بخش اول: مباحث کلامی پیرامون عدل

سعادت و شقاوت در اختیار انسان

کد : 144347 | تاریخ : 02/12/1395

سعادت و شقاوت در اختیار انسان

‏ ‏

ذاتی نبودن سعادت و شقاوت انسان

‏اذا عرفت ما تلوناه علیک اتضح لک ان السعادة والشقاوة لیستا‏‎ ‎‏ذاتیتین غیر معللتین لعدم کونهما جزء ذات الانسان ولا لازم ماهیته‏‎ ‎‏بل هما من الامور الوجودیة التی تکون معللة بل مکسوبة باختیار‏‎ ‎‏العبد و ارادته فمبدء السعادة هو العقاید الحقة والاخلاق الفاضلة‏‎ ‎‏والاعمال الصالحة و مبدء الشقاوة مقابلاتها مما یکون لها فی النفس‏‎ ‎‏آثار و صور و یری جزائها و صورها الغیبیة فی عالم الاخرة علی‏‎ ‎‏هوالمقرر فی لسان الشرع والکتب العقلیة المعدة لتفاصیل ذلک.‏

‏     فتحصل مما ذکرنا ان السعادة والشقاوة لما کانتا منتزعتین من‏‎ ‎‏الحیثیات الوجودیة و هی کما عرفت معللة کلها لا سبیل الی القول‏‎ ‎‏بأنها من الذاتیات الغیر معللة.‏‎[1]‎‏(50)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

عقل مبنای تکلیف و ثواب و عقاب

وجوب افاضۀ فیض از واجب به قابل

‏ربما یتوهم ان اختلاف خلق طینة السعید والشقی موجب لاختیار‏‎ ‎


‎[[page 80]]‎

‏السعید السعادة والشقی الشقاوة کما دلت علیه الاخبار الکثیرة‏‎ ‎‏فعادت شبهة الجبر فلا بأس لدفعه بصرف عنان القلم الی توضیح‏‎ ‎‏ذلک بعد بیان مقدمة و هی:‏

‏     ‏‏انه لا اشکال فی ان موضوع حکم العقلاء کافة من أیّة ملة و‏‎ ‎‏نحلة فی صحة العقوبة هو المخالفة الاختیاریة للقوانین شرعیة‏‎ ‎‏کانت او سیاسیة مدنیّة من ارباب السیاسات بعد صحة التکلیف‏‎ ‎‏بحصول مقدماته و شرائطه من العقل والتمییز بین الحسن والقبیح و‏‎ ‎‏وصول التکلیف الی المکلف.‏

‏     فالعقل الممیز بین الانسان والحیوان شرفه بالتکلیف و به یعاقب‏‎ ‎‏و یثاب لانه بالعقل یحکم بوجوب طاعة مولی الموالی و قبح‏‎ ‎‏مخالفته و به یعرف المولی و حقه و دارالثواب والعقاب فاذا خالفه‏‎ ‎‏باختیاره و ارادته من غیر اضطرار والجاء یحکم عقله و عقل کافة‏‎ ‎‏العقلاء بصحة عقوبته کما ان الامر کذلک فی مخالفة القوانین‏‎ ‎‏الجاریة فی الممالک المتمدنة. فما هو الملاک فی صحة العقوبة‏‎ ‎‏فیها هو الملاک فی صحة العقوبة علی مخالفة مولی الموالی فلا بد‏‎ ‎‏للناظر فی کیفیة اختلاف طینة افراد الانسان والاخبار الواردة فیه من‏‎ ‎‏کون ما ذکر من ملاک صحة العقوبة فی کل ملة و نحلة نصب عینه‏‎ ‎‏فان اختل بواسطة خلق الانسان من طینة علیین و سجین احد ارکان‏‎ ‎‏موضوع حکم العقلاء بصحة العقوبة حکم بعدم صحتها و الا فحکم‏‎ ‎‏العقل والعقلاء بحاله.‏

