بازگشایی مدرسه فیضیه

کد : 143436 | تاریخ : 13/10/1395

بازگشایی مدرسه فیضیه

‏پس از تبعید امام به نجف اگرچه رژیم و ساواک در ظاهر بر اوضاع‏‎ ‎‏مسلّط شد و آقایان هم مشغول درس و بحث خود شدند، ولی در عین‏‎ ‎‏حال این طلبه‌های جوان و انقلابی دست‌بردار نبودند و برای این که یاد‏‎ ‎‏و نام و انقلاب امام فراموش نشود هر از چند گاهی یک سری‏‎ ‎‏حرکت‌های انقلابی به راه می‌انداختند. مثلاً هر سال در سالگرد قیام‏‎ ‎‏پانزده خرداد در مدرسه فیضیه مراسم برگزار می‌کردند، گاهی در بین‏‎ ‎‏نماز آقای اراکی، طلبه‌ای بلند می‌شد برای سلامتی و بازگشت امام دعا‏‎ ‎‏می‌کرد و صلوات می‌فرستاد. معمولاً هم ساواکی‌ها، حتی در لباس‏‎ ‎‏روحانی و به صورت معمم در میان جمعیت حاضر بودند. یادم هست‏‎ ‎‏طلبه‌ای (مکبّر مرحوم آقای اراکی) در آخر نماز برای امام صلوات‏‎ ‎‏می‌فرستاد و گاهی هم شعار می‌داد. یک شب شعارهایش طولانی شد،‌‏‎ ‎‏ساواکی‌ها حمله کردند او را بگیرند، از این طرف طلبه‌های جوان دیگر‏‎ ‎‏به دفاع از او برخاستند و با ساواکی‌ها درگیر شدند و او را فراری دادند.‏

‏روزی در کتابخانه مدرسه‌ فیضیه مشغول مطالعه بودیم، ناگهان سر و‏‎ ‎


‎[[page 353]]‎‏صدا شد. بیرون از کتابخانه آمدیم، دیدیم مأموران ساواک به مدرسه‏‎ ‎‏ریخته‌اند و حجره‌ها را تفتیش می‌کنند. آن ایام متولی مدرسه فیضیه‏‎ ‎‏مرحوم حاج آقا مجتبی عراقی بود. یک روز در دفتر مدرسه در خدمت‏‎ ‎‏ایشان بودم که مأموران ساواک وارد دفتر شدند و به آقای عراقی ‌گفتند:‏‎ ‎‏شما باید کاملاً مراقب اوضاع باشید و نگذارید یک عده اخلال‌گر نظم و‏‎ ‎‏امنیت را بر هم بزنند. مرحوم آقای عراقی هم خیلی راحت جواب می‌داد‏‎ ‎‏و گفت:‌ این طلبه‌های جوان را می‌گویید؟ من هرگز حریف اینها‏‎ ‎‏نمی‌شوم،‌ این‌ها از شماها نمی‌ترسند تا چه رسد به این که از من بترسند‏‎ ‎‏و حرف مرا قبول کنند، اینها راه خودشان را دنبال می‌کنند و از من هم‏‎ ‎‏حرف شنوی ندارند.‏

