.
  • . ر.ک: تفسیر سوره حمد، ص 93 ـ 95.
  • . صحیفه امام، ج 19، ص 8.
  • . آداب الصلوة، ص 182.
  • . ر.ک: همان، ص 194.
  • . ر.ک: همان، ص 171.
  • . صحیفه امام، ج 8، ص 530.
  • . ر.ک: آداب الصلوة، ص 193.
  • . ر.ک: الکافی، ج 1، ص 228.
  • . کهف (18): 109.
  • . آداب الصلوة، ص 181.
  • . تفسیر سوره حمد، ص 138 ـ 139.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج14، ص 387.
  • . ر.ک: آداب الصلوة، ص 185.
  • . الحیاة، ج 2، ص 13؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 18 ـ 19؛ الجامع لأحکام القرآن، ج 1، ص 27.
  • . شرح دعاء السحر، ص 98 ـ 99؛ ر.ک: آداب الصلوة، ص 291.
  • . ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 59 ـ 60.
  • . ص (38): 76.
  • . فرقان (25): 7.
  • . یس (36): 15.
  • . ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 61.
  • . ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 59.
  • . آداب الصلوة، ص 193.
  • . همان، ص 346.
  • . همان، ص 346 ـ 347.
  • . تفسیر سوره حمد، ص 94.
  • . صحیفه امام، ج 3، ص 221.
  • . همان، ج 10، ص 459.
  • . ولایت فقیه، ص 11.
  • . آداب الصلوة، ص 192 ـ 193.
  • . تفسیر سوره حمد، ص 93 ـ 95.
  • . ر.ک: آداب الصلوة، ص 192.
  • . همان، ص 66.
  • . صحیفه امام، ج 12، ص 422.
  • . آداب الصلوة، ص 182.
  • . ر.ک: همان، ص 66.
  • . همان، ص 183.
  • . همان، ص 320 ـ 321.
  • . همان، ص 309.
  • . صحیفه امام، ج 8، ص 171.
  • . همان، ج 20، ص 93 ـ 94.
  • . الکافی، ج 1، ص 91، ح 3.
  • . آداب الصلوة، ص 302.
  • . همان.
  • . همان، ص 181.
  • . صحیفه امام، ج 17، ص 434.
  • . همان، ج 18، ص 423.
  • . همان، ج 20، ص 249.
  • . همان، ج 6، ص 41.
  • . کشف اسرار، ص 315.
  • . صحیفه امام، ج 20، ص 93.
  • . همان، ج 8، ص 171.
  • . همان، ج 12، ص 421.
  • . همان، ج 20، ص 312.
  • . اسراء (17): 82.
  • . آداب الصلوة، ص 194.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 171.
  • . ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 110 ـ 111.
  • . صحیفه امام، ج 14، ص 387.
  • . کشف اسرار، ص 323.
  • . همان، ص 321 ـ 322.
  • . بحار الانوار، ج 89، ص 91.
  • . همان، ج 2، ص 303.
  • . آداب الصلوة، ص 200.
  • . صحیفه امام، ج 17، ص 431.
  • . کشف اسرار، ص 322.
  • . همان، ص 321 ـ 322.
  • . تفسیر سوره حمد، ص 141.
  • . ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 351.
  • . آداب الصلوة، ص 184.
  • . ر.ک: همان، ص 185.
  • . ر.ک: همان، ص 186 ـ 190.
  • . همان، ص 190 ـ 191.
  • . صحیفه امام، ج 8، ص 437 ـ 438.
  • . ر.ک: همان، ج 17، ص 381.
  • . آداب الصلوة، ص 194.
  • . همان، ص 185.
  • . همان، ص 184 ـ 185.
  • . همان، ص 192 ـ 193.
  • . ر.ک: تهذیب الاُصول، ج 2، ص 413.
  • . همان، ص 416.
  • . همان.
  • . «امام خمینی، تفسیر و هرمنوتیک»، پژوهش های قرآنی، شماره 19 و 20.
  • . آداب الصلوة، ص 193.
  • . فرقان (25): 30.
  • . آداب الصلوة، ص 198.
  • . همان.
  • . همان، ص 193.
  • . همان، ص 192.
  • . همان.
  • . تفسیر سوره حمد، ص 95.
  • . آداب الصلوة، ص 194.
  • . شرح دعای سحر، ص 95.
  • . ر.ک: آداب الصلوة، ص 195.
  • . ر.ک: همان، ص 201.
  • . ر.ک: مقاله پیش فرض های علامه طباطبایی در المیزان، پژوهش های قرآنی، شماره 9 و 10.
  • . آداب الصلوة، ص 196 ـ 197.
  • . ر.ک: همان، ص 197.
  • . همان، ص 193.
  • . همان، ص 192.
  • . صحیفه امام، ج 3، ص 221.
  • . پژوهش های قرآنی، شماره 19 و 20.
  • . تفسیر سوره حمد، ص 95 ـ 96.
  • . آداب الصلوة، ص 192.
  • . همان، ص 193.
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 14، ص 387.
  • . ر.ک: آداب الصلوة، ص 171؛ و نیز جهت مطالعه بیش تر ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 11.
  • . ر.ک: آداب الصلوة، ص 193.
  • . همان، ص 309.
  • . همان، ص 186.

انتهای پیام /*