‏     اذا عرفت ذلک فاعلم ان واجب الوجود بالذات لما کان واجباً‏‎ ‎‏من جمیع الجهات والحیثیات یمتنع علیه قبض الفیض عن الموضوع‏‎ ‎‏القابل فان قبضه بعد تمامیة الاستعداد و عدم نقص فی جانب القابل‏‎ ‎‏مستلزم لنقص فی الفاعل او جهة امکان فیه تعالی عنه.‏

‏     و هذا اللزوم والوجوب کلزوم عدم صدور القبیح و امتناع صدور‏‎ ‎


‎[[page 81]]‎‏الظلم عنه اختیاری ارادی لا یضر بکونه مریداً مختاراً قادراً فاذا‏‎ ‎‏تمت الاستعدادات فی القوابل افیضت الفیوضات والوجودات من‏‎ ‎‏المبادی العالیة.‏

‏     و اما افاضة الفیض الوجودی بمقدار الاستعداد و قابلیة المواد‏‎ ‎‏للتناسب بین المادة والصورة للترکیب الطبیعی الاتحادی بینهما لا‏‎ ‎‏یمکن قبولها صورة الطف و اکمل من مقتضی استعدادها کما لا‏‎ ‎‏یمکن منعها عما استعدت له کما عرفت.‏‎[2]‎‏(51)‏


‎[[page 82]]‎

برگشت کمالات به وجود

اقسام شقاوت

تأثیر شقاوت در نفس و باطن

ذاتی نبودن سعادت و شقاوت

‏أنّ المقرّر فی محلّه و المبرهن علیه فی العلوم العالیة ـ کما عرفت ـ‏‎ ‎‏أنّ کلّ الکمالات ترجع إلی الوجود. فاعلم الآن أنّ السعادة ـ سواء‏‎ ‎‏کانت سعادة عقلیّة حقیقیّة، أو حسّیة ظنّیة ـ من سنخ الوجود و‏‎ ‎‏الکمال الوجودیّ، بل الوجود ـ أینما کان ـ هو خیر و سعادة، و‏‎ ‎‏الشعور بالوجود و بکمال الوجود خیر و سعادة، و کلّما تتفاضل‏‎ ‎‏الوجودات تتفاضل الخیرات و السعادات.‏

‏     بل التحقیق: أنّ الخیر و السعادة مساوقان للوجود، و لا خیریّة‏‎ ‎‏للماهیّات الاعتباریّة و الذاتیّات الاختراعیّة، فأتمّ الوجودات و‏‎ ‎‏أکملها یکون خیراً مطلقاً مبدأ کلّ الخیرات، و سعیداً مطلقاً مصدر‏‎ ‎‏کلّ السعادات، و کلّما بعد الموجود عن مبدأ الوجود و صار متعانقاً‏‎ ‎‏بالأعدام و التعیّنات بعد عن الخیر و السعادة.‏

‏     هذا حال السعادة.‏

‏     ‏‏و أمّا الشقاوة مطلقاً فعلی قسمین:‏

‏     أحدهما: ما هو مقابل الوجود و کماله، فهو یرجع إلی العدم و‏‎ ‎‏النقصان.‏

‏     و ثانیهما: الشقاوة الکسبیّة التی تحصل من الجهالات المرکّبة و‏‎ ‎‏العقائد الفاسدة و الأوهام الخرافیّة فی الاعتقادیّات، و الملکات‏‎ ‎‏الرذیلة و الأخلاق الذمیمة کالکبر و الحسد و النفاق و الحقد و‏‎ ‎‏العداوة و البخل و الجبن فی الأخلاقیّات، و ارتکاب القبائح و‏‎ ‎‏المحرّمات الشرعیّة کالظلم و القتل و السرقة و شرب الخمر و أکل‏‎ ‎‏الباطل فی التشریعیّات.‏

