مرثیه داغ فراق
با دلی آرام و روحی شاد رفت
رهبر آزادگان آزاد رفت
او به امید خدا رفت از جهان
وا أسف امید ما بر باد رفت
ماند درس عشق و عرفان ناتمام
آه همشاگردیان استاد رفت
از خُمار تلخ می سوزد جگر
چشمه شیرین و دست راد رفت
بعد از این جام نگاه ما تُهیست
دستمان هم، برگ استشهاد رفت
سوخت دست و موی چنگ و نای نی
زخمۀ بالاترین فریاد رفت
جای دارد اشک سرخ مردمان
ای عزیزان آنکه عزّت داد رفت
جسم خُرداد از کلامش جان گرفت
جان پاکش در دل خرداد رفت
آنکه حیران کرد چشم عالمی
مهر او در سینه ها افتاد رفت
شور عشق افتاد در کام زمین
جان شیرین از تن فرهاد رفت
ما خراب چشم و موی و بوی او
تا خرابات ابد آباد رفت
راه طولانیست امّا پرخطر
مرشد ما رهگشای زاد رفت
شمع و جمع و عقل و عشق و لطف و قهر
نفس کامل جامع اضداد رفت
براتی
[[page 218]]