‏در پانزده خرداد سال 1354 که مراسم سالگرد قیام پانزده خرداد بود،‏‎ ‎‏مراسم وسیعی در مدرسه برگزار شد و طلاب به عنوان خونخواهی از‏‎ ‎‏شهدای این قیام، پرچم سرخ بر بالای مدرسه نصب کردند. ایادی رژیم‏‎ ‎‏شاه حمله کردند، تعدادی از طلاب را دستگیر و با خود بردند و مدرسه‏‎ ‎‏و کتابخانه فیضیه را به کلی تعطیل کردند و درهای مدرسه را مهر و موم‏‎ ‎‏زدند و آقای عراقی را هم بیرون کردند، البته قبلاً هم چند بار مدرسه را‏‎ ‎‏تعطیل کرده بودند ولی این بار طولانی شد. پس از شهادت حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفـی ـ کـه قیام 19 دی قم و 29 بهمن تبریز رخ داد و انقلاب‏‎ ‎‏سرتاسری شد ـ در اوایل فروردین ماه 1357 مرحوم آقای حاج میرزا‏‎ ‎‏ابوالفضل زاهدی که از علمای مورد احترام قم بود و در مسجد امام‏‎ ‎‏حسن عسکری(ع) نماز اقامه می‌کرد از دنیا رفت. در مراسم تشییع جنازه‌‏‎ ‎‏ایشان، اقشار مختلف شرکت کرده بودند، خیلی با شکوه بود، جمعیت با‏‎ ‎


‎[[page 354]]‎‏شور و ازدحام کم‌نظیر از مسجد امام حرکت کردند، وقتی به نزدیک‏‎ ‎‏فیضیه رسیدند، انبوه مردم شعارهای انقلابی سر دادند و جنازه را به‏‎ ‎‏سمت مدرسه آوردند. چند نفر از طلبه‌ها از بالای دیوار وارد حیاط‏‎ ‎‏مدرسه شدند و در مدرسه را باز کردند و مردم به همراه پیکر مرحوم‏‎ ‎‏آقای زاهدی وارد فیضیه شدند. در آن‌جا آقای حاج سید محمد صادق‏‎ ‎‏روحانی بر پیکر آن مرحوم نماز خواند و از این تاریخ دیگر مدرسه‏‎ ‎‏فیضیه برای همیشه بازگشایی شد.‏

‏در ایامی که مدرسه فیضیه بسته بود، به جای آن، مدرسه خان‏‎ ‎‏(روبه‌روی حرم) مرکز جوانان و طلاب انقلابی شده بود. آن‌جا جمع‏‎ ‎‏می‌شدند، اعلامیه‌ها را تهیه کرده و با همدیگر رد و بدل می‌کردند.‏‎ ‎‏ساواکی‌ها نیز روی این مدرسه حساس شده بودند. در جلو و اطراف آن‏‎ ‎‏به‌طور نامحسوس کشیک می‌دادند. این افراد در لباس شخصی بودند و ما‏‎ ‎‏اینها را می‌شناختیم، بعضی‌هایشان هم ظاهر الصلاح بودند، ولی چون‏‎ ‎‏خیلی از طلبه‌ها آن‌ها را نمی‌شناختند لو می‌رفتند. سیدی بود که جاسوس‏‎ ‎‏ساواکی‌ها بود، به منزل امام هم می‌آمد و خبرچینی می‌کرد، به مدرسه‏‎ ‎‏خان نیز سر می‌زد، گاهی تا ساعت 12ـ11 شب در اطراف مدرسه پرسه‏‎ ‎‏می‌زد ـ اخیراً او را در خیابان دیدم،‌ هنوز زنده است ولی نمی‌دانم چه‏‎ ‎‏کار می‌کند ـ پنجره‌های حجره‌های ضلع غربی مدرسه خان به خیابان‏‎ ‎‏ارم، مُشرف است. گاهی طلاب جوان از طبقه سوم پنجره را باز‏‎ ‎‏می‌کردند، اعلامیه‌ها را به صورت لوله شده در میان جمعیت می‌انداختند،‏‎ ‎‏مدتی این وضع ادامه داشت، بعد به وسیله همین جاسوسان که به داخل‏‎ ‎‏مدرسه رفت و آمد داشتند، شناسایی شده و دستگیر و زندانی شدند؛ البته‏‎ ‎


‎[[page 355]]‎‏این دیگر مصادف بود با اوج انقلاب و دستگیری‌ها خیلی دوام نیاورد،‏‎ ‎‏چون هیچ فایده‌ای هم نداشت.‏

‎ ‎

‎[[page 356]]‎

انتهای پیام /*