‏     و هذا القسم من الشقاوة له صورة فی النفس و ملکوت الباطن، و‏‎ ‎‏بحسبها حظّ من الوجود مخالف لجوهر ذات النفس و الفطرة‏‎ ‎


‎[[page 83]]‎

‏الأصلیّة لها، و ستظهر لأهلها فی الدار الآخرة ـ عند ظهور ملکوت‏‎ ‎‏النفس، و الخروج عن خدر الطبیعة ـ موحشة مظلمة مؤلمة معذّبة‏‎ ‎‏إیّاها، و یبقی أهلها فی غصّة دائمة و عذاب خالد، مقیّدین بسلاسل‏‎ ‎‏علی حسب صور أعمالهم و أخلاقهم و ملکاتهم و ظلمات‏‎ ‎‏عقائدهم و جهالاتهم، حسبما هو المقرّر عند علماء الآخرة‏‎[3]‎‏ و‏‎ ‎‏کشفت عن ساقها الکتب السماویّة، و لا سیّما الکتاب الجامع الإلهیّ‏‎ ‎‏و القرآن التامّ لصاحب النبوّة الختمیّة و المتکفّل لتفصیلها الأخبار‏‎ ‎‏الصادرة عن أهل بیت الوحی و الطهارة علیهم أفضل الصلاة و‏‎ ‎‏التحیّة.‏

‏     ‏‏إذا عرفت ما تقدّم من المقدّمات فاعلم: أنّ السعادة مطلقاً و‏‎ ‎‏الشقاوة بمعناها الثانی لایکونان من الذاتیّات الغیر المعلّلة؛ فإنّها ـ‏‎ ‎‏کما عرفت ـ هی الماهیّات و لوازمها، و الوجود ـ أیّ وجودکان ـ فهو‏‎ ‎‏لیس بذاتیّ لشئ من الأشیاء الممکنة، و قد عرفت أنّ السعادة مطلقاً‏‎ ‎‏و الشقاوة بهذا المعنی من سنخ الوجود، و هو مجعول معلّل لیس‏‎ ‎‏ذاتیّاً لشئ من الموجودات الممکنة.‏

‏     نعم لمّا کانت الوجودات مختلفة المراتب ذات المدارج بذاتها،‏‎ ‎‏تکون کلّ مرتبة تالیة معلول مرتبة عالیة متلوّة لایمکن التخلّف‏‎ ‎‏عنها، فالوجود الدانی معلول الوجود العالی السابق له بذاته و هویّته،‏‎ ‎‏و لایمکن تخلّفه عن المعلولیّة؛ فإنّها ذاتیّة له، و هذا الذاتیّ غیر‏‎ ‎‏الذاتیّ الذی لایعلّل، بل الذاتیّ الذی هو عین المعلولیّة کما‏‎ ‎

‏عرفت.‏‎[4]‎‏(52)‏

‎ ‎

‎[[page 84]]‎

  • . اگر آنچه را گفتیم فهمیده باشی برای تو روشن خواهد شد که سعادت و شقاوت از امور ذاتی و بدون علّت نیستند، زیرا جزء ذات انسان و یا لازمۀ ماهیّت او نیستند، بلکه هر دو از امور وجودی هستند که معلول علل خود بوده و نه تنها نیازمند علتند بلکه با اختیار و اراده بنده به دست می آید. پس مبدأ سعادت، عقاید راستین و اخلاق نیکو و کارهای شایسته است، و مبدأ شقاوت اموری مخالف آن که (هر یک) در نفس انسان آثار و صورتهایی به جا می گذارد که پاداش و صورتهای غیبی آن را در عالم آخرت می بیند، چنانچه در زبان دین و کتابهای علوم عقلی که شرح و تفصیل این امور را دارند بیان گردیده است.     نتیجه چنین می شود: چون سعادت و شقاوت از حیثیّات وجودی انتزاع می شود، این امور چنانچه دانستی به طور کلی معلول عللی هستند، راهی برای این عقیده وجود ندارد که سعادت و شقاوت از امور ذاتی و بدون علّت باشند.
  • . چه بسا خیال شود که تفاوت آفرینش سرشت سعید و شقی باعث شده که سعید، سعادت و شقی، شقاوت را انتخاب نماید چنانچه اخبار فراوانی بر آن دلالت دارند، و از این رو شبهۀ جبر بار دیگر برمی گردد. بنابراین مانعی ندارد که پس از بیان مقدمه ای، قلم را برای توضیح آن رها نماییم.     مقدّمه: بی شک موضوع حکم تمامی عقلای هر مذهب و مکتبی، در درستی مجازات، عبارت است از مخالفت اختیاری با قوانین؛ چه آن قانونها شرعی باشند و چه سیاسی ـ مدنی از رهبران سیاسی، پس از این که درستی تکلیف با مقدّمات و شرایط آن: عقل و تشخیص زشت و زیبا و رسیدن تکلیف به مکلّف فراهم شده باشد.     بنابراین عقل که جداکنندۀ انسان از حیوان است، او را به شرف تکلیف رسانده؛ و به دلیل عقل است که انسان مجازات می شود یا پاداش می گیرد، زیرا با عقل به اطاعت از مولی الموالی و زشتیِ مخالفت با او حکم می شود و با عقل مولی و حقّ او و سرای پاداش و عقاب شناخته می شود. پس چنانچه با اختیار و ارادۀ خود بدون این که هیچ گونه اضطرار و الزامی در کار باشد با مولایش مخالفت کرد عقل خودش و عقلهای همۀ عقلا بر درستی مجازات حکم می کنند، چنانچه در مخالفت قوانین جاری در کشورهای متمدّن نیز همین طور است.     پس هرچه در آن موارد ملاک صحت مجازات است، ملاک صحّت عقوبت در مخالفت با مولی الموالی نیز است. بنابراین کسی که در کیفیّت اختلاف و سرشت افراد انسان و اخباری که در این باب وارد شده مطالعه می کند باید آنچه را در بین همۀ ادیان و مکاتب ملاک درستی شمرده شده مورد توجّه قرار دهد، و چنانچه هر یک از ارکان موضوع حکم عقلا که عبارت از صحّت مجازات است در اثر آفرینش انسان از سرشت علییّن و سجّین مختلف شده، به نادرستی عقوبت حکم نماید، وگرنه حکم عقل و عقلا به جای خود باقی است.     پس از دانستن این مقدمه، بدان که واجب الوجودِ بالذات از آن رو که از جمیع جهات و حیثیّات واجب است، بر او ممتنع است که فیض از موضوع قابل بازگیرد، چون بازگیری فیض پس از آن که استعداد قابل تمام بوده و نقصی در طرف قابل نباشد موجب نقص در فاعل، و یا وجود جهات امکانی در اوست که خداوند از آن بدور است. و این لزوم و وجوب (عدم منع فیض) مانند لزوم عدم صدور زشتی و محال بودن صدور ظلم از او اختیاری و ارادی است و به این که او صاحب اراده و اختیار و قدرت است زیانی نمی رساند. بنابراین وقتی استعداد و پذیرش در قابل ها پایان یافت، فیض و وجود از مبادی عالی بر آنان جاری می گردد. البته جریان فیض وجود به اندازۀ استعداد و قابلیّت مواد است زیرا میان ماده و صورت به علّت ترکیب طبیعی اتحادی بین آن دو تناسبی وجود دارد که مادّه نمی تواند صورتی لطیف تر و کاملتر از آنچه استعدادش اقتضا می نماید بپذیرد، همچنان که منع آن از آنچه مستعدّ دریافتش شده نیز ـ چنانچه دانستی ـ امکان ندارد.
  • . الأسفار، ج 9، ص 4ـ5.
  • . در جای خود بیان شده و در علوم عالیه برهانی گشته است: ـ چنان که دانستی ـ تمامی کمالات به وجود برمی گردد پس بدان که سعادت ـ چه سعادت عقلی حقیقی یا حسّی گمانی ـ از سنخ وجود و کمال وجود است ، بلکه وجود ـ هر کجا باشد ـ خیر و سعادت است. و درک وجود و کمال وجود نیز خیر و سعادت است،     [درجات خیرات و سعادتها بستگی به درجات وجود دارد] هر چند درجات وجود افزون شود خیر و سعادت نیز افزون گردد.     بلکه تحقیق این است که خیر و سعادت مساوق وجود هستند و ماهیتهای اعتباری و ذاتهای اختراعی خیری ندارند. بنابراین تمامترین وجودات و کاملترین آنها خیر مطلق می باشد که مبدأ تمامی خیرات و سعید مطلق است که سرچشمۀ تمامی سعادتهاست. و هر چه موجود از مبدأ وجود دور می شود و همنشین نیستیها و تعیّنات می گردد از خیر و سعادت دور می شود. (این مربوط به سعادت است).     و امّا شقاوت بر دو نوع است:     1. شقاوتی که در برابر وجود و کمال آن است که برگشت آن به نیستی و کاستی است.     2. شقاوتی که از جهلهای مرکّب و عقاید فاسد و اوهام خرافی در اعتقادات و ملکات پست و اخلاق زشت مثل کبر، حسد، دورویی و کینه و دشمنی و بخل و ترسویی در اخلاقیّات و انجام زشتیها و حرامهای شرعی مثل ستم و آدمکشی و دزدی و شرابخواری و حرامخواری در تشریعیات حاصل می شود.     این نوع از شقاوت صورتی در نفس و ملکوت باطن دارد. و به حسب آن دارای بهره ای از وجود است که مخالف جوهر نفسانی و فطرت اصلی آن می باشد. و برای صاحبان آن در جهان آخرت ـ هنگام ظهور ملکوت نفس و خروج از پوستۀ طبیعت ـ وحشتناک و تاریک و دردآور و عذاب دهنده آشکار می شود و اهل آن در اندوهی پایدار و  عذابی جاودان باقی می مانند و به زنجیرهایی که برابر صورتهای اعمال و اخلاق و ملکات و تاریکیهای عقاید و جهالتهای خود هستند بسته می گردند.     چنانکه پیش علمای آخرت ثابت و کتابهای آسمانی از وجود آنها پرده برداشته است به ویژه کتاب جامع الهی و قرآن تام دارای نبوت ختمی، و تفصیل آن را روایات خاندان وحی و طهارت ـ بر آنان برترین درود و سلام باد ـ در بر دارند.     اکنون که مقدمات را دانستی بدان: سعادت مطلق و شقاوت به معنای دوّم از ذاتیات غیر معلّل نیستند، و ذاتی غیر معلل ـ همان طور که دانستی ـ ماهیات و لوازم آن است. و وجود ـ هر وجودی ـ ذاتی برای هیچ یک از موجودات ممکن نیست. و دانستی سعادت مطلق و شقاوت به این معنی از سنخ وجود مجعول است و علّت می خواهد و ذاتی هیچ یک از موجودات ممکن نمی باشد.     بله، چون موجودات دارای مراتب مختلف و مدارج متعدد ذاتی هستند هر مرتبۀ بعدی معلول مرتبۀ برتر از خود است و تخلّف از آن نیز ممکن نمی باشد، پس وجود پست معلول وجود عالی سابق بر آن ذاتاً و هویتاً است و از معلول خود تخلّف نمی تواند داشته باشد زیرا معلولیّت ذاتی آن است، و این ذاتی غیر از ذاتی است که علل نمی خواهد، بلکه ذاتی است که عین معلولیّت است، چنانکه دانستی.

انتهای پیام /*